167پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان- پرسش شماره 1
آیا هیپنوتیزم میتواند خاطرات گذشته را پاک کند؟
پاسخ
خیر، هیپنوتیزم یک نوع ابزار است درست مانند آچار که هرم تخصصی میتواند از آن یک نوع استفاده کنند مثلاً بعضی از پزشکان از آن برای القاء بیحسی استفاده میکنند روانشناسان هم از آن برای ورود به ناهشیار، شناسایی خاطرات دردناکی که در سطوح آگاهانه نیستند، القاء بعضی از باورها تغییر نگرش ایجاد بینش جدید و غیر استفاده می کنند البته این به درجه هیپنوتیزم پذیری و شرایط و عوامل بسیار زیاد بستگی دارد.خاطرات اساساً هرگز پاک شدنی نیستند اگر که ما خاطراتی داریم که بسیار آزاردهنده هستند درمانگر به ما کمک میکند تا نحوه برخورد با آن خاطرات و یا تاثیری که آن خاطرات بر روی ذهن ما گذاشته است تغییر کند.
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-سوال شماره ۲:
چرا با وجود آنکه خیلی از چیزها را میدانم اما نمی توانم آنها را عملی کنم؟
پاسخ :
تحقیقات نشان داده است که فرمانده اصلی رفتارهای ما احساسات و هیجان هستند و اطلاعات و دانش در صورتی که با احساسات و هیجان های ما همراه نباشند نمی توانند بر روی رفتار ما تاثیر بگذارند.
گاهی اوقات بعضی از احساسات و هیجان ها در مغز قدیمی ما وجود دارد که نمی گذارد دانش تبدیل به عمل شود در روانشناسی اصطلاحاً به این مجموعه طرحوار گفته میشود .طرحواره ها مانند زنجیر هایی هستند که دست و پای ما را میبندند و اگر چه ما توان انرژی و امکانات داشته باشیم اما وقتی که دست و پای ما به وسیله طرحواره ها بسته شده باشد آن امکانات و دانش و انرژی نمیتواند ما را به جایی ببرد
اگر که درباره رفتار خاصی به صورت تکراری و جدی گیر افتادید مثلاً می خواهید که عصبانی نشوید می دانید که عصبانی شدن در اینجا اشتباه است اما انگار دست خودتان نیستیا نسبت به بعضی از رفتارهای معمولی همسرتان خیلی حساس هستید اما انگار دست خودتان نیست و هر کاری که می کنید نمی توانید منطقی فکر کنید.
علت اینکه دانش به عمل تبدیل نمی شود این است که مغز شما توسط هیجان هایی که شاید مربوط به تجربه های قبلی شما باشد مدیریت می شود و آن هیجان ها مانند دیکتاتورهایی بر مغز شما حکومت می کنند و اجازه نمی دهند که دانش و اطلاعات جدید رفتار شما را مدیریت کنند
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-سوال شماره ۳:
آیا هیپنوتیزم علمی هست؟وخرافات نیست؟
پاسخ :
هیپنوتیزم یک حالت خواب چگونه است که در این حالت ذهن فرد آرام یا غیر فعال میشود و هیپنوتیزم کننده تلقیناتی را به ضمیر ناخودآگاه شخص می فرستد
وقتی که شما می خوابید امواج مغزی شما از ۱۴ سیکل در ثانیه شروع به کاهش می کند و به هفت و چهار سیکل در ثانیه می رسد.
وقتی که ما فردی را هیپنوتیزم می کنیم به وسیله تکنیک هایی امواج مغزی او را از چهارده به ۴ و ۷ می رسانیم
وقتی که ذهن در امواج ۱۴سیکل است نمیتواند تلقینات را به خوبی دریافت کند، اما وقتی که کاهش پیدا می کند می تواند در امواج ۴ و ۷ تلقین پذیر شود.
1_بعضی از باورهای غلط درباره هیپنوتیزم وجود دارد که بسیاری از آنها به خاطر فیلم هایی هست که درباره هیپنوتیزم ما مشاهده کردیم مثلاً یک هیپنوتیزم کننده قدرت جادویی دارد در صورتی که هیپنوتیزم کننده یک انسان عادی هست که مهارت هایی را برای استفاده از تلقینات در دست دارد.
۲_ شخصی که هیپنوتیزم شده است اعمالی بر خلاف خواسته خود انجام میدهد
این هم کاملاً غلط است زیرا تا شخصی اجازه ندهد کسی نمیتواند او را هیپنوتیزم کند صددرصد شخص باید همکاری کند و هیچکس در حالت هیپنوتیزم کاری را انجام نمیدهد که در هوشیاری انجام نداده باشد هیپنوتیزم شونده همواره انتخاب میکند که تلقین هیپنوتیزم کننده را قبول کند یا رد کند؟
اگر که هیپنوتیزم کننده تلقینی را بگوید که هیپنوتیزم شونده آن را نخواهد، میتواند از حالت هیپنوتیزم خارج شود.
۳_ فقط افراد ضعیف و عقب مانده از نظر ذهنی هیپنوتیزم می شوند.
کاملاً برعکس ،هر چقدر که ضریب هوشی شخص بیشتر باشد راحتترهیپنوتیزم میشود و کسانی که اختلال ذهنی دارند ،بعید است که هیپنوتیزم شوند و تحقیقات نشان داده است که فقط یک درصد جمعیت عمومی نمی توانند هیپنوتیزم شوند که آن هم به خاطر نقایص ذهنی یا دلایل دیگر است.
۴_ شخصی که هیپنوتیزم شده در حالت نا آگاهی ناکامل است، بیشتر اوقات شخص بیدار و آگاه است ،فقط توجه اش به سمتی میرود که هیپنوتیزم کننده هدایت می کند و به پیرامون توجهی ندارد.
۵_ ممکن است شخص از حالت هیپنوتیزم بیرون نیاید.
حتی اگر هیپنوتیزم کننده در حالت هیپنوتیزم عمیق ناگهان بمیرد، باز هم هیپنوتیزم شونده به راحتی می توانند از این حالت خارج شود.
ویدئوی زیر مربوط به پرسش و پاسخ روانشناسی در اینستاگرام می باشد که ممکن است سوالات خود را نیز در این ویدئو بیابید، برای مشاهده ویدئو لطفا اگر داخل کشور هستید، فیلتر شکن خود را خاموش کنید:
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-سوال شماره4
فرزند من بسیار خجالتیه خیلی نگرانم که در آینده نتونه با دیگران رابطه برقرار کنه به نظر شما آیا باید کار خاصی انجام بدهم؟
پاسخ :
از قدیم گفتند هر کسی ذاتی دارد این کاملا واقعیت دارد، هر کسی با یک خلق و یک ذات به دنیا می آید درباره اینکه چرا این اتفاق میافتد هنوز علم به دستاورد زیادی نرسیده است.
پدر و مادر نباید یک سبک فرزندپروری خشک را نسبت به همه فرزندان اعمال کنند، برای هر فرزند باید یک سبک فرزند پروری در نظر گرفت مثلا برای کودک شما که خجالتی هست باید مهارت های اجتماعی را آموزش داد باید آموزش داد که چگونه شروع کننده رابطه باشد باید به او مهارت های جسارت مندی و جرأت ورزی را آموزش داد .
دقت کنید که هرگز نباید به خاطر خلق او را سرزنش کرد. بعضی از پدر و مادرها متاسفانه بسیار بیرحمانه فرزندان خود را به خاطر خلق سرزنش می کنند ،به خصوص اگر خلق فرزندشبیه به کسی باشد که از او متنفرند، مثلاً ممکن است که پدر از برادر خانمش متنفر باشد و به همین دلیل حالا که فرزندش خلقش شبیه برادر خانمش هست به او می گوید تو شبیه دائی ات هستی و شروع به توهین می کند ،دقت کنید که کودک این ذات و خلق را انتخاب نکرده است ، ماخلق ها وذات های مختلف داریم که کارگاه خودشناسی به روش یانگ و یونگ به صورت مفصل من آن را توضیح داده ام، بعضی از کودکان با خلق پرخاشگری به دنیا میآیند،بعضی از کودکان با خلق برونگرایی ،بعضی ها با خلق نترس بودن و شجاعت، بعضیها با خلق ترسو و….
پدر و مادر باید درباره تربیت فرزند آموزش ببینند و با توجه به خلق کودک او را راهنمایی و هدایت کنند وازیک سبک خشک استفاده نکنند.
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان سوال شماره ۵:
مادرم وقتی به اتفاق همسرم به دیدنش میریم به من و همسرم بی احترامی میکنه آیا باید همچنان بهش سر بزنیم یا رابطه رو قطع کنیم؟
من متاهل هستم و مادری دارم که متاسفانه عمدا یا سهوا وقتی میریم بهش بعد ۹ ماه سر بزنیم به من و همسرم بی احترامی میکنه و همسر من باهاش بحث میکنه تا این اواخر که به مشکل خوردیم و همسر من گفت آدمی که آسیب میزنه نباید رفت پیشش و دیگه ما نباید خبر این ادم رو بگیریم و البته این بحث خیلی جدی بود، برای مثال زمانی که پیش مادرم بودیم مادر من همیشه تو هال میخوابه و با توجه به گرم بودن هوا گفتیم کولر روشن کنیم و مادرم میگفت نه سرده،و بهش گفتیم پس شما تو اتاق بخوابین ما تو هال که کولر روشن باشه نه ما گرممون بشه و هم شما تو اتاق باشین،و مادرم قبول نکرد و همسرم خیلی ناراحت شد و اومد به من گفت مادرت چرا رسم مهمونداری بلد نیست و حتی به تو به عنوان پسرش عشق و از خود گذشتگی نداره و هنوز یاد نگرفته وقتی مهمون داره باید از خودش بگذره و همسر منم باهاش همواره بحث میکنه بطوریکه منجر به ناراحتی و فضای منفی میشه،و با توجه به اینا فرداش همسر من لباس پوشید و رفت همینطوریش به خاطر چند تا برخوردش مادرم سالی یکبار میرفتیم وحالا میگه اصلا چرا باید بریم.
پاسخ:
ببینید پدر و مادر و اعضای خانواده مانند اعضای بدن ما هستند و ما نمی توانیم رابطه با آنها را به طور کامل قطع کنیم اگر که رفتارهای آنها آزاردهنده است می توانیم رابطه با آنها را محدودتر و کمتر کنیم مثلاً می شود که فقط به دیدن مادرتان بروید برای چند ساعت و بعد برگردید نه اینکه در آنجا شب بمانید یا اگر در شهرستان هستند و شما مجبور هستید شب میمانید دیرتر بروید و صبح فردا زودتر برگردید.
از طرفی هم سر مجبور نیست که همین رابطه را با پدر و مادر داشته باشد همین که همسر ما به پدر و مادر ما بی احترامی نکند کافی است میتوانید ارتباط همسر با مادرتان را محدودتر کنید مثلاً دو بار خودتان به تنهایی به دیدن مادر بروید و یک بار هم با همسرتان و زمانی که با همسرتان می روید زمان بسیار کمتری در آنجا بمانید تا همسرتان اذیت نشود ، دقت کنید که همسرتان با شما ازدواج کرده است نه با کل اعضای خانواده تان بنابراین مجبور نیست که با تمام اعضای خانواده شما رابطه قلبی و صمیمانه داشته باشد همین قدر که بی احترامی نکند و هر از چند گاهی در مهمانی ها شرکت کنند حتی به مدت کوتاه کافی هست این مورد در روابطی که خانواده ها به شکلی آزاردهنده هستند صدق می کند، بنابراین رفت و آمد را هرگز قطع نکنید بلکه کمتر کنیدو رفت امدخانمتان نسبت به شما کمترباشد.
اضطراب اجتماعی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-سوال شماره 6
پرسش :
من 16 سالمه وقتی با دوستام هستم خیلی راحت خواسته هامو میگم ولی اگه یک غریبه مخصوصا آقایون که ازم سوالی میکنن همین جوری شروع به لرزیدن میکنم جوری سرخ میشم که اون طرف میفهمه دارم خجالت میکشم جوری میشم که دیگه نمیتونم حرف بزنم حتی لب ودهنمم میلرزه وصدای قلبمو میشنوم خیلی سعی کردم خجالتی نباشم اما نمیشه
پاسخ:
به نظر میآید که شما اضطراب اجتماعی دارید کسانی که اختلال اضطراب اجتماعی و یا فوبی اجتماعی دارند در جمع بسیار مضطرب می شوند اگر بخواهیم به زبان طرحوارهای صحبت کنیم شما احتمالاً طرحواره پرده اجتماعی دارید کسانی که این مشکل را دارند وقتی که در جمع قرار میگیرند دائماً به تفاوتهای خود با دیگران فکر میکنند و دائماً ذهنشان مشغول این است که من از لحاظ اجتماعی مالی ظاهر جایگاه و غیره با آنها فرق دارم احتمالاً در کودکی یا از لحاظ ظاهری با دیگران متفاوت بودید یا به لحاظ ویژگی های درونی مانند هوش بسیار زیاد و هوش بسیار کم با دیگران متفاوت بودید و یا اینکه خانواده شما با دیگران متفاوت بودند مثلاً مهاجرین کسانی که در اقلیت هستند ممکن است که این طرحواره در آنها شکل بگیرد . شما نیاز به درمان دارید و بهتر است برای تشخیص دقیق در و همین طور درمان به یک درمانگر مراجعه کنید.
گذر زمان مشکل شما را حل می کند و مشکل شما هم خود به خود حل نمی شود اگر که به درمان خود نپردازید روز به روز با مشکلات بیشتری مواجه خواهید شد و در روابط تان و در شغلتان مشکلات زیادی را تجربه خواهید کرد.
کلید واژها : اضطراب اجتماعی ، فوبی اجتماعی ، طرحواره ، هوش زیاد ، هوش کم
راهکارهای برخورد با ترس از مدرسه
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-7
پرسش :
من بانزدیک شدن به اول مهر دچار استرس شدید شدم ورسما داره از کنترلم خارج میشه ، انگار روز اول مهر میبرندم پای چوبه دارخیلی میخوام یه جوری مهارش کنم که به دخترم منتقل نکنم اما واقعا از دستم خارجه، راهی هست برای کنترل کردن این استرس ؟
پاسخ:
احتمالاً خاطرهای در شما وجود دارد که در این موقعیت برای شما زنده می شود ,بجای آنکه سعی کنید که ترس و استرس خود را کنترل کنید یا از آن فرار کنید ترس را در بدن خود تجربه کنید و از آن نترسید ، ترس از ترس را کنار بگذارید و اجازه بدهید که ترس را تجربه کنید .احساسی که به سراغتان میآید را تجربه کنید نگران نباشید این احساس می آید و بعد از مدتی میرود، کمکم وقتی که چند بار آن را تجربه میکنید مغز شما متوجه میشود که اتفاق خاصی نیفتاده یا نمی افتد ، در واقع بدن شما و آمیگدال شما نسبت به این موقعیت واکنش نشان می دهد.
با در معرض این موقعیت قرار گرفتن و تجربه بدنی ترس و نترسیدن از ترس به مرور از شدت آن کم می شود.
کلید واژها : ترس از مدرسه ، استرس ، تجربه بدنی ترس
راهکارهای افزایش عزت نفس
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-8
پرسش:
من دوس پسرم تو دانشکدمون قبل از من با یه دختری بمدت یکماه دوست بودن.و دختره دوس پسرمو ول کرد رفت با یه پسر دیگه دوست شد و بااین پسر جدیده هم بمدت پنج سال دوست موندن و ازدواج کردن.و خب دوس پسرم این دوتارو مداوم تو دانشکده باهم میدید،بنظرتون ممکنه دوس پسرم حسرت اون دخترو بخوره آیا؟
من الان یک سال ونیمه دوستم باهاش و رابطمون عالیه، ولی این فکر که نکنه چون دختره ولش کرده حسرت اون دخترو بخوره مثل خوره وجودمو میخوره و من بارها و بارها الکی پشت سر اون دختر پیش دوس پسرم بدیشو میگم و بعدش انقد پشیمون میشم تو خلوتم میشینم گریه میکنم .
پاسخ:
شما عزت نفس پایینی دارید کسانی که عزت نفس پایینی دارند خودشان را دوست داشتنی نمی دانند و تصور می کنند که هر لحظه ممکن است که فرد مقابل بفهمد که اشتباه کرده است که آنها را دوست دارد و او را رها کند و به همین دلیل دائماً خود را با دیگران مقایسه می کنند.
حسادت و مقایسه دو مشخصه اصلی عزت نفس پایین است و دقیقاً این رفتارهای شما منجر به این می شود که در نظر مخاطب تان کم قدرتر به نظر بیایید، در واقع چون عزت نفس پایینی دارید دست به رفتارهایی میزنید که باعث احساس بی ارزشی بیشتر می شود ،اگر که این موضوع بسیار جدی است نیاز به درمان دارید اگر که فقط گاه گاهی فعال میشود نسبت به این رفتار هشیار باشید.
