انگیزه روانی ستمگران
انگیزه روانی ستمگران
دزدها، منحرفان، پدرکش ها وستمگران ازچه چیزی لذت می برند؟
#مارکوس_اورلیوس
#تاملات
ما در روانشناسی معتقدیم هر شخصی با هر نژادی و هر ملیتی و هر سنی و هر نژادی در هرجای جهان، هر رفتاری که انجام می دهد، برای ارضای یکی از نیازهای اوست.
شاید که او به دیگران آسیب بزند، شاید که حتی قتل هم انجام بدهد، اما هدف او آسیب زدن و صدمه زدن به دیگران نیست (حتی اگر هم خودش بگوید هرف من اینست باز هم انگیزه روانی او این نیست) او برای ارضای نیازهای خود این کار را انجام می دهد. به همین دلیل حتی وقتی با جنایتکاران و مجرمان هم صحبت می کنیم متوجه می شویم که هیچکدام آنها نیت بدی نداشته اند.
البته افراد تقریبا همیشه ریشه های رفتار خودشان را نمی دانند و نمی دانند براساس کدام نیازشان و چرا فلان رفتار را انجام می دهند. بنابراین اگر شخصی بگوید که من به این منظور فلان رفتار را انجام داده ام، بعنوان یک روانشناس ما بسادگی این را از او نمی پذیریم و در فرایند مشاوره و تحلیل براثر گفتگو و ریشه یابی شاید که بتوانیم ریشه و انگیزه روانی آن رفتار را پیدا کنیم.
بنابراین برای ما این یک اصل بدیهی ست که هر کس هر رفتاری که انجام می دهد برای ارضای نیازهای خود است ونه آسیب به دیگری، البته تاکید می کنم که به هیچ وجه منکر آسیب آنها نیستیم بلکه می گویم ؛ انگیزه روانی ناخود آگاه او نیاز های اوست. حال این سوال به وجود میآید که:
افراد ستمگر و زورگو و منحرفان با ستمگری و زورگویی و انحراف کدام یک از نیازهای خود را ارضا میکنند؟
به عنوان مثال از ترامپ در بحبوحه ی انتخاب پرسیده شد، در صورتی که انتخاب نشوی آیا قول می دهید روند انتقال قدرت به سادگی انجام بپذیرد؟ پاسخ داد، خیلی ها میخواهند تقلب کنند و ممکن است انتخابات به شورای عالی کشیده شود.
یعنی به هیچ عنوان نمی خواهد نتیجه را بپذیرد و هیچ ارزشی برای رای مردم قائل نخواهد بود. یا رهبر کره شمالی برای خود و خانوادهاش بیمارستان خصوصی دارد. یا رئیس جمهور روسیه مخالفان خود را میخواهد با سم مسموم کند. و بسیاری از دیکتاتوران که هیچ اهمیتی به مردم خود نمی دهند و صرفا به خواسته های خود فکر می کنند و برای رسیدن به اهداف خود از هیچ ابزاری فرو گذار نمی کنند.
انگیزه روانی ستمگران چیست؟
در عرصه سیاست و همینطور اقتصاد تا دلتان بخواهد از این رفتارهای ظالمانه،غیر انسانی، ستمگرانه و خودخواهانه مشاهده خواهیم کرد. حال اگر که معتقد باشیم که این افراد قصد ندارند به دیگری آسیب بزنند, بلکه میخواهند فقط نیازهای خود را برآورده کنند، چگونه می توان این رفتار ها را توجیه کرد و چگونه این رفتارها به نیازهای آنها مربوط است؟
این بحثی مفصل و طولانی و عمیق است اما برای اینکه حرف به درازا نکشد، سخن را کوتاه می کنم و به بررسی همه جانبه ی آن نمی پردازم.
قصد من اینست که از این زاویه هم نگاه کنید. در پاسخ سوال بالا بایدگفت:
نیازها به دو قسمت تقسیم میشوند، نیازهای واقعی و نیازهای کاذب. نیازهای واقعی وقتی که برآورده نمی شوند ممکن هست که تبدیل به نیازهای کاذب شود، یا سبب شود نیازهای کاذبی سر بر بیاورند. به عنوان مثال در بیوگرافی هیتلر خواندیم که در کودکی مورد تحقیر و توهین زیاد قرارگرفت، و به همین دلیل نیاز به قدرت و ارزشمندی طبیعی او در خانواده و توسط اطرافیان نادیده گرفته می شد.
شاید با توجه به خلق و خو و شرایط محیطی هیتلر، نیاز به قدرت کاذب در هیتلر شکل گرفت و به همین دلیل همه مخالفین را قلع و قمع می کرد و برای رسیدن به اهداف خود، احساسات مردم را به بازی می گرفت و حتی از حضور فلاسفه هایی مانند هایدگر و نظریات فلاسفه هایی مانند نیچه هم بهره جویی می کرد.
