دلیل اضطراب زیاد
دلیل اضطراب زیاد…
طرد شدن ازخانواده یا قبیله؟
هیچ طرد شدنی به اندازه طردشدن از طرف اعضای خانواده دردناک نیست.
طرد شدن از طرف اعضای خانواده بوی مرگ میدهد، بعضی ها سعی میکنند به روی خودشان نیاورند اما آنقدر اضطراب ناشی از آن زیاد است که خواه ناخواه دچار مشکلات روانشناختی و ارتباطی میشود، شواهد پژوهشی نشان داده است که این فشار روانی زیاد می تواند سبب شود که فرد به سمت سایکوز بغلتد، ما بیماران سایکوز زیادی را دیده ایم که در خانواده هایی ناسالم و زیر نظر والدینی ناکارآمد رشد کرده اند، هرچند تحقیقات در این مورد هنوز داده های زیادی به ما نداده است.
بعضی ها هم ناچاراً غمگین هستند، اما کاری نمی توانند انجام بدهند. موضوع تراژیک اینجاست که خانواده هایی که بی فکر هستند و به هزار و یک دلیل، عضو دیگر خانواده و یا فرزند خود را طرد می کند، هیچ وقت و تقریباً هیچ وقت اصلاح نمی شوند یعنی این در دو رنج تا آخر عمر با فردی است که طرد شده است. به همین دلیل من (ارسطو رضایی) همیشه سعی کرده ام تا در کلینیک خود گروههایی تشکیل دهم تا این افراد در جمع جدید همانند خانواده بی قیدو شرط پذیرفته شوند.
اغلب افراد، در کودکی تصور میکنند که حتماً ایرادی دارند که طرد می شوند، آنها نمی دانند که ممکن است رفتار والدین آنها ناسالم باشد و حتی ممکن است والدین آنها بیمار باشند، زیرا فهمیدن این موضوع در توان فهم کودک نیست، والدین برای کودک حکم خداوندگار را دارند و تمام بقای او به مراقبان او وابسته است، او ناخود آگاه و بر اساس مغز تکاملی خودمی داند که اگر مراقبین او نباشند او خواهد مرد، زیرا نوزاد انسان همانند نوزاد سایر حیوانان نیست که بعد از چند روز مراقبت بتواند به بقای خود ادامه بدهد، نوزاد انسان برهنه به دنیا می آید و اگر از او مراقبت نشود بسیار زود خواهد مرد به همین دلیل او ایراد ها را به خودش می گیرد و تیر پیکان را به سمت خود می چرخاند و به فکر جبران ایراد خود می افتد، او ممکن است بیش از اندازه به فعالیتی یا چیزی (همانند ثروت – شهرت – محبوبیت و…) بچسبد تا بلکه بتوانند ایراد را برطرف کند و با دستان پر برگردد تا شاید خانواده او که او را طرد کرده بودند، او را بپذیرد غافل از اینکه باز هم خانواده، اگرچه ممکن است با هدف سودجویی او را بپذیرد ولی درجایی بایک حرف، همه چیز را کن فیکون کند گاهی اگر هم عشق و احترامی بگذارد، واقعی نیست صرفاً برای سودجویی است.
من مراجعان زیادی را دیده ام که درحالیکه بیش از شش دهه از عمر آنها می گذشت، در درون آنها کودکشان گریه میکرد. و به قول فروید، کودکی را می زنند. او با وجود اینکه بزرگ شده است و عملا دیگر نیازی به مراقب ندارد اما همچنان نسبت به طرد شدن از طرف خانواده اش بسیار حساس است. اما حال که به بزرگسالی رسیدیم دلیل اضطراب زیاد ما براثر طرد شدن چیست؟
روانشناسان تکاملی معتقدند که این اضطراب زیادناشی از طرد شدن به خاطر آن است که انسان در ناخودآگاه خودش تصور می کند که چون از قبیله دور مانده است، می میرد.
البته شواهد پژوهشی هم موید این مطلب است. شرایط پژوهشی زیادی نشان میدهد که بسیاری از احساسات و هیجانات در ما جنبه تکاملی دارند و هیچ ما به ازای خارجی ندارند. یعنی مغز ما در مسیر تکامل در طول هزاران سال فهمیده است که علائم طرد شدن را جدی بگیرد، در غیر این صورت خوراک درندگان خواهد شد یا از گرسنگی خواهد مرد. شاید قرن ها و یا هزاران سال بعد، باز هم در مسیر تکامل، مغز ما بفهمد که لازم نیست اینهمه بترسیم، زیرا دیگر مانند گذشته و مانند اجدادمان در جنگل و در قبیله زندگی نمی کنیم
اما امروز می توانیم متوجه این هیجانات و ترسهای غیرمنطقی خود باشیم. بهترین راه این است که آنها را تجربه کنیم، اما جدی نگیریم، ضمن اینکه از آنها فرارهم نکنیم. بلکه آنهارا تجربه و مشاهده کنیم. البته روشن است که کسانی که تجربیات ناگوار زیادی درکودکی دارند، نیاز به درمان دارند.
برای دریافت مشاوره های علمی در زمینه های مختلف یا شرکت در کارگاه ها و خرید بسته ها در ساعت کاری (از 9صبح تا 18 همه روزه به جز روزهای تعطیل) باشماره های زیر تماس بگیرید یا در واتساپ یا تلگرام پیام بگذارید.