کلید واژها : عزت نفس ، احساس بی ارزشی ، رفتار هوشیار
باور غلط در ازدواج
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-9
پرسش:
من و دوس پسرم دانشجوی دکترای پیوسته هستیم و ۷ سال دوره دانشجویی مون طول میکشه. دوس پسر من(حسین) ترم دوم به یه دختر خانمی پیشنهاد دوستی میدن ولی گویا دختر خانم رد میکنه.و زمانی ک (حسین)ترم ۹ بود بمن پیشنهاد ازدواج داد و من قبول کردم.۳ ماه از دوستیمون گذشته بود ک تو گوشی دوس پسرم دیدم که با اون دختر خانم در ارتباطه ،البته همدیگرو با اسم فامیل خطاب کرده بودن ولی باهم شوخی و اینا کرده بودن و بعد دوس پسرم درخواست تماس کرده بود و اون دختر قبول کرده بود.
بااینکه الان دوسال از دوستیم با حسین میگذره و رابطمون هم عالیه اما اصلا و ابدا نتونستم بهش اعتماد کنم .
پاسخ:
یک باور غلط در ازدواج این است که ؛ لازمه یک ارتباط و ازدواج خوب این است که طرفین به همدیگر اعتماد کامل داشته باشند ، این یک باور غلط است ؛ برای داشتن یک ازدواج و یا ارتباط شاد لازم نیست که اعتماد کامل و ۱۰۰ درصد باشد
نسبت 80_20به نظر من نسبت عاقلانهای هست، این طبیعی است که شما واکنش داشته باشید درباره این موضوع با معشوقه تان صحبت کنید و به او بگویید که این رفتار او چه تاثیری روی شما می گذارد و در این باره به شما توضیح بدهد .
از آنجایی که محبوب شما با شخصی در ارتباط است و به شخصی پیام می دهد که قبلاً قرار بود رابطه عاشقانه داشته باشند این رابطه رابطه متعارفی نیست؛ رابطه متعارف یعنی ارتباط من با همکارانم با هم کلاسی هایم و کسانی که در محیط شغلی و اداری به نوعی با هم در ارتباط هستیم و آنهم نه به صورتی که از کلماتی صمیمانه استفاده کنیم، بنابراین جرات مندانه خواسته تان را بگویید و حد و مرز تعیین کنید.
کلید واژه ها : باور غلط ، ازدواج ، ارتباط شاد
سکس از دیدگاه طرحواره ها
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-10
پرسش:
سلام من دختر ٢٧ ساله اي هستم كه پيشنهاد سكس مردايي كه ازشون خوشم بياد رو بدون هيچ درخواست پولي يا مادي از سمت اونها قبول ميكنم و بعدش شديدا از كارم پشيمون ميشم و به خاطر ترس از حاملگي حتي در مواردي كه ظاهرا مشكلي نيست قرص اورژانسي مصرف ميكنم،احساس ميكنم كه نمي تونم درخواستشون رو رد كنم و اگه بخوام رد كنم از دستشون ميدم هر چند كه بعد از اين ماجرا خيلي دلسرد ميشم و رابطه ها خيلي وقت ها رها ميكنم، ولي اين سيكل مرتبا داره تكرار ميشه و من واقعا نميدونم بايد چيكار كنم،
من ٩ سال هست به دليل وسواس فكري و اختلال خلقي تحت نظر دكتر هستم و دارو مصرف ميكنم ولي تا به حال اصلا نتونستم اين مشكل رو با دكترم مطرح كنم.ميخواستم بدونم من چطوري ميتونم خودمو درمان كنم؟
پاسخ:
اینکه ما بلافاصله به پیشنهادات دیگران و درخواست های دیگران بدون این که آنرا با خواسته ها و نیازهای خود بسنجیم پاسخ مثبت می دهیم می تواند ریشه در ۵ طرحواره داشته باشد:
۱_طرحواره اطاعت اگر که طرحواره اطاعت داشته باشیم ترس داریم از اینکه دیگران با ما بد رفتاری کنند و یا انتقام بگیرند به همین دلیل خواسته های آنها را در اولویت قرار می دهیم.
۲_طرحواره ایثار
اگر طرحواره ایثار داشته باشیم، دلمان به حال دیگران می سوزد و به همین دلیل نمی توانیم که پیشنهادات آنها را رد کنیم
۳_طرحواره پذیرش جوئی و یا جلب توجه
اگر که این طرحواره را داشته باشیم برای ما خیلی مهم است که دیگران درباره ما چه فکری میکنند و می خواهیم که به هر قیمتی شده آنها را راضی نگه داریم
۴_طرحواره نقص و شرم
اگر که طرحواره نقص و شرم داشته باشیم برای خودمان ارزشی قائل نمی شویم و فکر می کنیم که خواستههاو نیازهای ما هیچ ارزشی ندارد و ما کسی نیستیم که ارزش داشته باشیم
۵_طرحواره طرد اجتماعی
اگر که این طرحواره را داشته باشیم فکر میکنیم اگر که مطابق خواسته دیگران عمل نکنیم و همرنگ جماعت نشویم، توسط دیگران و یا جامعه طرد میشویم
بنابراین باید ببینیم که در آن لحظه گفتگوی ذهنی شما چیست ،چه احساسی پیدا می کنید و چه برخوردی با آن احساس می کنید؟
در این صورت می توان تشخیص دقیق داد، اینکه دارو مصرف می کنید و اختلالات خلقی دارید نشان دهنده این است که قطعاً نیاز به روان درمانی هم دارید. روانپزشکی و دارو به شما کمک می کند تا جلوی پیشرفت اختلالات و یا مشکلات روان شناختی و یا هیجانات را بگیرد و آن را کنترل کند. خوبست که در کنار دارویی که مصرف می کنید به یک روانشناس مراجعه کنیدو این موضوع را با ایشان مطرح کنید ،ریشه ها را بشناسید و به درمان بپردازید.
کلید واژه ها : سکس ، طرحواره ، اختلالات خلقی
اعتیاد وخانواده
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-11
پرسش :
من پنج ساله ازدواج کردم خانواده ی خیلی خوب و آبرومندی دارم، شش تا خواهر برادر دارم اما یکی از برادرهایم اعتیاد دارند و ظاهر فوق العاده تابلو دارند که معتاد اند . پنج ساله خانواده همسرم ایشون رو ندیدند ، من همیشه اضطراب دارم از اینکه خانواده همسرم ایشون رو ببینند واقعا نمیدونم با این مسئله چطور باید برخورد کنم اونها می دونند یک برادر دیگه دارم اما او را ندیدند اما با شوهرم راحتم و مشکلی ندارم، بیشتر ترسم از حرف های دیگران و قضاوت خانواده همسرم هست چون اونها به شدت دنبال حرف و حدیث هستن با این قضیه که مثل کابوس شده و احساس شرم و خجالت فراوان دارم نمیدونم چطور باید برخورد کنم و نمیتونم پذیرش داشته باشم پذیرش،برام سخته .
پاسخ:
اعتیاد یک بیماری هست و فساد اخلاقی نیست، در گذشته های دور افراد معتاد را افراد فاسد و بزهکار و فاقد اخلاقیات میدانستند اما امروز کاملاً مشخص است که اعتیاد یک بیماری است و بنابراین بیماری برادرتان نباید منجر به خجالت و شرم شما شود. اینکه شما در هنگام آشنایی با همسرتان این موضوع را مطرح کردیدمشکل اصلی است، البته لازم نیست که به محض آشنایی یا به محض اینکه شخصی به خواستگاری می آید موضوع را به او بگوئید اما لازم است که بعد از گذشت مدتی همین که موضوع ازدواج جدی شد این موضوع در میان گذاشته شود تا اگر مخاطب در این باره مشکلی دارد تکلیفش مشخص شود.
حالا که رابطه خوبی با همسرتان دارید:
اگر می توانید درفضایی آرام دغدغه ذهنی خودتان را به ایشان بگویید با توجه به تعاریف و تمجید هایی که شما از همسرتان کردید احتمالاً درک خواهند کرد که برادرش ما مریض است اما باید همیشه به خاطر داشته باشید که برادر شما مجرم و یا فاسد نیست بیمار است دائما این را به خودتان بگویید تا بابت این موضوع شرمنده نباشید تا اگر روزی خانواده همسرتان متوجه این موضوع شدند و به شما گفتند و خواستند که به این وسیله شما را سرزنش و تحقیر کنند به خاطر داشته باشید که بیماری برادرتان نباید باعث تحقیر و توهین شما شود .
به عنوان یک روانشناس سال هاست که با افرادی که با بیماری اعتیاد داشتند کار کردهام ومتوجه هستم که به هیچ وجه آنها با هدف اینکه به خودشان یا دیگران صدمه بزنند مصرف نمی کنند ویژگی بیماری اعتیاد اجبار است متاسفانه این بیماری میتواند گریبانگیر هر کسی شود، البته با فرد مصرف کننده نباید مانند یک بیمار برخورد کرد( مگر فقط یک بار و آن هم زمانی که تصمیم جدی برای ترک داشت) زیرا او باید با پیامد رفتارش روبرو شود اما در ذهن تان باید بدانید که او یک بیمار است و به دیگران هم اجازه ندهید که با عناوین دیگر شما را به این دلیل سرزنش کنند.
کلید واژه ها : اعتیاد ، خانواده ، تحقیر
قبل از ازدواج چه باید بدانیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-12
پرسش:
رابطه من با پارتنرم رابطمون بسیار بسیار خوبه.اما ایشون واقعا مشکل مالی دارن و این باعث شده حتی در مدت دوستیمون اگر چیزی بخوام میگن اگر میخوای پولشو بده رفتم تهران برات بگیرم وموارد اینچنینی دیگر یا موقع تولدم قیمت هدیه تولدی ک برام خریده بود رو سریع گفت یا میگن زمانیکه ازدواج کردیم تو با پول حقوقت وسیله های موردنیاز خودتو میخری و پس انداز مشترک باز میکنیم و با حقوق خودش مایحتاج خونه و زندگی رو پرداخت میکنن و اینکه یکسالو نیم از اشناییمون گذشته بود و بنده رو به خونوادش معرفی نکرده بود تااینکه جلسه دفاع دکتراش بنده ی دسته گل فرستادم براشون و چون غافلگیر شدن، اونروز به مادرشون منو معرفی کردن و اینکه بنده طی یکسالو نیمی که باهاشون دوستم حتی در خواست خرید یه چیز خیلی کوچیکم نکردم و حتی اگر بستنی ای چیزی هم اگر گفتم در حضور خودش مبلغش رو پرداخت کردم (البته ازاینم که قصدشون ازدواجه کاملا مطمعنم و میدونم که خیلی دوسم دارن )
حالا سوالی که داشتم از خدمتتون بنظرتون به چنین پسری میشه بعنوان شریک زندگی اعتماد کرد؟
و اینکه توافق مالی بین زنوشوهر شاغل بهتره که به چه نحو باشه تا مشکلی و نارضایتی ای از جانب طرفین پیش نیاد؟
و اینکه اگر بنده دختری هستم که دلم زندگی مرفه میخواد ولی در یک خانواده بسیار معمولی بزرگ شدم ،ازدواج با پسری که وضع مالی خوبی نداری عاقلانست اصلا؟
پاسخ:
شدت نیاز به بقای همسر شما بسیار بالا است ، درباره شدت نیازها بهتر است که نزد یک مشاور بروید و توافق کنید اما یک چیز را بدانید ، نامزد شما همینی که هست ،خواهد بود یعنی اینطور نیست که بعد از ازدواج اخلاق و رفتارش عوض شود. حتی اگر وضعیت مالی بسیار خوبی پیدا کند بسیار مرفه شود پولدار شود باز هم همین است زیرا شدت نیازها با ما به دنیا میآیند و کم یا زیاد نمی شوند، اما میتوان درباره رفتارها و خواستهها توافق کرد که در این صورت باید به یک روانشناس مراجعه کنید و درباره خواسته های تان حرف بزنید تا ببینید کدام یک از خواسته های شما را انجام خواهد داد
آیا می توانید با این وجود بپذیرید یا خیر؟
اما اینکه فکر کنید ایشان بعد از ازدواج تغییر خواهد کرد فقط یک توهم است
کلید واژه ها: ازدواج ، نیاز به بقا ،تغییر
چگونه درمانگر خود باشیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-13
پرسش:
من ارشد رشته مشاوره هستم و یک دوره کامل زوج درمانی و طرحواره گذروندم و زمانی که شروع به کار کردم متوجه شدم که باردار هستم و الان یک پسر ۸ماهه دارم و خیلی کم وقت می کنم مطالعه کنم.. الان ترس شدید دارم که به پسرم آسیب بزنم و شدت طرح واره ای که در پسرم شکل می گیره زیاد باشه..
در ضمن خودم طرح واره رهاشدگی دارم و همیشه ترس از ، از دست دادن همسرم رو دارم ..و همچنین کمال گرا هستم و طرح واره نقص و شرم دارم.الان هم در حال خوندن کتاب تربیت سرنوشت ساز (فرزند پروری) هستم اما ترسم بیشتر شده.
پاسخ:
من بارها و بارها مطرح کردم و باز هم تکرار می کنم درمان مقوله ای جداست اینطور نیست که شما با خواندن کتاب درمان بشوید یا با شرکت در کارگاه درمان شوید، همه درمانگران باید ابتدا درمان شوند سپس درمان کنند، ظاهراً ذهنیت والد تنبیه گر در شما بسیار قوی است و هر چیزی که می آموزید والد تنبیه گر از آن به عنوان ابزاری برای تحقیر و توهین و سرزنش شما استفاده می کند.
به نظر من لازم است که حتماً به یک روانشناس مراجعه کنید و یک دوره درمانی را بگذرانیم این کار برای همه روانشناسان لازم است.
کلید واژه ها : درمانگر ، درمان مقوله ای ، والد تنبیه گر
همیشه خوب نباشیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-14
پرسش :
خانمی هستم ۳۵ساله، ۱۳ساله ازدواج کردم وحاصل ۲فرزند دختر هست .همسرم وخانواده اش بسیار متسلط هستند ومدام منو زیر سوال میبردند وطوری رفتار میکردند گویا من مشکل دارم .بعد از چند بار خیانت همسرم تصمیم به طلاق گرفتم وهمسرم اولین فرزندم رو ازاول تولد طوری پرورش داد که گویا بچه خانواده اش هست وهمیشه اونو به طرف خودشون بردن وساپورت کردن واز اونجایی که جایگاهی نداشتم نتونستم کاریکنم اما دختر دوم رو نگذاشتم اینطور بشه الان دختر بزرگم گویا جاسوس خانواده همسرم هست ،کلا خانه رو ترک کرده پیش اونا زندگی میکنه ،جاسوسی درکارهای من ،هرچی میخوام ببینمش ،نوازشسکنم یا احوالشو بپرسم فرار میکنه به خواهر کوچکش فخر میفروشه واونومسخره میکنه کلا مثل خانواده همسرم هست من خیلی با نوازش ومهربانی باش رفتار کردم وبهش گفتم که هر اتفاقی بیفته تو دختر منی ومن خیلی دوستت دارم اما به زور منو از خودش دور میکنه ومیره سمت پدرش دلم تیکه تیکه میشه اما گفتمش هرطور راحتی همون رو انجام میدم اما آغوش من همیشه به روی تو بازه .اما باز مطمئن نیستم کارم درسته یاخیر ورفتار درست چیه؟؟
الان که مدرسه باز شده با خواهرش تویک مدرسه است ومیرم خواهرشو بیارم اونومیبینم اصلا راضی نمیشه بیاد سمتم منم میرم سمتش میره پیش عمه یا باباش ونمیذاره بهش نزدیک بشم، من شاغل هستم باحقوق خوب وسابقه بالا ومتاسفانه تمام عمر یک همسر مطبع بودم .تمام پولم رو تو خونه خرج کردم واصلا کارتم دست همسرم بوده بسیار کدبانو وتمیز وزبانزد هستم .برای احقاق حقوقم به دادگاه اقدام هم کردم
پاسخ:
به قول مارشال روزنبرگ ؛ لطفاً انسان خوبی نباشید
آیا این همه خوب بودن این همه زن کدبانو بودن این همه زن مطیع بودن، توانسته است که به شما کمک کند تا به خواسته ها و نیازهای خود برسید؟
شما انتظار دارید که دیگران حق و حقوق شما را بدهند و حقوق شما را پایمال نکنند.
خود شما برای خواسته خودتان چه کارهایی انجام داده اید؟
آیا در رابطه خودتان خواسته ها و نیازهای خودتان را بیان کرده اید ؟
آیا بر روی خواسته ها و نیازهای خود ایستاده اید؟
آیا حد و مرز خود را با دیگران مشخص کرده اید؟
و یا اینکه بدون حد مرز هستید و منتظر هستید تا روزی ناگهان اطرافیان متحول شوند و به طرز معجزه آسایی قدر شما را بدانند.