وقتی که فرد در کودکی محبت و توجه و عشق لازم را دریافت نکرده است شاید که نیاز کاذب دیگری در او شکل بگیرد که تصور کند به وسیله زورگویی و قدرت نمایی و شهرت زیاد و ثروت زیاد بتوانند این جای خالی را پر کند.
شاید این فرد تصور می کند که اگر به اندازه کافی پول و ثروت وقدرت زیاد به دست بیاورد، آنگاه توجه و محبتی که همیشه در حسرت آن بوده به دست می اورد یادیگران مجبور می شوند که اورا دوست داشته باشند یا به او احترام بگذارند و قدرت اورا بپذیرند. و به این وسیله چون عشق و توجه و احترام واقعی را دریافت نکرده است، از آنجایی که عطش و نیاز کاذب دارد، با وجودیکه می داند کسانی که از او حرف شنوی دارند یا ترسو هسند و یا چاپلوس هستند، کاچی را بهتر از هیچی می داند وبه همان هم دل خوش می کند.
چند روز قبل در ویدئویی می دیدم که افرادی در جلسه ای که ترامپ سخن رانی می کرد فریاد می زدند ؛ دوستت داریم دوستت داریم. ستمگران و ظالمان و منحرفان از ارضای نیازهای خود به صورت بیمارگونه لذت می برند، درواقع این افراد مبتلا به اختلالات شخصیت مختلف هستندو از ارضای بیمارگونه و مریض گونه ی خود لذت می برند.
مثلا کسانی که اختلال شخصیت پارانوئید دارند خیال می کنند همه دارند برای آنها توطئه می چینند. یا کسانی که اختلال شخصیت خودشیفته هستند تصور می کنند که هر چیزی که آنها می گویند درست است و به هرقیمتی باید به خواسته خو د برسند حتی اگر شده زندانی و مجازات کردن بیرحمانه دیگران. و یا کسانی که اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارند از کشتار و قتل عام دیگران واز زندانی کردن مخالفان خود (همانند روسیه و کره شمالی و …) لذت میبرند و در خلوت گاه خود بر اثر این لذت بردن ها، خنده های شیطانی سر می دهند.
بنابراین اگر که والدین بیاموزند که کودکان خودرا سالم تربیت کنند و نیازهای احساسی فرزندان خودرا به درستی بشناسند و کمک کنند تا آن نیازها به درستی ارضا شود، چه بسا که از میزان ستمگران کاسته خواهد شد.
برای دریافت مشاوره های علمی در زمینه های مختلف یا شرکت در کارگاه ها و خرید بسته ها در ساعت کاری (از 9صبح تا 18 همه روزه به جز روزهای تعطیل) باشماره های زیر تماس بگیرید یا در واتساپ یا تلگرام پیام بگذارید.
درباره ارسطو رضایی
مرکز روانشناسی خود بیداری آموزش به دانتشجویان روانشناسی و روانشناسان و خانواده ها
نوشتههای بیشتر از ارسطو رضایی2 Comments
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
پسری سی و دو ساله و مجرد هستم. از ۲۴ سالگی تا ۳۰ سالگی مبتلا به بیماری سرطان بودم و این مدت ۶ سال رو بوسیله شیمی درمانی و انجام عمل های مختلف جراحی تحت درمان بودم. یک سالی میشه از بند بیماری رها شدم و این روزها حال جسمانیم خیلی خوبه.اما میتونم درک کنم که این بیماری سخت، اثرات نامطلوبی روی مغزم گذاشته و روانم رو خسته کرده. اون اشتیاق درونی که محرک هر انسانی ست برای کسب موفقیت های مادی، در من بشدت تحلیل رفته. سالهای قبل از بیماری جوان فعال و آرزومندی بودم ولی الان نیستم. هرچند در عمل همت و پشتکار خوبی دارم و از اراده ای محکم برای انجام و به اتمام رسوندن کارها برخوردارم اما وقتی که اشتیاقی برای انتخاب هدف نباشه، موضوع تلاش برای رسیدن بهش هم منتفیه.
حال سوالم اینه که چطور میتونم این قدرت اشتیاقِ به خواب رفته رو در خودم بیدار کنم!؟ آیا راهی وجود داره؟
شما مدت زیادی هم به لحاظ روانی و هم به لحاظ جسمی با بیماری بسیار سختی جنگیده اید طبیعی هست که خلق شما پایین آمده و انرژی شما کم شده است، امیدوارم که خطر به طور کامل بر طرف شده باشد، بعد از گذشت مدتی ، خلق شما بالا می آید. وقتی که خوشبین باشیم ،امید داریم و وقتی که امید داریم،خلق ما افزایش پیدا می کند و وقتی که خلق ما بالا میآید،انگیزه ما هم بالا می آید و انرژی ما افزایش پیدا میکند، بنابراین این بستگی دارد به خوشبینی و دید مثبت شما به خود جهان و زندگی ، اگر که بر اثر اتفاقی که برای شما افتاده، دیدشما منفی شده است، خلق شما پایین آمده و انرژی و انگیزه شما هم کم شده است بنابراین همیشه دید مثبت خود را حفظ کنید.