درباره ارسطو رضایی
مرکز روانشناسی خود بیداری آموزش به دانتشجویان روانشناسی و روانشناسان و خانواده ها
نوشتههای بیشتر از ارسطو رضایی4 Comments
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام . من یک پسر ۱۶ ماهه دارم . ۶ماه اول تولد مجبور شدم ۸ بار تقریبا روزی ۳ ساعت پیش همسرم تنها بگذارم . می خواستم بدونم اضطراب جدایی در او شکل گرفته یا نه؟ و به من بگوئید از چه سنی می توانم اگر کاری داشتم او را پیش فرد مطمئنی تنها بگذارم ؟؟
به طور کلی برای اینکه بچه ها آسیب نبینند مادر و یا مراقب، باید قابل پیشبینی، در دسترس و پاسخگو باشد. اگر که فرزند را به پدرش سپرده اید و پدر هم رابطه خوبی با فرزند داشت، بنابراین خطری متوجه فرزند نیست، زیرا او هم مراقب محسوب می شود.
به طور کلی تا زیر سه سالگی باید رابطه ایمن را با فرزند حفظ کرد، یعنی زیاد از او دور نشوید و سخت گیری نکنید، و تا ۱۸ماهگی از تیررس نگاه کودک دور نشوید
در مواقعی که مجبور هستید بهتر است که ابتدا و چند مرتبه مثلاً ۴ بار در هفته، شما و شخصی که قرار است، مراقب او باشد در یک فضا قرار بگیرید، چند بار کودک بین شما وایشان رد و بدل شود، به صورتی که چهره او برای کودک آشنا شود، در آن صورت به صورت کوتاه مدت (البته بعد از دو سالگی) می توانید از فرزند دور شوید.
جدایی ازکودک تا کوتاه تازیر ۱۸ماهگی به هیچ وجه توصیه نمی شود، حتی به این صورت که کودک در اتاق خواب باشد و مادر در آشپزخانه، مگر اینکه کودک خواب باشد و مادر کاملاً گوش بزنگ باشد که با کوچکترین نشانه بیداری سریع اتاق خواب کودک برگردد.
به همین دلیل در بیشتر کشورها به مادرانی که کارمند هستند به مدت یک سال و بعضی از کشورها به مدت سه سال مرخصی با حقوق داده میشود، به دلیل این که تحقیقات نشان داده است که چقدر این موضوع در سالهای اولیه حائز اهمیت است.
میخواستم در مورد واکنش دفاعی splitting یا همون دوگانه سازی یا تفکر سیاه و سفید توضیح بدین.
اینکه چجوری این واکنش دفاعی شکل میگیره و چه آسیب هایی وجود داشته و چکار باید کرد؟
در موتور روان شناسی سرمنشاء این مکانیسم دفاعی را به کرنبرگ نسبت می دهند در حالی که به عقیده من برای فهم این مکانیسم باید آثار ملانی کلاین بخصوص کتاب روانکاوی کودکان را مطالعه کرد.
ملانی کلاین درباره مفهومی به نام پستان خوب و پستان بد صحبت می کند کودک در ابتدا مادر را به عنوان یک موجود انسانی نمی بیند بلکه دو پستان می بیند. هنگامی که پستان در دهان او گذاشته میشود احساس خوشی لذت و کامروایی میکند و هنگامی که گرسنه می شود و نیاز به پستان دارد و هنگامی که پستان در دهان او گذاشته نمیشود احساس گرسنگی خشم و نفرت دارد معمولا وقتی کودکان با مادر رابطه برقرار می کنند (حدودا ۴ سالگی) متوجه می شوند که هر دوی این پستان مربوط به یک شخص است و او مادر است.
یعنی این مکانیسم دفاعی در صورتی در مسیر رشد از بین می رود که کودک با مادر رابطه انسانی برقرار کند. حال اگر مادر فردی بی ثبات باشد و صرفاً برای نیازهای اولیه به سراغ کودک برود و قادر نباشد که با کودک رابطه انسانی برقرار کند کودک در همان ذهنیت خواهد ماندو این مکانیسم دفاعی را به سایر حوزههای زندگیاش و روابطش نسبت می دهد.
من کاملاً با کلانی ملاین هم عقیده هستم و معتقد هستم که در اینجاست که آسیب شروع می شود این مکانیسم بصورت افراطی و قوی در بیمارانی که شخصیت مرزی دارند و یا افرادی که آسیب پذیری هیجانی دارند به شدت مشاهده می شود پژوهش ها نشان داده است که ۱۵ تا ۲۰ درصد افراد آسیب پذیری هیجانی دارند که به عقیده من دلیل اصلی این آسیب پذیری آسیب دیدن در این مرحله از رشد است. هنوز پژوهشها نتوانسته مشخص کند که این آسیب پذیری ژنتیکی است یا به خاطر اتفاقاتی که در کودکی می افتد. دلیل آن هم این است که حوزه ژنتیک به لحاظ روانی هنوز ناشناخته است و همینطور به لحاظ اخلاقی نمیتوان چیزی را آزمون کرد.
برای رفع این آسیب لازم است به روانشناس مراجعه شود. بهترین مدل برای درمان این افراد فعال سازی رفتاری (DBT) است. اگر شما روانشناس هستید هم اکنون گروهی از دانشجویان در مجموعه آموزشکده روانشناسی خودبیداری در حال آموزش این مدل به صورت غیر حضوری می باشند و می توانید از آن استفاده کنید.