ممکن است بگویید من خواسته خود را می گویم ولی دیگران توجهی نمی کنند و پاسخ من این هست درست است آنها توجهی نمی کنند ولی آیا وقتی توجهی نمی کند شما دست از خواسته تان می کشید یا بر روی آن می ایستید؟
به نظر میآید که این الگوی رفتاری که مطیع باش و مهربان باش و گوش به فرمان باش را از خانواده فراگرفته اید
بهتر است که در این الگوی رفتاری تجدیدنظر کنید شاید لازم باشداز یک روانشناس کمک بگیرید تا به شما بیاموزد که چگونه خواسته ها و نیازهای خود را بیان کنید ،بر سر آن بایستید و منتظر نباشید تا دیگران حق و حقوق شما را بدهند،
در مورد دخترتان هم لازم نیست که مادر بسیار فداکار و فوقالعادهای باشید،ضمن اینکه به او می گوئید؛
من تو را دوست دارم ،ناراحتی خودتان را به او بگویید و بگویید که از تو ناراحت می شوم، از تو خشمگین می شوم و گاهی از تو متنفر می شوم اما با این حال تو دختر من هستی و او را با پیام در رفتارش روبرو کنیم به طور کلی رفتارهای شما باید دوستانه ، قاطعانه و منصفانه باشد اما شما هیچ قاطعیتی ندارید.
کلید واژ ها : خواسته ها ، مطیع بودن ، قاطعانه
آشنایی با زبان بدن
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-15
پرسش :
نمیدونم چرا همه اطرافیانم به من میگویند که تواخلاقت تند است ،من هر کاری می کنم و هر چقدر هم رفتارهایم را عوض می کنم، باز هم به من میگویند تو اخلاق تند است و از من فاصله می گیرند من چه کاری باید انجام بدهم،؟
خیلی روی خودم کار کردم و رفتارهای خودم را عوض کردم ولی باز هم این حرف را به من می زنند انگار که تلاش های من را نادیده می گیرند؟
پاسخ:
ممکن است که ما مهارت هایی را یاد بگیریم و رفتارهای خودمان را عوض کنیم ،نحوه صحبت کردن ما و کلامی که به کار میبریم عوض شود اما تن صدای ما لحن صدای ما وزبان بدن ما مانند گذشته عمل کند، ممکن است که حرف هایی مهربانانه بزنید ممکن است که رفتار هایی مهربان انجام بدهیم اما به دلیل اینکه تن صدای شما و زبان بدن شما پیام بدرفتاری و تندی را به دیگری می دهد دیگران را از خودتان دور کنید.
اگر که در این مدت رفتار های زیادی را عوض کردید و بسیاری از رفتارهای جدید را آموختید ولی باز هم دیگران این نظر را دارند شاید بهتر است که طرحواره خودتان را بشناسید.
شما عمیقاً باور دارید که دیگران بد هستند و انسان های خوبی نیستند و بخواهید یا نخواهید بدن شما آهنگی پخش می کند که به دیگران این پیام را می دهد و به همین دلیل دیگران تندی و خشونت را از بدن شما و از لحن شما دریافت می کنند.
باید بگویم که آموختن زبان بدن و این که چگونه زبان بدن آرامی داشته باشید شاید به تنهایی کفایت نکند ،بهتر است که به یک روانشناس مراجعه کنید تا مشکل اصلی خودتان را پیدا کنید.
کلید واژه ها : زبان بدن ، خشونت ، لحن صحبت
چگونه رشته مناسب انتخاب کنم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-16
پرسش :
راستش من کارشناسی مترجمی دارم ولی بخاطر نبود شغل مناسب الان ناامیدی شدیدی رو در خودم حس میکنم.چند ساله بهم امید میدن که قراره یه جا کار کنم ولی فقط حرفه هیچوقت ندیدم واقعا به حرفشون عمل میکنن.
به خاطر این من الان دچار سردرگمی خیلی زیادی هستم که آیا بهتر نیست از دوباره کنکور بدم و رشته ی خوبی(مثل پزشکی) قبول شم؟شاید اینطوری بتونم لااقل یه خورده حالمو بهتر کنم ، اصلا نمیدونم بشینم برای ارشد بخونم یا برای کنکور سراسری ،لطفا راهنماییم کنید؟
پاسخ:
به طور کلی شاغل شدن به دو صورت است کارفرمایی و کارمندی ؛
اگر قرار باشد که شما در جایی به عنوان کارمند کار کنید بنابراین می بایست صبر و حوصله کنید ببینید که در کدام سازمانها کدام نهادها و کدام شرکت ها نیرو هایی مانند شما را جذب میکنند گوش به زنگ باشید و اطلاعیه های استخدامی را مطالعه کنید
اگر که می خواهید به عنوان کارفرما مشغول به کار باشید می بایست ابتدا به عنوان یک کارمند یا کسی که دوره کارآموزی را می آموزد در جایی مشغول به کار شوید و به هیچ وجه به حقوق فکر نکنید تا این که گوشه و کنار کار را یاد بگیرید وقتی که در حال یادگیری هستید کم کم به ذهن شما می رسد و راه خودتان را پیدا می کنید
دقت کنید، که امروز روز رقابت است و تعداد فارغ التحصیلان رشته های مختلف از جمله در پزشکی بسیار زیاد است ،فکر نکنید با گرفتن مدرک پزشکی یا هر مدرک دیگری می توانید فورا مشغول به کار شوید، بلکه باید توانمندی خود را افزایش بدهید، باید کار شما در بین بقیه همکاران یا هم رشته ای هایتان متفاوت باشد مثلاً پزشکی که امروز فارغ التحصیل می شود باید پزشکی متفاوت از بقیه پزشکان باشد مترجمی که امروز فارغ التحصیل می شود باید متفاوت باشد روانشناسی که امروز فارغالتحصیل میشود باید متفاوت ازبقیه روانشناسان باشد و گرنه روزانه در کشور ما که بیشتر از همه کشورها دانشگاه دارد، مدارک کارشناسی ارشد و دکترای زیادی اعطا میشود بنابراین مدرک برای شما کار تولید نمی کند.
کیفیت دانش و مهارت خود را افزایش بدهید؛
در واقع بین آن فکر کنید شما تازه فارغ التحصیل شدید و عجله نکنید اما در عین حال بیکار هم نشید و به فکر افزایش مهارت و دانش باشید، کار با کیفیت و نیروی با مهارت همیشه طرفدار دارد.
کلید واژه ها : رشته مناسب ، کارفرمایی ،کارمندی
مراحل بهبود پس از جدایی وطلاق
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-17
پرسش :
مدتیه طلاق گرفتم مهریه دادم و دختر ۱۰ ساله م با مادرش هست با اینکه می بینمش ولی فکر میکنم مثل گذشته نیست کنارم نیست ..همه چی فرق کرده . این نوع رابطه قابل قبول نیست برام الان فکر می کنم به هیچ رسیدم نابود شدم همه چیز از دست دادم حوصله هیچ چیز ی رو ندارم سعی کردم خودم با کار و ورزش … سر گرم کنم ولی بی فایده س حتی به خودکشی فکر کردم نمیتونم با فرد جدیدی ارتباط برقرار کنم نمیدونم چیکار کنم؟
پاسخ:
شما میگویید که من جدا شدم و دخترم هم با همسر سابق من هست و مانند گذشته نیست کاملاً طبیعی است که مانند گذشته نیست چون شما جدا شدید ,وقتی که شما متوجه این موضوع نیستید که دختر شما مانند گذشته نخواهد بود و اوضاع مانند گذشته نخواهد بود به معنی این است که در مرحله انکار قرار دارید.
به طور کلی جدایی چهار مرحله دارد:
انکار _خشم و اعتراض _مقداری افسردگی و پذیرش واقعیت
شما در مرحله اول هستید ابتدا سعی کردید که با کار و ورزش این واقعیت را انکار کنید و حالا برای اینکه این واقعیت را ندیده بگیرید,افکار خودکشی دارید لازم است که با احساسات خودمواجه شوید هر احساسی که به سراغتان می آید آن را بپذیرید و از آن فرار نکنید
به ما آموزش دادند که احساسات خود را نادیده بگیریم و از آن فرار کنیم، احساسات بخشهای خام شخصیت ما را می پزند، احساسات به ما اطلاعات زیادی می دهند، احساسات به ما نشان می دهند که کدام رفتارهای ما در گذشته اشتباه بوده است مثلاً آیادر معیارهای انتخاب همسر اشتباه کردهایم و یا آیادر رفتار با همسر اشتباه کرده ایم؟
احساسات هستند که سبب می شوند که متناسب با انتخاب ها اشتباه ها و موقعیت هایی که برای ما اتفاق افتاده است رنج بکشیم و خودمان را با آن تطبیق بدهیم
بعد از مرحله اول انکار شما وارد مرحله دیگر خواهید شد البته مراحل دقیقا به ترتیب نیست ممکن است گاهی به صورت پروانه ای باشد و به طور کلی جدایی،بخودی خود احساسات دردناکی را تولید میکند، از خودتان انتظار نداشته باشید که بعد از جدایی کاملاً منطقی فکر کنید
و اجازه بدهید که زمان بگذرد، زمان مرهم بسیاری از زخم ها ست،معمولاً ۶ ماه تا یک سال برای روابط طولانی طول میکشد تا با واقعیت جدایی و فراق کنار بیایید، اگر با این حال این توصیه ها برای شما عملی نیست بهتر است که به یک روانشناس مراجعه کنید روانشناسان در این زمینه آموزشهای لازم را دیده اند.
کلید واژه ها : طلاق ، انکار، احساسات دردناک
علت طلاق عاطفی چیست
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-18
پرسش:
من یک زن ۳۱ ساله هستم ، من و همسرم زندگی عادی داریم همه چیز کم و بیش خوبه ولی اون با من حرف نمی زنه
من اذیت میشم مکالمه ای با هم نداریم ، با هم نمیخندیم شاد نیستیم ناراحت نمی شیم ، هیچ حسی نداریم، وقتی یاد این چیزها میفتم ناراحت میشم ، حتی حرفهایی که سالها پیش باید میزدیم و نزدیم یادم میفته قلبم به درد میاد خیلی سعی کردم بی تفاوت باشم برام مهم نباشه اما نمیشه خیلی سخته برام .
پاسخ؛
یک رابطه سالم رابطه هست که زوجین خواستهها و نیازهای همدیگر را ببینند و به اندازه ای که می توانند به خواسته ها و نیازهای همدیگر توجه کنند .
خواسته ها فرمانروای رفتارهای ما هستند ما هر کاری که انجام می دهیم برای رسیدن به یک خواسته است در ازدواج هم ما خواسته هایی داریم نمیشودکه ازدواج کنیم ولی هیچ خواستهای نداشته باشیم و بی دلیل ازدواج کرده باشی یا بگوییم من ازدواج کردم اما نمی خواهم خواسته ای داشته باشم.
در رابطه ای که شما قرار دارید هیچ کدام به نیازهای همدیگر توجه نمی کنند و هیچ کدام به خواسته های یکدیگر توجه نمیکنند و شاید به همین دلیل تصمیم گرفتید حالا که خواسته های من برآورده نمیشود پس من هم خواسته های خودم را فراموش کنم خواستههای ما از نیازهای ما برمی خیزد و از آنجایی که نیاز ها ژنتیک و غیرقابل انکار هستند و نمی شود آنها را نادیده گرفت وقتی که نیازها را نادیده می گیریم یا سعی می کنیم که آنها را نادیده بگیریم برای ما تولید اضطراب یا افسردگی می کنند ، بنابراین خستگی و بی انگیزگی و بی میلی شما کاملاً قابل درک است.
بنابراین لازم است که شما و همسرتان در این مورد بسیار جدی چاره اندیشی کنید و در شهر خودتان به یک زوج درمانگر مراجعه کنید.
کلید واژ ها : طلاق عاطفی ، نیازها ، ازدواج
ترک رابطه عاطفی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-19
پرسش:
یه سوالی داشتم با پسری وارد رابطه شدم که قبل ازمن به دختران زیادی پیشنهاد داده است درحالیکه درهمان برهه مرا نیز میشناخت و قبل از من به ۱۰ نفر پیشنهاد داده اند؛ ولی الان طی سه سالی که باایشان وارد رابطه شدم بسیار راضی هستم؛ اما متاسفانه نمیتوانم گذشته ایشان را نادیده بگیرم.آیا ترک رابطه ای بخاطر گذشته یک شخص کار صحیحی است؟
پاسخ:
شما میگویید قبل از من به دختران دیگر پیشنهاد داده بود بنابراین اگر صرفاً پیشنهاد داده باشد و قبل از شما بوده باشد این درگیری ذهنی شما قطعاً نشان از باورهای غیر منطقی و شناخت واره های غیر منطقی دارد مثلاًممکن است فکر کنید که شخصی که با شما آشنا شده باید کاملاً در قرنطینه میبود و سپس شما را می دید و عاشق و شیفته وواله شما می شد
اگر که پارتنر شما قبل از شما با خانم های دیگری رابطه داشت و چند رابطه همزمان بود این نکته قابل تامل است اگر که ما با کسی ازدواج کنیم که قبل از ما به طور همزمان با چند نفر در ارتباط عاطفی بوده و می تواند نشان دهنده مشکلات شخصیتی او باشد و باید به این موضوع اهمیت داد.
اما اگر فقط یک رابطه داشت، یا در هر زمان تنها با یک نفر ارتباط داشت، به لحاظ شخصیتی فرد ناسالمی نیست، بنابراین دغدغه شما کاملاً بی معنی است و نشان دهنده طرحواره ها و شناخت واره های ناسالم شماست .
البته من هیچ اظهار نظر مذهبی ندارم، برای بعضی از افراد به لحاظ مذهبی و یا ارزشهای شخصی این موضوع ایراد دارد من فقط به لحاظ روانشناختی اظهار نظر کردم .
کلید واژ ها : ترک رابطه ، طرحواره ها ، شناخت واره ها
قوانینی برای ارتباط با جنس مخالف
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-20
پرسش
دختر 32 ساله و مجرد هستم. با هر پسری که وارد رابطه میشم از همون روز اول بهم پیشنهاد رابطه جنسی رو میدن. واقعا از این موضوع خیلی ناراحتم. خیلی احساس تنهایی میکنم و افسردگی گرفتم. دوس دارم با پسری در ارتباط باشم تا از تنهایی دربیام. آیا باید پیشنهاد چنین رابطه ای رو قبول کنم یا نه؟ ممنون میشم راهنمایی لازم رو انجام بدید. میشه یه کتاب در مورد اینکه چطور با طرف مقابل اخلاق و رفتار درست داشته باشیم و طرف مقابل رو جذب خود کنیم، چنین کتابی رو معرفی کنید.
پاسخ
سلام کتابی در این مورد نمیشناسیم اما به طور کلی وقتی که ما به دیگران احساس خوب بدهیم می توانیم وارد دنیای ذهنی آنها شویم ما وقتی به دیگران عشق و محبت می دهیم و یا خدمتی به آنها می کنیم وارد دنیای ذهنی آنها میشویم و به اصطلاح آنها را جذب می کنیم.
اما بعضی از خانمها ممکن است فکر کنند که اگر با پسری آشنا شوند تقاضای جنسی او را قبول کنند و به او احساس خوب میدهند وخواسته او را برآورده میکنند،آنگاه آن پسر برای همیشه با او می ماند ، چیزی که مرد را ماندگار میکند رابطه خوب است اینکه او به این نتیجه برسد که این زن به او پایبند است به او وفادار است وبه او اهمیت می دهد و به او فکر می کند، اگر که مردی صرفاً به خاطر مسائل جنسی جذب شما شود حتی اگر رابطه جنسی بسیار خوبی هم با شما برقرار کند ،ممکن است که به خاطر رابطه جنسی با شما بماند اما رابطه با شما را زیاد جدی نگرفته است و در اکثر مواقع دو حالت دارد :
۱_یا چنین فردی به فکر ارتباط دائم با شما نیست یا
۲_اگر هم با شما ازدواج کند و یا ارتباط دائم برقرار کند بعد از ازدواج و ارتباط دائم زود خسته و دلزده می شود
کسی که به خاطر مسائل جنسی با شما بماند به همان دلیل هم می رود
اینکه چرا با وجود ۳۲ سال مجرد ماندید دلایل بسیار زیادی میتواند داشته باشد
-بعضی از افراد احساسات خود را نادیده می گیرند و طرحواره بازداری هیجانی دارند و به همین دلیل چون احساسات خودشان را نشان نمی دهند دیگران هم نمی فهمند که آیا او دوست دارد که با آنها وارد رابطه شود یا نه ؟
-بعضی دیگر هم طرحواره معیارهای سختگیرانه دارندو کمال گرا هستندوبه دنبال یک فرد بسیار ایدهآل هستند و با هر کسی آشنا می شوند و به شکل ایرادی پیدا می کنند
-بعضی از افراد هم خودشیفته هستند و تصور میکنند که بسیار خاص هستند و به همین دلیل باید با افراد خاصی آشنا شوند
-بعضی از افراد هم بیش از اندازه به اصول و قواعداخلاقی وخشک اهمیت می دهندوطرحواره خویشتن داری افراطی دارند و این سبب می شود که نتوانند در موقعیت هایی که باید خودشان را رها کنند تا رابطه ای شکل بگیرد آزادانه تر عمل کنند
روابط اجتماعی خودتان را گسترده تر کنید مثلاً عضو باشگاه یا تور یا انجمن ها ی ادبی دانشگاهی ، کلاس های رقص کلاس های آرایشگری و…شوید
و مقداری معیارهای خودتان را ساده تر کنید کودک طبیعی خودتان را رها کنید و این را در رفتارهای خود نشان دهید که تمایل دارید که با کسی آشنا شوید یا ازدواج کنید، چراغ را روشن کنید و اگر که کسی چراغ روشن کرد متقابلاً شما هم پاسخ بدهید
هرچه می توانید روابط اجتماعی گسترده تری داشته باشید در این صورت ممکن است بیشتر دیده شویدو افرادی که به دنبال ازدواج هستند اگر که با معیارهای آنها جور در بیائید به شما پیشنهاد بدهند.
کلید واژ ه ها: جنس مخالف ، مسائل جنسی ، قواعد اخلاقی
تاخیر زبانی در کودک
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-21
پرسش
من یک روانشناس هستم ، به یک پسر حدودا ۳ سال و دو ماه برخوردم که این کودک چند مشکل داره
اولا که تاخیر زبانی داشته ، دوم اینکه موقعیت زمانی رو متوجه نمیشه ، مثلا ازش بپرسی مامان کجاست ،یا چی خوردی
نمیتونه جواب بده ، مشکل این کودک چیه؟
این بچه در مقابل بچه ها اروم هست ، مثلا اگه گوشی مامانش زنگ بزنه، عکس خاله اش باشه ،میگه مامان خاله سعیده ولی زمانی که خاله اش کنارش باشه بپرسند ایشون کیه ،نمیتونه جواب بده فقط نگاه میکنه ، یا زمانی بپرسید ،این غذا اسمش چیه، یا ناهار چی خوردی ، با،بابا کجا رفتی،( مامانش بپرسه) نگاه میکنه ، اما ارتباط اجتماعی خوبی داره خجالتی یا کم رو نیست ،خیلی راحت با غریبه ها مچ میشه و فوری باهاش میره،یا بازی میکنه
پاسخ:
وقتی که میگوید تاخیر زبانی داشته احتمالاً والدین این کودک به شما چنین حرفی زدند ، این نشان میدهد که والدین به او برچسب تاخیر زبانی زدند و به همین دلیل او را تحت فشار گذاشتند تا حرف بزند ، به همین دلیل وقتی که از او سوال می کنند دچار استرس می شود و زبانش بند می آید و نمی تواند حرف بزند، اما در حالت عادی چون استرس ندارد و کسی او را تحت فشار قرار نمی دهد به راحتی حرف میزند ، به خانواده او بگویید که دست از کنترل کودک بردارند و اجازه بدهند که کودک رشد طبیعی خودش را طی کند و نگران نباشند بعضی از کودکان دیرتر به حرف می آیند
کلید واژ ها : تاخیر زبانی ، برچسب زنی ، کنترل کودک
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-22
علائم بیش فعالی کودکان چیست
پرسش :
پسری هشت ساله دارم خیلی شلوغ هست امان منو برید به روانشناس های متعددی بردمش همه بهم گفتن پیش فعال می باشد قرص ریتالین بهش تجویز کردن ومن هم شروع کردم به دادن تقریبا سه ساله شروع کردم خلا صه موقعی که می خوره خیلی خوبه بعد که اثر دارو میره باز میشه پسر شلوغ درضمن براش هم آرام بخش به نام ریسپدیون یک میلی هم برای موقع خوام بعضی وقتا می دم الان کلاس دوم هست معلمش میگه همکاری نداره تو کلاس تمرین انجام نمی ده ولی آروم شد من که تو ی منزل بهش درس یاد میدم مفهوم درس نمی گیره مثال می کم بنویس هفت می که چی جوریه؟ اصلان منو کلافه کرد سردرد شدید گرفتم خانم معلم میگه هر کاری کردم تو کلاس تمرین انجام نمی ده ممنون میشم راهنمایم کنید.
پاسخ؛
در تشخیص بیش فعالی یا بی توجهی خیلی مهم است که روانشناس بالینی اول مطمئن شود که بی توجهی یا فعالیت زیاد کودک از سطح نرمالی که برای سن کودک است بالاتر است مثلاً بعضی از بازیگوشی ها برای سن کودک طبیعی هست یا بعضی از بی توجهی ها برای بعضی از کودکان در سن خودش طبیعی است، اما پدر و مادر او کاملاً بی حوصله و یا سخت گیر هستند، این که شما می گویید امانمان را بریده ،نشان دهنده این است که حوصله شما هم بسیار کم است، وقتی حوصله شما کم است واکنشی به رفتار طبیعی کودک ممکن است که نشان بدهید که سبب می شود که رفتار او شدت پیدا کند، اما اگر که واقعاً اختلال ADHD داشته باشد دو چیز را باید در نظر گرفت اول بیشتر بودن فعالیت کودک و بی توجهی او فراتر از مرحله رشدی و دوم اینکه اودر دو محیط متفاوت به همین شکل عمل کند ، بنابراین اگر فقط در خانه شلوغکار است یا فقط در مدرسه شلوغکار است نمیشود گفت که اختلال ADHDدارد ، گاهی اوقات فرزند فقط بازیگوش است و نیاز به تفریح بالاتری دارد و توسط روانشناس یا والدین برچسب بیش فعالی میخورد، اما اگر واقعاً اختلال ایشان ADHD باشد روانشناسی بازهم میتواند به او کمک کند. خط اول دارو هست چون که ۶۰ تا ۹۰ درصد علت این اختلال ژنتیک است ، مغز آنها به طور متوسط ۳.۲ درصد کوچکتر است و قطعات پیشانی ,گیجگاهی, اهیانه،پس سری،کورتکس ، گره های پایه و مخچه کوچکتر هستند به همین دلیل این مناطق که باعث بازداری و رفتارها میشوند مشکل دارند و به همین دلیل خودتنظیمی و فراشناخت آنها دچار اختلال است
اما پژوهش ها نشان داده است که در بیشتر اوقات پدر و مادر کودکانی که مقداری نیاز به تفریح بالا دارند بسیار سختگیر هستند و کودک در یک چرخه غلط گیر میافتد ، سختگیری باعث شلوغ کاری و نافرمانی بیشتر میشود و نافرمانی باعث سختگیری و بدرفتاری والدین من به شخصه با این دیدگاه موافق هستم و معتقد هستم که بیشتر اوقات اصلاً اختلالی در کار نیست بلکه سبک تربیتی والدین و غیر منعطفانه و ناکارآمد و سختگیرانه است و کودک هم خلقی نافرمان دارد و در واقع وارد چرخه جنگ و گریز و یا جنگ و جنگ میشوند.
پیشنهاد من این است که به روانشناس دیگری هم مراجعه کنید
کلید واژ ه ها : بیش فعالی ، خود تنظیمی ، سبک تربیتی والدین
چگونه میتوانیم دیگران را تغییر دهیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-23
پرسش :
برادرم 38 سال سن داره، بسیار آدم مغرور و فقط هم حرف حرف خودشه ، حتی اگه میدونه کار درست چیه، اشتباه رو انجام میده و سزاش هم میبینه ، از نظر سلامت جسمی مشکلی نداره ، باهوشه، میخوام ببینم آیا در چنین سنینی هم میشه چنین مشکلاتی مثل غرور زیاد رو از طرف دور کرد؟،
پاسخ:
سلول های مغز ما طبق تحقیقاتی که در دانشگاه ریگن ژاپن انجام شده است،تازمانی که زنده هستیم انعطاف پذیر است همه مردم در هر سن و سالی میتوانند تغییر کنند، ولی شرط اول تغییر این است که خود فرد بخواهد ، ما دیگران نمی توانیم تغییر بدهیم و نمیتوانیم افکار و رفتار آنها را تغییر بدهیم، ما میتوانیم به آنها اطلاعات بدهیم ، ما میتوانیم حد و مرز خود را با آنها تعیین کنیم و یا اینکه برای رفتارهای آنها پیامدی تعیین کنیم .
کلید واژه ها : تغییر، سلول های مغز، انعطاف پذیری
چگونه با انگیزه زندگی کنم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-24
پرسش
پسری سی و دو ساله و مجرد هستم. از ۲۴ سالگی تا ۳۰ سالگی مبتلا به بیماری سرطان بودم و این مدت ۶ سال رو بوسیله شیمی درمانی و انجام عمل های مختلف جراحی تحت درمان بودم. یک سالی میشه از بند بیماری رها شدم و این روزها حال جسمانیم خیلی خوبه.اما میتونم درک کنم که این بیماری سخت، اثرات نامطلوبی روی مغزم گذاشته و روانم رو خسته کرده. اون اشتیاق درونی که محرک هر انسانی ست برای کسب موفقیت های مادی، در من بشدت تحلیل رفته. سالهای قبل از بیماری جوان فعال و آرزومندی بودم ولی الان نیستم. هرچند در عمل همت و پشتکار خوبی دارم و از اراده ای محکم برای انجام و به اتمام رسوندن کارها برخوردارم اما وقتی که اشتیاقی برای انتخاب هدف نباشه، موضوع تلاش برای رسیدن بهش هم منتفیه.
حال سوالم اینه که چطور میتونم این قدرت اشتیاقِ به خواب رفته رو در خودم بیدار کنم!؟ آیا راهی وجود داره؟
پاسخ:
شما مدت زیادی هم به لحاظ روانی و هم به لحاظ جسمی با بیماری بسیار سختی جنگیده اید طبیعی هست که خلق شما پایین آمده و انرژی شما کم شده است، امیدوارم که خطر به طور کامل بر طرف شده باشد، بعد از گذشت مدتی ، خلق شما بالا می آید. وقتی که خوشبین باشیم ،امید داریم و وقتی که امید داریم،خلق ما افزایش پیدا می کند و وقتی که خلق ما بالا میآید،انگیزه ما هم بالا می آید و انرژی ما افزایش پیدا میکند، بنابراین این بستگی دارد به خوشبینی و دید مثبت شما به خود جهان و زندگی ، اگر که بر اثر اتفاقی که برای شما افتاده، دیدشما منفی شده است، خلق شما پایین آمده و انرژی و انگیزه شما هم کم شده است بنابراین همیشه دید مثبت خود را حفظ کنید.
کلید واژه ها : انگیزه ،خلق، خوش بینی
شناخت خلق وخوی فرزند
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-25
پرسش :
من پسری 12ساله دارم کلاس ششم درس میخونه درسش خوبه فقط حرف گوش نمیده یه حرف رو چندین بار باید بگم ولی باز قبول نمیکنه با خواهرش که دانشجو هست اصلا میونش خوب نیست لطفا راهنمایی کنید ، با دهنش صدا درمیاره که حوصلم نمیکشه ، خودش هم اغلب استرس داره
پاسخ:
به طور کلی پدر و مادر ها همه باید تربیت فرزند را بیاموزند سبک تربیتی والدین می بایست با خلق کودک همخوان باشد ی از کودکان خلق تابع دارند و بعضی از کودکان پرخاشگر دارند بعضی از کودکان درون گرا و بعضیها برون گرا هستند والدینی که یک سبک تربیتی یکسان بخواهند برای همه کودکان در نظر بگیرند که قطعاً نا موفق خواهند بود بهتر است که پدر و مادر در این زمینه آموزشهای لازم را ببینند کودک شما مقداری بازیگوش و یا نافرمان است باید متناسب با خلق او با او رفتار کنید و از او نخواهید که شبیه دیگری و یا خواهرش باشد چون متناسب با خلق و رفتار نمی کنید و در واقع دائماً او را طرد می کنید او هم متقابلا از خودش با رفتارهایی که گفتید دفاع می کند از موجودیت خود دفاع میکند
دقت کنید که کودکان همیشه کودک نمی مانند رشد می کنند و اگر که پدر و مادر نتوانند رابطه خوبی با آنها برقرار کنند آنها در نوجوانی تحت تاثیر هم سن و سال ها و محیط های دیگری که آنها را میپذیرند قرار می گیرند بعضی از این کودکان ممکن است که شدت رفتارهایشان در سالهای بعد افزایش پیدا کند.
کلید واژه ها: خلق وخو، سبک تربیتی، تربیت فرزند
چگونه با فرزندم صحبت کنم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-26
پرسش :
سلام پسرم دانشجوی ترم ۲علوم سیاسی هستش بارتبه بالادردانشگاه مازندران مشغول تحصیل بودالان یه دفعه اومده میگه میخام برم دانشگاه پیام نورحسابداری بخونم من اصلا نمیتونم قبول کنم چون توتمام مراحل تحصیلش بامعدل بالا قبول شدتوکنکورهم بارتبه خوبی رفت دانشگاه دولتی ولی الان تصمیم خودش روگرفته من بایدچیکارکنم
پاسخ
بهترین راه این است که با ایشان دوستانه گفتگو کنید و ببینید که دلیل این تغییر تصمیم چیست سپس آن تصمیم را بررسی کنید مثلاً ممکن است که پسر شما تصور کند که اگر حسابداری بخواند درآمد بیشتری خواهد داشت به او کمک کنید تا در این مورد تحقیقات بیشتری انجام بدهد و ببیند که در سالهای آینده آیا رشته ای که تحصیل میکند درآمد بیشتری دارد و یا حسابداری ؟
معیار و ملاک شما متفاوت است ممکن است شما فکر کنید ممتاز بودن، نفر اول بودن و رتبه خوب داشتن هدف است، اما فرزند شما به درآمد فکر کند یا اینکه ممکن است شما به درآمد فکر کنید و فرزند شما به ممتاز بودن و شهرت فکر کند ، در ابتدا باید که ملاک و معیار ایا دلیل ایشان را بدانید و سپس بر اساس ملاک و معیار و دلیلی که در ذهن دارند موضوع را به دقت بررسی کنید خوب است که از تحقیقات میدانی و یا استفاده از یک کارشناس بیبهره نباشید، البته ممکن است دلایل دیگری هم داشته باشد مثلاً از اینکه در رشته خود موفق باشد ناامید شده باشد و یا اینکه تصور کند توانایی ادامه تحصیل را به لحاظ هوشی در رشته خود ندارد و یا اینکه به فردی علاقمند شده که در دانشگاه مورد نظر تحصیل می کند، یا اینکه در دانشگاهی که تحصیل می کند، اتفاقی افتاده است که باعث شده که میخواهد از آن دانشگاه برود بهر حال شما باید وارد دنیای پدیداری ذهنی او شوید و سپس بتوانید او را درست راهنمایی کنید ، از سرزنش و انتقاد عیب جویی غرزدن ، شکایت، تنبیه و باج دادن بپرهیزید.
کلید واژه ها : رفتار، دنیای پدیداری ذهنی، باج دادن
چگونه با کودک خود رفتار کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-27
پرسش :
من دختری دارم ۸ سالشه خیلی فضوله.وخیلی حساس .زود گریه میکنه.وقتی باش حرف میزنم اروم میشه ولی بعد پنج دقیقه باز همونه، نمیدونم چکار کنم ؟
پاسخ
کلید واژه ها: رفتار با فرزند، تعلق خاطر، نوازش کلامی
نیاز های اساسی انسان
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-28
پرسش
من دختری هستم 37ساله مجرد ودیپلم گرفتم وبیکار هستم چندوقتی هست دچار دلشوره شدم به طوری که به اندک چیزی گریه میکنم چون اصلا دست خودن نیست لاغرتر هم شدم، فکروخیالهای الکی زیاد میکنم چه کار کنم که بهتر بشم ؟
پاسخ:
همه ما پنج نیاز داریم؛
1- نیاز به عشق و تعلق خاطر
2-نیاز به بقا و امنیت خاطر
3- نیاز به آزادی
4-نیاز به قدرت و ارزشمندی
5- نیاز به تفریح و خنده
معمولاً وقتی که حال مان بی جهت خراب است یکی از این نیازهای ما برآورده نمیشود ، گاهی اوقات ما در ذهن خودمان موانعی داریم که باعث می شود رفتارهایی کنیم که این نیازها برآورده نشود، گاهی اوقات هم متوجه این نیازها نیستیم ، با توجه به اینکه ۳۷ سال سن دارید و بیکارو مجرد هستید، احتمال دارد که بعضی از نیازهای شما به خوبی ارضا نمیشود ، ماشین رفتار خودتان را کنار بزنید ،کاپوت را باز کنید، سیلندرنیازها را چک کنید و ببینید کدام نیاز برآورده نمی شود، به نیازهای خودتان توجه کنیدو برای نیازهای خودتان کاری انجام بدهید
نگویید من این نیاز را دارم و دیگران برآورده نمیکنند بگویید من این نیاز را دارم و برای این نیازم چه کارهایی می توانم انجام بدهم آیا می توانم کارهای متفاوت تری انجام بدهم ؟
ناگفته معلوم است که گاهی وقت ها نیاز دارید که با شخصی به عنوان روانشناس در شهر خودتان این موضوع را در میان بگذارید
کلید واژه ها: نیازهای اساسی، موانع، عشق وتعلق خاطر
علت بروز وسواس
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-29
پرسش
خانم ۲۵ساله هستم خانه دار یک دختر شش ساله دارم افسردگی و وسواس شدیدبه محیط دکتروبیمارستان دارم ، بعداز تولد دخترم شروع شد وسه ساله شدید شده پنج ساله بیمارستان نرفتم اصلا حتی از جلو بیمارستان رد بشم به نظرم نجس میشم وتمیز نمیشم حتی کسی بره بیمارستان و بیاد خونه تا یک ماه بیرون هم ببینمش بیام خونه چندبار حمام میرم ومسیرورودی خونه تا حمام رو دستمال کفی واینا میکشم ،هرچقد سعی میکنم بیخیال بشم نمیتونم تا به حال پیش روانپزشک نرفتم چون توان مالی ندارم ، هربار از خونه برم بیرون وبیام حمام میرم
پاسخ
کلیدواژه ها: وسواس ، حواس ، اضطراب
متوجه خیانت همسرم شدم چگونه رفتار کنم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-30
پرسش
من ۳۰سالمه همسرم ۲۹ساله ۷سال که ازدواج کردیم وبچه دارنمیشیم ومشکل ازهمسرم هستش طی مدت این ۷سال همسرم مدام به من خیانت کرده ومن شاهد همه خیانتهایش بودم من علاقه ی شدیدی به همسرم دارم واقعاوابسته به زندگیم هستم هرآنچه که وظیفه ی یک زن باشه من دریغ نکردم وبارها بهش فرصت جبران دادم بابی پولی، بابچه دارنشدنش همه ساختم اما اون باز ازاخلاقم سواستفاده کردوبه من خیانت کرد.
همسرم نظامیه من نه جرات طلاق گرفتن را دارم و نه طاقت ادامه دادن به این زندگی را لطفا راهنماییم کنید.
پاسخ:
کلید واژه ها: خیانت همسر، قاطعانه، بزرگسال سالم
چگونه با جدایی و پایان یک رابطه روبرو شویم ؟
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-31
پرسش شماره_31
با یه پسر اشنا شدم و الان 5 ساله صیغه هستیم من مطلقه هستم ویه پسر 10 ساله دارم. بخاطر اون، تو شهر غریب موندم وشده همه کسم …تک تک روزام و تقریبا باهاش بودم و همه جا ازش خاطره دارم ، حالا چندماهه میگه دیگه میخواد این رابطه رو تموم کنه و من نمیتونم ، میخواد ازدواج کنه حال خوبی ندارم فکر میکنم اخر زندگیمه من پای همه چیزش موندم خیلی کارا بخاطرش کردم…حتی فکر خودکشی هستم چون نمیتونم یک لحظه فکرش و کنم که نباشه یا یه روز صداش و نشنوم.
پاسخ:
هیچ وقت تصویر شخصی را حتی اگر همسر شما باشد در ذهنتان آنقدر بزرگ نکنید که اگر روزی قرار شد که از او جدا شوید هرگز نتوانید ، بخصوص در این رابطه از ابتدا برای شما مشخص بود که یک رابطه موقتی است و شما زیادی جدی گرفتید و شاید تصور کردید اگر همه جوره در کنار او بمانید و همه کار بکنید برای شما و در کنار شما می ماند. در صورتی که رابطه باید دوطرفه باشد و اگر قرار باشد یکطرفه باشد نمی توانید تا آخر این رابطه را نگه دارید.رابطه مانند مواد مخدر است اعتیاد دارد طبیعی است که هنگام جدایی درد میکشید این درد و این احساسی که دارید کاملاً طبیعی است .توصیه میکنم که آرام آرام راهتان را جدا کنید و ارتباطات تان را کمتر کنید یا از یک روانشناس کمک بگیرید تا بتوانید این پروسه را طی کنید بهتراست که واقعیت را بپذیرید و رنج متناسب با واقعیت را هم تحمل کنید
اگر بخواهید سرتان را به دیوار بتنی واقعیت بکوبید بیشتر خونریزی میکند .مراجعه به یک روانپزشک برای اینکه در این موقعیت دارویی مصرف کنید خوب است همانطور که گفتم رابطه مانند مواد مخدر است و گاهی معتادان برای اینکه بتوانند راحت تر مواد را کنار بگذارند،تحت نظر پزشک دارو مصرف میکنند و بعد از مدتی دوز دارو کم میشود .
کلید واژه ها: پایان رابطه، رابطه موقتی، جدایی
چگونه با کودک وابسته رفتار کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-32
پرسش شماره_32
پسری 6 ساله دارم که امسال به پیش دبستانی رفته و از قبل اصلا مهد نرفته روز اول من تو کلاس پیشش نشستم ولی گفتن ممکنه بچه های دیگه هم بخوان مامانشون بیاد
وروز بعد تو سالن بودم ولی پسرم کمی تو کلاس بود و به محض اینکه یه مربی دیگه رفت تو کلاس اومد پیشم و نرفت
و از روز بعد من میبردم دم در تحویل میدادم ولی با گریه و به زور مربی اش مبردن داخل و اینکه داخل که میرفت یکم بعد اروم میشد ولی مشکلش لحظه وارد شدن به کلاس هست که همش میگه نمیرم و گریه میکنه ممنون میشم راهنمایی کنید؟
پاسخ
بعضی از کودکان ممکن است که نسبت به کودکان دیگر خلق وابسته تری داشته باشندیا شایدهم باید شما زودتر از این اورا آماده می کردید
خوب هست که ضمن اینکه به احساس کودک توجه میکنید او را با محدودیتهای واقعبینانه و مسئولیت هایش آشنا کنید با کودک گفتگو کنید و بگویید که این جدایی موقت است و الان می روی و چهار ساعت بعدبرمی گردی پییش خودم
بچه ها وقتی که به سن و سال تو می رسند باید به مهد کودک بروند ,میدانم این شرایط برای تو کمی سخت است اما نگران نباش به مرور زمان کم کم عادت می کنی من هم زمانی برایم سخت بود یعنی ضمن اینکه با کودک همدلی می کنید او را با مسئولیت ها و واقعیت ها و محدودیت ها روبرو کنید
فراموش نکنید که باید موازنه بین قاطعیت و مهربانی را دائماً رعایت کنید ,این جمله را فراموش نکنید ؛
همیشه و در همه زمانها, همزمان قاطع, منصف و دوست باشید من در کتاب تربیت سرنوشت ساز در بخش دوم بصورت گام به گام و مفصل توضیح دادم که چطور می توانید این کاررا انجام بدهید
کلید واژ ه ها: وابستگی، جدایی ، جذاب ودوست داشتنی
اهمیت خانواده در آینده فرزندان
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-33
پرسش شماره_33
پارتنر بنده پسری ۲۴ ساله هستن ،درمورد شرایط خونشون که توضیح دادن به این ترتیب هست که پدرشون وارد خونه که میشن اصلا بااهل خونه صحبت نمیکنن،ولی با مهمون یا خارج از خونه بسیار ادم شادو اجتماعی هستن،اهل سیگار و با اشخاصی که نصف سن ایشون رو دارن رابطه دوستی برقرار میکنن.پارتنرم اوضاع بد مالی رو علت سکوت پدرشون معرفی میکنن.از طرفی پدربزرگ(پدرپدریشون)هم بسیار فرد بی مسئولیت بوده و اهل زندگی اصلا نبوده و دست به زن داشته ، بگونه ای که پارتنرم متنفرن ازشون. پارتنر بنده درحال حاضر پزشک هستن و سوال بنده اینست آیا اینکه میگن پسر به پدر میره درسته اصلا؟ اینکه پارتنرم ادعا میکنن ک من هرگز کارای اشتباه پدرمو انجام نمیدم آیا میشه اعتماد کرد به این گفته ایشون؟
پاسخ:
واقعیت این است که اولین آموزشگاه برای شکلگیری شخصیت خانواده است ،فرد در یک خانواده رشد میکند و شخصیت او بر اثر رفتارهای مطلوب یا نامطلوب خانواده شکل میگیرد و بعید است که در چنین خانوادهای افراد آسیب نخورند اگرچه در نگاه اول به نظر میآید که فردآسیب نخورده و می گوید من دیگر مانند پدر نیستم اما بسیاری از این آسیب ها پنهان هستند و در سطح ناخودآگاه شکل گرفتندو در مواقعی که تحت استرس شدید و یا در بحران قرار می گیرند ،ناگهان چهره خود را نشان می دهند. مثلاً ممکن است که فرد معتاد به کار شود یا بیش از اندازه به شهرت یا موفقیت یا موقعیّت بها بدهد به گونهای که توان صمیمیت نداشته باشد و وقت به اندازه کافی برای خانواده و همسر خود نگذارد
این موضوع که خانواده ایشان چنین مشکلاتی دارد بسیار بسیار مهم است ، قبل از ازدواج به یک روانشناس صاحب صلاحیت مراجعه کنید و از او بخواهید که با استفاده از اجرای آزمون های مختلف مشخص کند که یک آیا چنین فردی برای ازدواج مناسب است دو آیا شما برای همدیگر مناسب هستید؟
کلید واژه ها : خانواده ، شخصیت، ناخوداگاه
چگونه در شرایط بد کنترل زندگی را بدست بگیریم ؟
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-34
پرسش
خانمی هستم سی وسه ساله متاهل, شوهرم قبل از من, خاستگاری یکی از اقوام رفت که جواب نه دادند وبامن ازدواج کردند درحالی که من بعد از عقد این موضوع رو فهمیدم
حالا اون خانوم طلاق گرفته و پیغام داده به مادر شوهرم که من پشیمون شدم, مادر شوهرمم خیلی اونو دوست داره این موضوع رو زندگیم خیلی تاثیر گذاشته که حتی فکر طلاق میکنم, با وجود دوتا بچه هر موقع اون خانومم میبینم هول میشم ودست وپامو گم میکنم, به طوری که همه متوجه میشن ترو خدا کمکم کنین بگین چکار کنم ؟؟ا
پاسخ:
اینکه آن خانم به مادر شوهر شما پیام داده, شاید که در جریان این موضوع نبوده که شخص مورد نظر ازدواج کرده
اگر قرار باشد که تنها با این پیام بنیان خانواده شما از هم فرو بپاشد ,بنابراین بنیان خانواده شما در برابر هر چیزی ممکن است فرو بپاشد
من تصور میکنم که شما یا ترس از رها شدن زیاد دارید یا احساس بیارزشی زیاد دارید, یعنی طرحواره رهاشدگی و یا طرحواره نقص و شرم در شما فعال شده است
طرحواره ها در موقعیت های بحرانی و استرس زا فعال می شوند، و همان بلایی را سر شما می آورند که از آن می ترسید
به عنوان مثال اگر شما طرحواره رهاشدگی داشته باشید, ممکن هست که همسر خود را سرزنش کنید یا به او بچسبید یا دست به رفتارهایی مخرب بزنید یا با مادر شوهر خود بجنگید و او را سرزنش کنید که خود این رفتارها سبب می شود که شوهر شما به این فکر بیفتد که شاید شما همسر مناسبی نیستید
یا اگر طرحواره شما نقص و شرم داشته باشید, ممکن است که ترس و وحشت و حسادت در شما فعال شود و باز هم به خاطر این ترس و وحشت دست به اقداماتی بزنید که خود این اقدامات رابطه شما را تخریب کند مثلاً در اینجا هم ممکن است که مادر شوهر و یا شوهر خود را قصاص قبل از جنایت کنید و خوداین رفتارها سبب میشود که همسر شما تصور کند که شما فرد مناسبی نیستید
میتوانید وارد سایت خود بیداری شوید و درباره طرحواره های رهاشدگی و نقش وشرم مطالعه کنیدع اگر این طرحواره ها در شما شدید هستند, به فکر درمان بیفتید و اگر که ضعیف هستند مواظب باشید که این طرحواره ها نقش آفرینی نکنند
کلید واژه ها : شرایط بد، کنترل، بی ارزشی
بهترین سن اعلام فرزندخواندگی به کودک
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-35
پرسش
کودکی رو از بهزیستی گرفتم به سرپرستی خود در آوردیم سن بچه حدودا 10 روزه بود که پرورشگاه تحویل گرفتیم .الان این بچه حدودا 13 سال سن دارد .
سوال ما این هست آیا باید به فرزندمان بگوییم که ما او را به فرزندی قبول کردیم .چون واقعا دخترم خیلی حساس هست واقعا به همسرم علاقه عجیبی داره
پاسخ
کلید واژه ها : فرزند خواندگی، بلوغ، جوانی
درمان افسردگی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-36
پرسش
در زندگی همه چیز دارم اما مشکلم اینجاس که خیلی تنهام و این باعث شده گاهی موقع ها که اهنگ غمگین گوش میدم باعث افزایش افسردگیم میشه اینم بگم خدمتتون که دچار افسردگی حادم جوری که از اولین روزی که دچارش شدم دیگه از چیزی لذت نمیبرم میشه راهنماییم کنین تا از شر این افسر دگی و تنهایی خلاص شم ، و الانم با یه دختر تو رابطه ام از اون روز افسردگیم کم شده ولی واقعا اون کسی نیست که واقعا باهاش جدی فکر کنم ولی هر وقت قهر میکنه یا کنارم نیست بازم افسردگی میاید اصلا نمیتونم یعنی جوری میشه که قابل تحمل نیس برام و من میخوام از این تنهایی خلاص شم و از چیزایی که تو اطرافم لذت ببرم
پاسخ:
اینکه فرمودید از هیچ چیزی لذت نمی برید مهم ترین ویژگی و علامت افسردگی است ، ممکن است که تشخیص شما درست باشد و واقعا افسرده باشید، اگر که این حالت را همیشه داشته اید و اخیراً برای شما اتفاقی رخ نداده است بنابراین میتواند یشه در تجربههای عمیقی که در کودکی داشتهاید داشته باشد ، از نگاه طرحواره درمانگران به آن محرومیت هیجانی می گویند ، کسانی که در محیطی رشد کرده اند که پدر و مادر یخچالی و بی توجه داشته اند ممکن است در دام افسردگی و یا عزت نفس پایین بیفتند
یک خانواده سالم کودکش را مورد توجه به محبت قرار میدهد و گاهی او را نوازش می کند و با دنیای ذهنی و ارتباط برقرار میکند و دائماً به کودک این پیام را میدهد که تو همین که هستی و وجود داری برای من ارزشمند هستی اگر این شرایط در کودکی شما وجود نداشته است شاید ریشه افسردگیهای شما این باشد
کسانی که محرومیت هیجانی دارنددر روابط بین فردی شان یا خواستههایشان رانمی گویند و یا اگر فردی پیدا شود که به خواسته هایشان توجه کند به صورت طلبکارانه و پرتوقع آن را بیان می کنند، هر دوی اینها سبب می شود که مخاطب نیازهای آنها را برآورده نکند
بهتر است که ابتدا به یک روانشناس مراجعه کنید تا ایشان هم بررسی کند و تشخیص دقیق بدهد و سپس به فکر درمان باشید ، خبر خوب این است که این مشکل قابل درمان است و لازم نیست در تنهایی رنج بکشید.
کلید واژه ها : افسردگی، محرومیت هیجانی، پرتوقع
عواقب ازدواج با فرد سن بالا
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-37
پرسش
خانمی هستم متاهل ۴۰ ساله ۲۰ ساله ازدواج کردیم .همسرم ۱۱ سال از من بزرگتر هستن .توی این ۲۰ سال هیچ وقت احساس صمیمیت و راحتی با ایشون نداشتم بد اخلاق هستن وسر چیزهای بی مورد بحث میکنن با کوچکترین ناراحتی از من کاملا منو نادیده میگیرن و بدخلقی میکنن خیلی ایراد گیر هستن وبعد ناراحت شدن تا مدتها حرف نمیزنن و کم محلی میکنن دوتا بچه دارم گاها به طلاق فک میکنم ولی وابستگی مالی به ایشون دارم خصوصا با این اوضاع جامعه پیش مشاور خیلی رفتم البته تنها چون ایشون نمیان اگه ممکنه منو راهنمایی کنید ؟
پاسخ
ما بر روی افکار و رفتار دیگران هیچ کنترلی نداریم اما بر روی حد و مرز کنترل داریم، وقتی دیگران که با ما بدرفتاری می کنندو با پیامد رفتار خود روبرو نشوند و ما مانند گذشته رفتار کنیم چرا باید رفتار شان را عوض کنند؟
این درست مثل این است که در شهری رانندگی کنیم که نه پلیس وجود دارد و نه دوربین وجود دارد و هیچکس جریمه نمی شود در این صورت رانندگان با هیچ پیامدی روبرو نمی شوند و دلیلی ندارد که سرعت خودشان را کم کنند ، شاید بگویید خوب رانندگان خودشان باید بفهمند اما واقعیت این است که نمیفهمند حالا که نمیفهمند چه کاری میتوانیم انجام دهیم ؟
شاید در این مورد نیاز باشد که بصورت جدی با مشاورتان صحبت کنید اگر هم نمیتوانید جدا شوید باز هم میتوانید او را تا اندازهای با پیامد رفتارش مواجه کنید ، مثلاً رفتار خودتان را تغییر دهید و از خدماتی که به او ارائه می دادیدکمکنید و این را هم به او بگویید البته لازم است که در این مورد حتماً با یک مشاور در ارتباط باشید و گرنه ممکن است که از مکانیسم میخکوب به مکانیسم حمله سوئیچ کنید.
کلید واژه ها : سن بالا، کنترل،مکانیسم
مضرات ازدواج ناخواسته
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-38
پرسش شماره_39
من ۳۲ سالمه ده سال هست ازدواج کردم یک پسر ۸ ساله دارم ا,زدواج من از ابتدا باب میلم نبود و یک ازدواج ناخواسته و به اجبار بود.
از همون ابتدا علاقه یی به همسرم نداشتم و اینکه به مرور زمان این علاقه هیچ وقت ایجاد نشد, همسرم شخص بسیار خوبی هست ولی من ظاهر اندام و شخصیتش رو دوست نداشتم ولی همیشه بخاطر ترس از تنهایی, طلاق بچه داشتن و نداشتن استقلال مالی این اوضاع رو تحمل کردم تا جایی به افسردگی درونی دچار شدم همسرم رو همیشه از دوستان و جامعه قایم کردم دوست نداشتم کسی بفهمه این همسر من هست و همیشه از درون اذیت شدم
پاسخ
شما ماجرای زندگی خود را توضیح دادید اما متوجه نشدم که سوال شما از من چیست,اما میتوانم حدس بزنم که شاید خواستید که بپرسید که چه باید کرد
نکته اول این است که متاسفانه در بعضی از فرهنگ ها شهرها و کشورها بسیاری از افراد, قربانی فرهنگ و آیین ها و باورها میشوند
به نظر میآید که برای شما هم این اتفاق افتاده است من نمی دانم که برای حل این موضوع چه باید کرد، اما گاهی هم طرحواره هایی در فرد مانند طرحواره اطاعت سبب می شود که تن به ظلم بدهد وظلم پذیر باشد و نتواند خواسته های خود را مطرح کند
من نمیدانم آیا شما به صورت جدی و قاطعانه خواسته خود را مطرح کردهاید؟ آیا با تمام نیرو تلاش کرده اید که دیگران را متوجه خواسته خود کنید؟ اگر که اینطور نبوده و رودربایستی کردید یا ملاحظه دیگران را کردید و یا این که خواستید مدارا کنید از ممکن است که گرفتار طرحواره اطاعت باشید
طرحواره اطاعت یکی از طرحواره های رایج در میان زنان در کشور ما است
به همین دلیل بسیاری از زنان در کشور ما ظلم پذیر هستند بعضی ها هم می خواهند به این طرحواره خود حمله کنند و به همین دلیل پرخاشگر و سرکش می شوند که هر دوی اینها رفتارهای ناسالم است
البته منظور من این نیست که شما تقصیری دارید منظور من این است که حالا چه میشود کرد ؟شاید اگر متوجه این نکته بشوید و این اشکال را در خود پیدا کنید و برطرف کنید بتوانید جرات بیان نیازها و خواستههای خود را بهصورت قاطعانه (و نه به صورت گله و شکایت و درخواست و التماس )بیان کنید من بارها در میان مراجعانم شاهد بودم که بعد از درمان این طرحواره توانستند ,حق و حقوق خود را از اطرافیان بگیرند و دیگران را مجبور کنند که به خواستههای آنها تن دهند یا احترام بگذارند بدون اینکه پرخاشگری کنند و یا التماس کنند
نیازهای ما واقعی هستند و اینکه میگویید در حال حاضر افسرده شده ام ,ممکن است که واقعیت داشته باشد چون نیازهای شما ارضا نمیشوند ناخواسته و ناخودآگاه سوار بر ماشین افسردگی شده اید تا بتوانید این موقعیت را مدیریت کنید و با شرایط ناگوار کنار بیایید اما در نظر داشته باشید که این افسردگی به سود شما و فرزند شما نیست ,بنابراین اینکه بگویید من به خاطر فرزندم مانده ام این ماندن سودی برای فرزند شما ندارد
اما اینکه میفرمایید که من توانایی مالی ندارم, بحثی جداست که باید در این باره چارهاندیشی کنید، باید ببینید که چطور می توانید به مرور زمان مهارتها را یاد بگیرید و یاد بگیرید که چگونه درآمد کسب کنید و روی پای خود بایستید شاید در آینده بخواهید درباره همسرتان تصمیم جدی بگیرید
نکته بعدی این است که شاید زیبایی عادی شود اما زشتی عادی نمی شود, بنابراین اگر از ابتدای ازدواج از نظر شما ،همسر شما هیچگونه جذابیت جنسی و ظاهری برای شما نداشته است این موضوعی مهم است و نمیتوانید این موضوع را نادیده بگیرید
کلید واژه ها : ازدواج ناخواسته، جذابیت، طلاق
با بچه های شلوغ چه کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-39
پرسش
خواهرزاده ای دارم نه ساله بینهایت شیطنت میکند خواهرم به خاطرش پرا پرانول وداروهای دیگه مصرف میکنه ناگفته نمونه که در حد کشتنش اونو میزنه چند روز شیطنتش را جمع میکنه یه دفعه رو سرش جبران میکنه تا خونه هست پسر خوبه مادرشه اما….از خونه اشناها مسافرت محل کار پدرش که کنار اتوبانه نمیتونن کنترلش کنن به معنای واقعی افسار پاره میکنه..ضمنآمزاحمتان شدم مادرم ۲ماهه فوت کرده برای خواهرم غیر قابل باوره بارهاست میگه فکر خودکشی دارم. خواهرم خیلی کم خواب شده وکم اشتها…اما پدرش تا حالا براش خوراک پوشاک لوازم موردنیازش کم نزاشته ، درسش هم تقریبآ خوبه لطفآ پاسخ گوی این شیطونک ما باشید
پاسخ
جدایی ۴ مرحله دارد :
۱. انکار
۲. خشم و اعتراض
۳. افسردگی
۴. پذیرش واقعیت
اگر خواهر شما با گذشت ۲ ماه مرگ مادر را باور نمی کند طبیعی است بخاطر اینکه ایشان در مرحله اول یعنی انکار هستند، جای نگرانی نیست اجازه بدین زمان بگذرد تا واقعیت رو بپذیرند.از طرفی فرزندی هم دارند که پرانرژی است و خلق و خوی بازیگوشی دارد پسر توی خانه راحت تره و بعد از چند روز که مادر او را کتک می زنه باعث می شه خلق پسر تشدید بشه و بازیگوشی و شیطنتش بیشتر شود.لازمه خدمت تون بگم انسان ها از لحاظ خلق و خو با هم متفاوتند و هر کودکی خلق و خوی خاص خودش را دارد که با کودک دیگر متفاوت است.
پنج مرحله تا والدین خوب شدن داریم :
مثلا اولین مرحله آگاهی از هیجانات و احساسات کودک است. توجه به احساسات به موقع، می تواند سبب شود که فرد نیازهای خودش را بشناسد و یا راهی برای برآورده کردن ان ها پیدا کند یا برآورده کردن ان را به تعویق بیندازد و یا …. خبر خوب این است که با داشتن اطلاعات و آگاهی می توان بهتر زندگی کرد و خواهر شما نیاز دارد آموزش فرزند پروری ببیند و جای نگرانی نیست.
کلید واژه ها : بچه شلوغ، جدایی، والدین خوب
بعد از طلاق با کودک خود چطور رفتار کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-40
پرسش
پسري سي ساله هستم ازکرمانشاه هشت ساله ازدواج کردم يه دختر چهارساله دارم همسرم يک ساله طلاق گرفته .دخترم هم به من وابستس هم به مادرش دوروز پيش مادرشه بعدزنگ ميزنه به من بيا دنبالم دوسه روزهم پيشه منه يک ساله اين کارشه . توروخدا راهنمايم کنيد چکار کنم آيندش خراب نشه ؟
پاسخ
بعد از جدایی زن و شوهر باید با همدیگر توافق کنند که فرزند نزد یک نفر به طور ثابت بماند و هر از چند گاهی مثلاً هفته یک بار نزد نفر دیگر برود.
نکاتی را پدر و مادری که جدا شدند باید در نظر داشته باشند، اول این که هرگز نزد فرزند از دیگری بدگویی نکنند این کار به فرزند آسیب جدی وارد خواهد کرد، اگر نگران هستند که فرزندشان باید چیزهایی را بداند نگران نباشند فرزندشان پس از سن بلوغ همه چیز را خواهد فهمید همانطور که همه ما پس از سن بلوغ حقایقی را درباره پدر و مادرمان فهمیدیم ، نکته بعدی این است که ممکن است فرزند بخواهد در حضور مادر از پدر بد بگوید و در حضور پدر از مادر بد بگوید و به این وسیله برای خودش امتیازکسب کند زیاد به طور ضمنی می فهمد که آنها از این رفتار او خوششان می آید و می تواند به این وسیله آن ها را بازی بدهد، پدر و مادر از آنجایی که ممکن است خلا عاطفی داشته باشند و یا نیاز به تایید و پذیرش فرزند داشته باشند از این رفتار فرزند خوششان میآید باید دقت کنند که به فرزند اجازه این بدگویی داده نشود یعنی در این مورد باید پدر و مادر با یکدیگر کاملاً هم کلام و یک کاسه باشند تا فرزند یک بام و دو هوا رشد نکند، آسیبهایی که به فرزندان طلاق می خورد بر اثر خود جدایی نیست بر اثر رعایت نکردن همین نکاتی هست که گفتم
کلید واژه ها : طلاق، فرزندان، طلاق عاطفی
چگونه با مشکلات بعد از طلاق کنار بیایم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-41
پرسش
سلام من الان ۲۴ سالمه توسن ۲۰ سالگی ازدواج کردم والان یک ساله که طلاق گرفتم من به همسرم علاقه زیادی داشتم وبهش وابسته بودم اما بعد طلاقم متوجه شدم هم معتاد بود هم خیانت میکرد وهم مشروب استفاده میکرد از وقتی متوجه اینا شدم هر روز خودخوری میکنم به خودم میگم من چه آدم احمقی بودم که متوجه این همه کثافت کاری نشدم وگول حرفاشو میخوردم من حتی از مهریم گذشتم از تمام حق وحقوقم گذشتم واز این کارم پشیمونم چون واقعأ نیازی به مهریه نداشتم فقط خواستم زودتر از اون زندگی لعنتی خلاص بشم اما الان خیلی پشیمونم وآقا باخیال راحت بعد یک ماه رفت ازدواج کرد
پاسخ
با وجود اینکه شما از پنهانکاری های ایشان اطلاع نداشتید تصمیم درستی گرفتید، اما موضوع این است که شما فکر میکردید پس از جدایی ایشان عزادار میشود ولی ایشان عزادار نشد و به قول شما خیلی راحت رفت ازدواج کرد این به شما احساس بی ارزشی میدهد و این احساس بی ارزشی سبب آزار و اذیت شما می شود
تفسیر خودتان را عوض کنید ، علت اینکه ایشان خیلی راحت رفت به سراغ شخص دیگری این است که اساساً انسان بی فکر و بی احساسی است و قطعاً نسبت به همسر فعلی و خودش هم همینگونه است بنابراین چقدر خوب شد که شما متوجه شدید و جدا شدید، آن وقت احساستان عوض میشود.
کلید واژه ها : مشکلات بعد از طلاق، احساس بی ارزشی، عزادار
چگونه با خانواده همسرم کنار بیایم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-42
پرسش
پدرزنی دارم که رفتارهای بسیارناپخته ای دارد وهمیشه درپی اینست که عمدا دست روی خطوط قرمز انسان بگذارد مثلا اگربداند مسایل دینی برات مهمه عمدا شروع میکندبه کوبیدن افکاردینی
اگربداند تلفظ صحیح اسم بچه ات برات مهمه عمدا اسم بچه ات رااشتباه صدا میکند ,بارها وبارها محترمانه به او گوشزد کرده ام که این کار اشتباه است وموجب دلخوری میشود اما متاسفانه ایشان کماکان این رفتارها را ادامه میدهد وتوقع داره که همه رو آزاربده ولی هیچ کس مخالف میلش چیزی نگه
حتی جدیدا میگه میخواد بچه من که 3 سالشه رو وابسته خودش کنه که دیگه بچه ام ازمن دوربشه وبه بچه ام میگه که پدرت دوس نداره توبیا خانه ما
واقعا این رفتارهاش آزارم میده.نمیدانم چکارکنم .دوس دارم روابطم رو باهاش کم کنم و میخوام خانمم را کمترببرم اونجا
ولی دلم نمیاد بخاطر خانمم. ضمنا دوس ندارم بچه ام اونجا باشه چون میترسم رفتارهاش دربچه ام تاثیر بگذاره.ضمنا اگه چند روزهم خانمم رو به خانه شون نبرم اونها اصلا براشون مهم نیست .
پاسخ
اگر که این طوری که می گوید هست بهتر است که رابطه خود را محدود کنید
به هر حال چون پدر همسر شما هست و شما نمیتوانید رابطه را قطع کنید ولی می توانید رابطه را محدود کنید، مثلا وقتی که خانوادگی به آنجا می روید صرفاً برای چند ساعت و صرف شام یا ناهار در آنجا بمانید و بعد به منزل برگردید
اما اگر همسر شما تمایل داشت که بیشتر اوقاتش را با خانواده اش و پدرش بگذراند هیچ اشکالی ندارد او را به هیچ وجه تحت فشار نگذارید خودتان و فرزندتان رابطه تان محدود باشد تا آسیب های احتمالی به حداقل برسد
بعد از این که فرزند شما رشد می کند شناختی از پدربزرگ خود پیدا میکند و باعث میشود که حرفهای ایشان روی او تاثیر نگذارد
کلید واژه ها : خانواده همسر، تعلق خاطر، ناخودآگاه
باقیافه اش مشکل دارم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-43
پرسش
بنده دختری ۲۵ ساله هستم که ۲ ساله با پسری ۲۴ ساله وارد رابطه شدم.که ظاهر این آقا و فرهنگ و سطح خونوادگیش با آنچه ک من دلم میخواد متفاوته،از طرفی این اقا اصلا ادم آپدیت نیست .
ولی بسیار بسیار پسر خوب و محترمیه ، من دوساله باهاش دوستم ،زمانهایی که نزدیکشم دوسش دارم ولی زمانهایی که دورهستیم اصلا دوسش ندارم و بدرفتاری میکنم باهاش،همش با خودم میگم خجالت میکشم بخاطر قدکوتاهش و چهرش اونو به خانواده ام معرفی کنم…ممنون میشم کمکم کنید. البته کمی هم کمال گرا هستم فکر میکنم البته نسبت ب ایشون اینطورم.از طرفی میترسم رابطه رو ترک کنم و پسری با شعور ایشون دیگه سر راهم قرار نگیره.
پاسخ
اگر که بخواهیم به زیبایی و جذابیت ظاهری از ۰ تا ۱۰ نمره بدهیم شخصی که میخواهیم با او ازدواج کنیم باید نمرهای بین ۶ تا ۷ بیاورد بیشتر از آن لازم نیست ولی اگر نمره ای به اندازه ۵ یا کمتر از آن بیاورد بهتر است که با ازدواج نکنید
نکته بعدی این است که شخصی که میخواهید با او ازدواج کنید را به همین صورت بپذیرید و اینطور نباشد که با این فکر که می توانم او را تغییر بدهم واردرابطه شوید به خاطر داشته باشید که آدم ها اگر بخواهند واز ابزارهایی که لازم است استفاده کنند میتوانند تغییر کنند
بسیار کم پیش می آید که افراد ناخواسته و کاملا اتفاقی یا بر حسب زور و فشار تغییر کنند
اگر هم این اتفاق بیفتد موقتی است
کلید واژه ها : قیافه، جذابیت ظاهری، ازدواج
بابچه ها چطور رفتار کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-44
پرسش
من ۲۲سالمه وشوهرم ۳۴ساله ما۵ساله باهم ازدواج کردیم ویه دختر۳ونیم ساله داریم اولاش خیلی باهم خوب بودیم بعدازدوسه سال اول به مشکل برخوردیم وتمام مشکل مادخترمونه اون اصلاجواب منونمیده واذیتم مکنه شوهرم هم بخاطراو به من ناسزا میده وبعضی وقتهاهم منوکتک میزنه شوهرم نمایشگاه داشت بعدورشکست شدحالاباشریک داداشش خریدوفروش میکنه وخیلی عصبیه من هم خیلی دوسش دارم ونمیخوام ازش جدابشم توروخداراهنماییم کنید. اینویادم رفته بنویسم که دخترم اذیتم میکنه وجوابم رو نمیده منم دست خودم نیست کتش میزنم به این خاطرکه من هی میگم این کارونکن این کاروبکن اصلاگوشش بدهکارنیست وحرف حرف خودشه مثل باباش شمابگیدمن چیکارکنم
پاسخ
من از خواندن این سوال تعجب کردم,وقتی که به آنجا رسیدم که فرمودید دختر سه و نیم ساله ما به حرف من گوش نمی دهد و مرا اذیت میکند وتقصیر اوست, تعجب کردم! فکر کردم شاید اشتباه کردم! دوباره برگشتم و دوباره خواندم و دیدم بله دختر شمافقط سه ونیم سال دارد!!
بچه ها تا سن ۱۸ سالگی دائماً در حال رشد هستند به تازگی در کشور ما هم قوانین جدیدی تصویب شده است که زیر ۱۸ سال کودک محسوب می شود بنابراین شما از کودک انتظاردارید که مانند بزرگسالان رفتار کند لازم است که حتماً به یک روانشناس مراجعه کنید تا در مورد کودکان اطلاعات بیشتری کسب کنید
رفتار شما به هیچ وجه جای دفاع ندارد ,به هر دلیلی اگر فرزند شما ساکت است, جواب نمی دهد, لج می کند یا هر اتفاقی که میافتد کتک زدن و رفتاری ۱۰۰% مخرب و آسیبزا است و به هیچ وجه قابل دفاع نیست
همسر شما به گفته شما نسبت به این رفتار شما واکنش نشان می دهد که این واکنش ایشان اگر بدون خشونت و قاطعانه باشد کاملا صحیح است
اما اینکه می فرمایید ایشان هم دست روی شما دراز میکنند هم قابل دفاع نیست ,بنابراین به نظر میآید که با سیستمی مواجه هستیم که کاملاً و از بیخ و بن بیمار است, لازم است که شما و همسرتان به یک روانشناس مراجعه کنید و مشکل خود را به صورت ریشه ای پیدا و حل کنید
کلید واژه ها : بچه ها، اعضای خانواده، تقلید
پنهان کاری همسران در زندگی زناشویی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-45
پرسش
من۳۲ ساله و همسرم ۳۵ ساله است.من خانه دارم و شوهرم بیکار، ۱۰ ساله ازدواج کردم و یک پسر ۷ ساله دارم شوهرم خیلی دهن بین و مامانیه و خیلی هم پنهان کاره چکار کنم پنهان کار نباشه و طرف من باشه؟
پاسخ
اینگونه که فرمودید من خانه دارم و همسرم بیکار ،احتمالا هزینه های زندگی را مادر همسرتان میدهد ،و شخصیت همسر شما شخصیت وابسته است که گاهی بخاطر احساس بی کفایتی ،فکر میکند که نمیتواند کاری داشته باشد و اعتماد بنفس پایین دارد و گاهی وظایف و مسئولیتهای خودش را بدرستی انجام نمیدهد. اگر میخواهید زندگیتان تغییر کند باید خواسته هایتان را بگوئید و قاطع و محکم باشید .ما نمیتوانیم دیگران را تغییر دهیم ولی میتوانیم حد و مرز خود را مشخص کنیم. شما میتوانید همدل و همراه همسرتان باشید و همچنان قاطع و محکم ،یعنی مهربان و قاطع ، سازگاری بیش از حد و بی توقعی باعث میشه همسر شما احساس کنه رفتارهاش درست و ادامه بده ؛ شما میتوانید اموزشهایی در خصوص رفتار با زوج ببینید که برای شما الهام بخش و فرصتی جهت اصلاح زندگی باشد.
کلید واژه ها : پنهان کاری ، زناشویی، حدو مرز
علت بی علاقگی ودرس نخواندن فرزند
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-46
پرسش
پسر من ۱۹ سالشه سال اخر دبیرستانه ۴ تا هم کسر واحد اورده ضعیفه تودرس علاقه نشون نمیده من به زور میخوام درسهاشو پاس کنه بره دانشگاه ولی میبینم فایده ای نداره با این کار هم عمرش تلف میشه هم هزینه زیادی که میکنیم از دستمان میره الان موندم بفرستم بره سربازی بعداز برگشتن یه کاری دست وپا کنه یا همون بره دانشگاه ؟خودش هم مونده چی کار کنه به هیچ کاری هم رغبت نشون نمیده بفرستمش، گفتم زوده درستو بخون تو به پول احتیاج نداری
پاسخ
احتمالا پسر شما طرحواره خویشتن داری یا خود انضباطی ناکافی دارد .این افراد بی میلی برای انجام تکالیف روزمره، عادت در به تاخیر انداختن کارها و بی ثباتی در پیگیری اهداف دارند و تمام این رفتارها را معمولا برای این انجام می دهند که می خواهند فعلا راحت باشند و لذت ببرند و برای همین اهداف آینده را فدا می کنند. بهتر است به ایشان پیشنهاد کنید با یک روانشناس صحبت کند تا بتواند خود انضباط کافی در زندگی را بدست بیاورد و بتواند برای خود هدف بگذارد و تلاش کند که به آن برسد . شما هم می توانید در خانه مسئولیت های به او بدهید که انجام دهد.از مسئولیت های کوچک شروع کنید تا بتواند از عهده ی آن بربیاید. و نه مسئولیت های بزرگ ،سنگ بزرگ نشانه نزدن است. و یا کارهای شخصی او را انجام ندهید تا کم کم بتواند نظم بگیرد و مستقل فکر کند و انجام دهد. ضمنا تشویق هم کنید یعنی در رفتارتان هم مهربان و هم قاطع باشید .
کلید واژه ها : بی علاقگی ، خویشتن داری، خود انضباطی ناکافی
زیبایی چقدر در ازدواج مهم است
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-47
پرسش
دختری ۲۵ ساله هستم که ۲ ساله با پسری ۲۴ ساله وارد رابطه شدم.که ظاهر این آقا و فرهنگ و سطح خونوادگیش با آنچه که من دلم میخواد متفاوته،از طرفی این اقا اصلا ادم آپدیت نیست ،ولی بسیار بسیار پسر خوب و محترمیه
من دوساله باهاش دوستم ،زمانهایی که نزدیکشم دوسش دارم ولی زمانهایی که دورهستیم اصلا دوسش ندارم و بدرفتاری میکنم باهاش،همش با خودم میگم خجالت میکشم بخاطر قدکوتاهش و چهرش اونو به خانواده ام معرفی کنم…ممنون میشم کمکم کنید. البته کمی هم کمال گرا هستم فکر میکنم البته نسبت ب ایشون اینطورم.از طرفی میترسم رابطه رو ترک کنم و پسری با شعور ایشون دیگه سر راهم قرار نگیره.
پاسخ
اگر بخواهیم به کسی که می خواهیم با او ازدواج کنیم از ۰ تا ۱۰ برای جذابیت ظاهری نمره بدهیم باید دست کم ۶ یا ۷ بیاورد.اگر زیر ۵ باشد توصیه می شود ازدواج صورت نگیرد.
همچنین می فرمائید فرهنگ و سطح خانوادگی ایشان نیز مورد پسندتان نیست ، وقتی تصمیم می گیرید یک احساس را به سرانجامی به نام ازدواج برسانید اولین حرکت مفید این است که از خودت بپرسی آیا واقعا باور داری تا زمان پیری از سخن گفتن با این مرد لذت خواهی برد؟ و ازدواج به بخاطر بالا رفتن سن یا فشار خانواده یا اجتماع و مسائل دیگر نباشد.
می توانید در همین دوران دوستی که هستید به یک روانشناس صاحب صلاحیت مراجعه کنید و از او بخواهید با استفاده از اجرای آزمون های مختلف مشخص کند:
۱. آیا چنین فردی برای ازدواج مناسب است؟
۲. آیا شما برای همدیگر مناسب هستید؟
کلید واژه ها : زیبایی، ازدواج، جذابیت ظاهری
چگونه با شوهر درونگرا چگونه رفتار کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-48
پرسش
من متاهلم و فوق العاده اجتماعی ولی شوهرم عبوس و درون گرا واقعا نمی دانم چطوری باهاش برخورد کنم که رابطه خوبی با من داشته باشه
پاسخ
معمولا افراد دورنگرا دوست ندارند روابط اجتماعی بالایی داشته باشند بر عکس شما ،و احتمالا بخاطر روابط شما ،شرکت در میهمانیها و نوع رفتارتان ایشان عبوس هستند ،
بهتر است به ایشان فرصتهایی برای تنهایی بدهید و اگر یکبار با همسرتان به مهمانی یا مسافرت میروید ،یکبار هم با دوستان یا اقوام خودتان به تنهایی بروید . بهر حالت خلق هر فردی با دیگری متفاوت است ،و ما نباید اصرار داشته باشیم که همسرمان هم پای ما باشد . تفاهم یعنی درک متقابل و توجه به نیازهای یکدیگر ،احتمالا شما نیاز به تفریح و آزادی بیشتری دارید ،میتوانید این موضوع را با ایشان در میان بگذارید، با گفتمان در خصوص نیاز ها و توقعاتتان خیلی راحت مشکلات حل میشود.
کلید واژه ها : درونگرا، شوهر، روابط اجتماعی
برای داشتن تجربیات بیشتر می توانید ویدیو زیر را هم مشاهده نمایید:
ازدواج با پسری که قبلا رابطه داشته عاقلانه است
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-49
پرسش
دختری ٢٤ساله هستم با يه پسري داخل دانشگاه اشنا شدم كه قصد ازدواج داشت،٤سال دوست بوديم واقعا از هر نظر عالی بود همسن خودم هست ، ولي الان متوجه شدم با يه خانمي در رابطه هست ،كه مطلقه هست ،بعد ازاينكه متوجه اين موضوع شدم كلي احساس پشيماني كرد گفت اون خانم كه ٣٠سال دارند ،هروز پيام ميداده خيلي عذاب وجدان داشته الانم اون پسر دوماه بهم وقت داده تا فكر كنم كه اگه نظرم مثبت بود بياد خواستگاري اصلا ازهم ديگه خبر نداريم ؛ به نظر شما ادامه دادن اين رابطه دچار مشكل نميشه در اينده!!؟
پاسخ
من نمی دانم که رابطه شما به چه صورتی بوده و پارتنر شما چند سال سن دارد و با آن خانم مطلقه به چه شکلی رابطه داشته است
طبیعتاً ریسک این ازدواج زیاد است ,اما از طرفی از آنجایی که از کرده خود پشیمان است و میگوید عذاب وجدان دارد و پیگیر ارتباط با شما است و میخواهد با شما ازدواج کند باید دقیق تر بررسی کرد
بنابراین بهتر است که قبل از هر چیز این موضوع ریشه یابی و بررسی شود, اگر رابطه شما با ایشان یک رابطه جدی و عمیق بوده و به صورتی که نسبت به هم بسیار صمیمی بودید و این عمل مصداق خیانت است پس بهتر است که ابتدا این موضوع کاملا برطرف شود
خیانت سبب میشود که باورهای فرد نسبت به خودش, مخاطبش و جهان تغییر می کند
کلید واژه ها : رابطه قبلی، ازدواج، صلاحیت
آیا میتوان با همسر معتاد زندگی کرد
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-50
پرسش
خانمی هستم 34ساله با دوفرزند، 16سال ازدواج کردم همسرم اخلاق خیلی تند وبدی داشت بعدا متوجه شدم اعتیاد دارند با همه سختیهای زندگی ساختم وکنار اومدم سه سال پاک شدن ولی اخلاقش هیچ تغییری نکر د بدتر شد با اینکه کلاس NAمیرن ولی فایدی ندارد دیگه نمیدونم چکار کنم همه میگن طلاق بگیر ولی سر دوراهی موندم شما کمکم کنید
پاسخ
اگر بخواهیم که انواع مشکلات روانشناختی و ورفتاری را در یک پیوستار ترسیم کنیم و مثلا بگوییم صفر یعنی هیچ مشکلی وجود ندارد و ۱۰۰ یعنی اوج مشکل,بیماری اعتیادو مصرف در انتهای این پیوستار قرار دارند یعنی شاید در ردیف ۸۰ یا ۹۰ قرار داشته باشند
کسانی که سوء مصرف مواد مخدر دارند غالباً اختلالات شخصیت هم دارند, همانطور که اختلالات شخصیت به راحتی درمان پذیر نیست مگر اینکه خود فرد واقعاً بخواهد, این موضوع درباره کسانی که سوء مصرف مواد مخدر دارند هم صدق می کند
در این شرایط بهترین کار استفاده از زور و اجبار است که نوعی مداخله در بحران است، یعنی باید عرصه آنقدر تنگ شود و آنقدر به در و دیوار واقعیت بخورد تا به ناچار ذهنش شروع به کار کند و تصمیم بگیرد که تغییری در خود به وجود بیاورند
البته این یک نوع بیماری است و اینطور نیست که فردا آگاهانه مقاومت کند بلکه کاملاناخودآگاه است و به همین دلیل چارهای به جز استفاده از زور و اجبار یعنی تنگ کردن عرصه بر او نداریم
به این معنا که مسئولیتی هیچ یک از رفتارهای او را نپذیریم, اجازه ندهید که از شما به عنوان میزبانی برای ادامه اعتیاد استفاده کنند ,این رفتارو قاطعیت برای بعضی از افراد که علاقه به مخاطب خود دارند مانند همسرانی که عاشق هستند و یا مادران بسیار سخت است و به همین دلیل بعضی از روانشناسان, اصطلاح عشق بی رحمانه را به کار می برند و می گویند اگر فرزندت را دوست داری باید صدای ناله هایش را هنگامی که لازم است برای مداوا تزریق شود,تحمل کنی در غیر این صورت تو در واقع دشمن او هستی زیرا با گریه کردن و با بی قراری خود, اجازه نمی دهید که فرزند شما درد تزریق آمپول را تحمل کند و عفونت سرتاسر بدن او را خواهد گرفت
من نمیدانم رابطه شما به چه صورتی است اما به هر حال به عقیده من این رفتار شما نوعی خدمت به او هم محسوب میشود شاید با این رفتار به خودش بیاید و متوجه شود که افراد مهم زندگی او مجبور نیستند که بسوزند و بسازند و اگر که نخواهد در رفتار و اعمال خود تغییراتی به وجود بیاورد دیگران را از دست می دهد
مابعنوان رونشناس اگر در مشاوره پیش از ازدواج متوجه بشویم که یکی از طرفین اعتیاد دارد, قویا توصیه می کنیم که با او ازدواج نکند و اگر هم می خواهد ازدواج کند با چشمان باز و با در نظر گرفتن عواقب این ازدواج تن به این رابطه بدهد بنابراین موضع روانشناسان در این باره کاملا مشخص است و قطعا با ازدواج یا ارتباط با چنین شخصی موافق نیستند
اعتیاد فقط شامل مصرف مواد مخدر نیست, مصرف مواد نشان می دهد که فرد در درون خود بیماری اعتیاد دارد بلکه اعتیاد یک روش زندگی است؛ یعنی افکار معتادگونه, شخصیت معتاد گونه و رفتار معتاد گونه که با قطع مصرف مواد قطع نمیشود بنابراین اینکه پاک باشد به تنهایی به معنی این نیست که ویرانگر و مخرب نباشد
کلید واژه ها : همسر معتاد، قاطعانه، طلاق
خواستگارخوب ولی بی پول
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-51
پرسش
من تقریبا تمام خواستگاران و یا پارتنرهایی که داشتم وضع مالی خوبی نداشتند و یا از خانواده ی من پایینتر بوده و همچنین تو خانواده ای بزرگ شدم که رسم و رسوم زیاد دارند که هر پسری اینارو میشنوه فرار میکنه و در حال حاضر با پسری آشنا هستم که از همه نظر ایده آل های من رو داره اما از نظر مالی خیر ؛ لازم به توَضیح هست که خواهرم همینطور با شخصی ازدواج کردن که وضع مالی خوبی نداشتن و هردو تلاش کردن و الان مشکلی از لحاظ زندگی و … ندارن ، اما بعد از ده سال هنوز مادرم به خواهرم و شوهرشون سرکوفت میزنند که خرج آنچنانی نکرده و مراسم آنچنانی نگرفته ، و من درحال حاضر این خواستگارم رو مثله بقیه میخوام رد کنم چون تحمل سرزنش ها و توهین های خانواده ام رو اصلا ندارم و نمیخوام سرنوشت تلخ و غم انگیزی مثله خواهرم داشته باشم
پاسخ
واقعیت این است که خانواده ۶۵ درصد طبق تحقیقاتی که در ایران شده در سرنوشت رابطه تاثیر دارد یعنی اگر خانواده شما مخالف باشند ۶۵ درصد احتمال دارد که شما هم به مشکل بخورید چون به نحوی به شکلی دخالت میکنند مانند همین سرکوفت زدن به خواهرتان ، در این مواقع شما ۲راه حل دارید یک بررسی کنید اگر که منطق خانواده شما درست است بپذیرید ،که به نظر میآید در این مورد منطق آنها درست نیست
۲ منطق خودتان را روشن به خانواده بگویید و به صورت دقیق مشکل تان را با خانواده حل کنید و به آنها بگویید که این خواسته من است من می خواهم این تصمیم را اجرایی کنم و آگاه باشید که خانواده در موقعیت های مختلف مثلا هنگامی که تحت فشار قرار بگیرید یابا همسر آینده تان مشکل بخورید سعی میکنند که همه چیز را به همین موضوع ارتباط بدهند، باید بدانید که در آنجا خانواده دارند به خاطر حسی که دارند اینگونه برخورد میکنند و قدرت تحلیل و بررسی درست را ندارند و همیشه حواستان به این موضوع باشد و بارها حرف خودتان را تکرار کنید و بگویید این انتخاب من است من می خواهم این انتخاب را داشته باشم لطفاً به خواسته من احترام بگذارید یعنی در موقعیتهایی که ما در شماسرکوفت می زند احساس و نیازتان را به او یادآوری کنید بارها این کار را انجام بدهید کم کم رفتار او خاموش میشود
کلید واژه ها : خواستگار بی پول، خانواده، منطق
شوهرم شکاک و عصبانی است
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-52
پرسش شماره_54
شوهرم ٤٦ سالشه به شدت عصبي و پرخاشگر وشكاك وبي صبر وتحمله ،البته مشكل بيكاري هم داشته اما خيلي كم طاقته ،قبلا با يه روانشناس مشاوره كردم گفت حتما بايد دارو مصرف كنه ،ميشه شما بيشتر راهنماييم كنين؟
پاسخ
رابطه زن و شوهری معمولاً یک رابطه دو طرفه است معمولاً وقتی یکی مطیع است دیگری عصبی می باشد
بنابراین شاید بهتر است که شما هم مسئولیت رفتار خود را به عهده بگیرید به این معنا که درست است که بر روی رفتار همسرتان کنترلی ندارید اما بر روی حد و مرز بااوکه کنترل دارید
آیا همسر شما که دست به رفتار پرخاشگرانه میزند با پیامد رفتار خود روبرو می شود ؟آیا در برابر او می ایستید ؟آیا این رفتار او پیامدی هم به دنبال دارد یا خیر ؟آیادائماً با او راه میآییدو گذشت می کنید و تعارض گریزی می کنید؟؟
این اولین کاری هست که باید انجام بدهید , همانطور که بارها و بارهامطرح کردهام؛ تا زمانی که افراد خودشان نخواهند هیچ کمکی نمی شود به آنها کرد حتی اگر با تجربه ترین وبهترین روانشناسان و روانپزشکان جهان در اختیار شما باشند د می خواهد تغییر کند,
ولی اگر فرد بخواهد که تغییر کندحتی اگر روانپزشک و روانشناسی اطراف اونباشد بازهم چون این ف به شیوه های مختلف راهی پیدا می کند
بنابراین اگر ایشان بخواهد تغییر کند ابزارهایی برای کنترل خشم و برای تغییر شناختواره ها وجود دارد گاهی هم بعضی از افراد باید در کنار روان درمانی, دارو درمانی هم دریافت کنند که تشخیص این امر به عهده روانپزشکان و روانشناسان است
بنابراین ابتدا مسئولیت رفتار خود را بپذیرید و نقش خود را در تداوم رفتار ایشان پیدا کنید و او را با پیامد رفتار ش روبرو کنید اگر که ایشان تصمیم به تغییر داشت او را به یک روانشناس یا روانپزشک ارجاع دهید
کلیدواژه ها: شکاک، عصبانی،تغییر
نحوه برخورد عاقلانه با همسر عصبانی وبد
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-53
پرسش
خانوم۲۹ساله ای هستم ودوپسر۶ساله و۳ماهه دارم و۹ساله که ازدواج کردم ،باهمسرم باعشق وعلاقه ازدواج کردم والانم بینهایت همسروزندگی مشترکمان رادوست دارم ولی مشکلات زیادی هم دارم که می خوام حلش کنم روحیاتمون خیلی باهم فرق داره من آدم شادی هستم اهل بگوبخندومهمونی ومسافرت ولی ایشون دقیقابرعکس منه بطوری که تنهاسفرهای مادراین ۹سال میشه یکبارمشهدویکباری که رفتیم رشت وتمام.
دیگه ازاون دخترشاد درمن خبری نیست درکوچکترین موقعیت بدی قراربگیرم گریه ام میگیره همسرم وقتی که خونه ست نه حرفی میزنه ونه توجه ای بهم میکنه خیلی آدم زورگویی ست همیشه حرف حرف خودشه دربرابرمنطقی ترین حرفای من جوابش نه هست وکلا خانوادگی به این اعتقاددارن که زن فقط بایدبشوره بپزه وبچه داری کنه وفقط توخونه باشه ومن اگه بخوام برای تغییرروحیه م بادوستای قدیمیم ساعاتی روبگذرونم همیشه بامخالفت شدیدش مواجه میشم بعدزایمان دومم کاملن خونه نشینم کرده وضعیت روحیم داغونه خیلی پرخاشگرشدم توروخداراهنماییم کنین که چیکارکنم
پاسخ
همه ی ما ۵ نیاز داریم:
۱.نیاز به بقا و امنیت
۲. نیاز به عشق و تعلق خاطر
۳.نیاز به آزادی
۴. نیاز به قدرت و ارزشمندی
۵.نیاز به تفریح و خنده
به نظر می رسد نیاز به عشق، آزادی و تفریح و خنده در شما بیشتر است و در همسرتان نیاز بقا و قدرت بیشتر است.
اینها نشان دهنده ی تفاوت های فردی است و اینکه در هر کسی نیازی بیشتر از نیاز دیگر وجود دارد.
در زندگی مشترک بهتر است طرفین به نیازهای یکدیگر توجه کنند و تا جایی که می توانند ان را برای دیگری برآورد کنند. خواسته و نیاز خودتان را بصورت واضح، روشن، دوستانه و محترمانه بگوئید. با ایشان نجنگید بلکه برای رسیدن به خواسته خود بجنگید. با توجه به اینکه می فرمائید فرهنگ خانواده شان هم این گونه است ممکن است زمان بیشتری طول بکشد تا ایشان نیاز شما را جدی بگیرند. بعد از زایمان تعدادی از خانم ها دچار افسردگی بعد از زایمان می شوند که بسیار شایع است و جای نگرانی نیست در این مورد می توانید به روانپزشک مراجعه کنید.
کلیدواژه ها: همسر عصبانی، نیازها، افسردگی
مقابله با تبعیض بین فرزندان
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-54
پرسش
مادری دارم بشدت بین بچه هاش تبعیض قایل میشه متاسفانه همین امرباعث شده یکی ازبچه هاش اعتمادبنفس بالایی داشته باشه وپیشرفت کنه وبقیه بچه هاش درزندگی ناموفق وبی اعتمادبنفس شدند.روحیاتم خیلی حساس شده ,احساس غم واندوه دارم.احساس میکنم که خداهم من را فراموش کرده ودرها رو به سویم بازنمیکنه.
پاسخ
گذشته بسیار موثر است اما تعیین کننده نیست
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-55
شما بر روی صندلی قربانی نشسته اید و می گویید؛ چون مادرم این رفتار را کرد من اینگونه هستم, واقعیت این است که بله !رفتار مادر بسیار بسیار تاثیر دارد اما همواره شما می توانید انتخاب کنید که به شیوه دیگری با این مسئله برخورد کنید, می توانید بر روی صندلی قربانی بنشینید و آه و ناله سر بدهید و می توانید انتخاب کنید که واکنش دیگری را در پیش بگیرید
گاهی اوقات هم نیاز است که از افراد دیگری مانند روانشناسان هم استفاده کنید تا به شما کمک کنند که عزت نفس و اعتماد به نفس از دست رفته خود را بازسازی کنید و ببینید که چه می خواهید و در حال انجام چه کاری هستید
شما نسبت به این که اعتماد به نفس پایین شما ریشه در القائات و رفتار های مادر دارد آگاهی دارید,این خیلی خوب است اما میتوانید با استفاده از روان درمانی خود را از اسارت این القائات آزاد کنید
به قول رابرت لیهی یکی از روانشناس معروف ؛
روان درمانی یعنی زدودن باورهای غلطی که والدین و جامعه به فرد القا کرده است
و به قول لکان؛رواندرمانی یعنی بیدار شدن از خواب
و به قول ژان ژاک روسو ؛کودکی را زمین بگذار دوست من و بیدار شو
ممکن است که رفتار مادر باعث ایجاد طرحواره شکست و بی کفایتی در شما شده باشد ,در سایت خود بیداری میتوانید درباره طرحواره شکست و بیکفایتی اطلاعات بیشتری کسب کنید,در آنجا توضیح داده ایم که این طرحواره چه تاثیری بر روی افکار و رفتار شما می گذارد
می توانید تصمیم بگیرید که همچنان در این چاله بمانید یا از آن بیرون بیاید
شما حق دارید که به گونه ای متفاوت با این واقعیت برخودکنید
کلید واژه ها: تبعیض، حمایت، محبت
اگر فرزندتان با جنس مخالف رابطه دارد
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-56
پرسش شماره_57
بنده ی دختر دارم که کلاس ششم هست,همسرم ی خورده سختگیره در مورد لباس پوشیدن,,,به تازگی متوجه شدم که تو دفتر خاطراتش از یکی نوشته که دوسش داره,از وقتی خوندم تمام روانم بهم ریخته,میخوام بهش بگم,نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟؟
پاسخ
نمیدانم منظور شما از دفتر خاطرات آیا دفتر خاطرات دخترتان هست یا همسرتان اما اگر دخترتان مد نظر است،
بهتر است رابطه خوبی با فرزندتان برقرار کنید به صورتی که بتواند درباره روابطش وعلایقش با شما صحبت کند برای دختری که کلاش ششم است این نوع روابط زود است شاید علت اینکه در این سن وسال به فکر برقراری رابطه با فرد دیگری باشد یا به کسی علاقمند باشد احساس محرومیت عاطفی و تنهایی او باشد شاید به دنبال والدین می گردد واین را در غیر همجنس می جوید
اگر این اتفاق در سن چهارده یا 15 سالگی می افتاد مقداری طبیعی بود طبیعتا وقتی کودک به سن نوجوانی می رسد تحولاتی در بدن اتفاق می افتد وبه همین دلیل گرایش پیدا می کند که با غیر همجنس ارتباط برقرار کند یا با او آشنا بشود
در اینجا اگرشما رابطه ای سالم با او داشته باشید می تواند درباره آنها صحبت کند وشما هم با راهنمایی درست و دوستی با او، او را بدون اینکه از همه چیز منع کنید از آسیب های احتمالی آگاه خواهید کرد.
بسیاری از والدین راه ورسم فرزندپروری را نمی دانند وبه همین دلیل نمی دانند آیا با فرزندان خود دوست باشند یا قاطع
ونمی توانند توازن بین این دو را رعایت کنند
من در کتاب تربیت سرنوشت ساز در این باره توضیح دادم که چگونه میشود توازن بین این دو را رعایت کرد
والدین ضمن اینکه باید با فرزندان خود دوست باشند باید راهنما مربی او هم باشند اما مربی بودن با کنترلگری متفاوت است ودوست بودن هم با انفعال و بی تفاوتی و بی تصمیمی وبی فکری فرق دارد
بهتر است آموزشهایی در خصوص مهارت فرزند پروری ببینید.
کلیدواژه ها: جنس مخالف، فرزندپروری، مهارت
افسردگی بعد از زایمان
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-57
پرسش
من خانمی ۳۱ساله دارای سه فرزند ۱۴ساله و۱۱ساله و۱۰ماهه خداروشکر همسر وبچه هایم خوب هستند ولی متاسفانه خودم دچاره افسردگی هستم خیلی کسل وبی حوصله هستم تمام کارهای خانه حتی غذاپختن به گردن دخترم است هرکار می کنم خودم انجام بدم نمی توانم من از ده سالگی سرکار رفتم دوست ندارم آینده دخترم مثل من شود من پرخاشگر وبد دهانم هستم با این حال بازم خانواده ام به من احترام میزارن ولی من خسته شدم دارم دیوانه میشوم بگین چکار کنم خیلی حرص میخورم همیشه زندگیم آن جور دلم میخواهد نیست ؟
پاسخ
احتمالا شما دچار افسردگی هستید؛ باعث شده رغبتی برای انجام کارهای خانه نداشته باشید، حوصله کافی برای بچه ها و حتی خودتان را هم ندارید و به احتمال زیاد افسردگی شما بعد از زایمان نیز شدت گرفته است. به شما تبریک می گویم خانواده خوبی دارید. اما شما چه الگویی به فرزندان تان نشان می دهید ؟
ابتدا باید شیوه برخورد با احساسات تان را یاد بگیرید تا بتوانید به آنها نیز اموزش بدهید.
بهتر است افسردگی خود را جدی بگیرید و فکری برای درمان کنید .با مراجعه به روانپزشک می توانید به این مقصود برسید.
خبر خوب اینست که شما می توانید مهارت های فرزند پروری را آموزش ببینید و یاد بگیرید. با تربیت درست و صحیح فرزندان است که می توانید سرنوشت ان ها را به خوبی رقم بزنید.
کلیدواژه ها: افسردگی بعد از زایمان، فرزندان، احساسات
اگرزنی شوهرش را دوست نداشته باشد
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-58
پرسش
من ۲۷ سالمه ۷ ساله که ازدواج کردم البته به زور و اجبار پدرم از همان اول هیچ علاقه ای به همسرم نداشتم واین موضوع رو همه خانوادم تو این چندسال میدانستن ولی اصلا براشون اهمیتی نداشت حرفشون این بوده که بایدبسوزمو بسازم ، ولی با وجود هفت سال از زندگی مشترکمون هیچ علاقه ای بهشون پیدا نکردم چند وقتیه که گفتم طلاق میخوام الان هم همه مخالفندضمن اینکه پدرم منو به زور آوردند منزل خودشون به بهانه طلاق ونزاشتن دیگه سرکار برم وعقیده اشون اینه که دختری که طلاق میخواد نباید دیگه کار کنه میگه هروقت تصمیم گرفتی باهاش زندگی کنی میتونی سرکارت برگردی ، من موقعیت شغلیه خوبمو از دست دادم واونا نمیزارن که طلاق هم بگیرم من به شدت افسرده شدم
پاسخ
برای شروع زندگی عشق ،تقریبا ۳ سال دوام دارد ،و ما برای هم عادی و معمولی میشیم و ادامه زندگی بستگی به مسائل دیگری دارد که در مسیر زندگی ایجادمیشود ،احتمالا شما در کودکی درخانواده به شدت سنتی بزرگ شدیدکه محروم از توجه و همدلی و حمایت بوده است.واین نیاز در کنار همسرتان تامین نشده ،بهتر است از یک مشاور کمک بگیرید تا بتوانید ابتدا درمان بگیرید وسپس جسارتمندی را اموزش ببینید ،امکان دارد با درمان بهبود زیادی در روابط عاطفی شما حاصل گردد و نیازبه جدایی نباشد . همه انسانها از کودک تا بزرگسال نیاز به محبت دارند البته شدت ان در افرادمتفاوت است و اگر محروم از این توجه و محبت در دراز مدت بمانیدممکن است دچار افسردگی شوید.شما بصورت جدی نیاز بهمراهی یک مشاور دارید.
کلیدواژه ها: بی علاقگی،عشق،جسارتمندی
خصوصیات اخلاقی فرزندان
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-59
پرسش
من دوتا دختر شش و پنج ساله دارم،دختر بزرگم یه مقدار عصبانی و پرخاشگر هستش،و داد و بیداد زیاد میکنه،لطفا راهنمایی بفرمائید
پاسخ
خلق و خوی کودکان با هم فرق می کند و هر کودکی با یک خلق و خوی خاص به دنیا می آید.
اولین قدم برای تربیت و رشد کودک اینست که با خلق و خوی کودک آشنا شوید و اصل تفاوت های فردی را بیاموزید و سپس سبک تربیتی خود را با توجه به خلق و خوی کودک تنظیم کنید.
همچنین ممکن است با تولد بچه دوم بخاطر اینکه نوزاد تازه متولد شده نیاز به وقت و توجه بیشتری دارد؛ همه وقت مادر را به خود اختصاص دهد و مادر دیگر وقت کافی برای توجه و محبت به کودک اول را نداشته باشد و نتواند وقت خود را به درستی بین دو کودک تقسیم کند؛ به این ترتیب کودک اول حساس بار بیاید.
به دختر بزرگ تان محبت و توجه کنید او را در آغوش بگیرید، به چشم هایش نگاه کنید، ببوسیدش، به او بگوئید که دوستش دارید و از داشتن او خوشحالید. زمانی که داد و بیداد می کند در کنارش قرار بگیرید.مثلا می توانید کنارش بنشینید و بپرسید چی شده ؟ لحن کلام تان و نوع رفتارتان همراه با محبت و جدیت باشد و برای مساله ای پیش آمده راه حل پیدا کنید. راه حلی که هر دو کودک با آن در آرامش باشند. همچنین به او مسئولیت بعضی کارها را البته با توجه به سنش بدهید. اگر انجام نداد حوصله کنید و زمانی که انجام داد تشویق و تشکر کنید به او حس خوب بدهید، حس ارزشمندی .
کلیدواژه ها: خصوصیات اخلاقی، خلق وخوی کودکان، سبک تربیتی
بی میلی نسبت به ازدواج
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-60
پرسش
من دختری ۳۳ ساله هستم، رابطه با جنس مخالف داشتم و حدود ۱۰ سال پیش هم در شرف ازدواج بودم اما سر دخالت ها و فرهنگ های بی پایه به هم خورد البته منم خیلی عاشق اون پسر نبودم.
سوالم اینه چرا من دیگه میل به ازدواج ندارم و در بهترین حالت فقط یه پارتنر متعهد میخوام ، احساس میکنم خیلی چیزهایی که دخترهای دیگه دنبالش هستن، برای من جذاب نیست و دنبال یه چیز خاص تر و متفاوت تریم ، درضمن اصلا علاقه به بچه دارشدن هم ندارم .آیا من باید تحت درمان قرار بگیرم؟
پاسخ
تحقیقات استرنبرگ می گوید:
ازدواج یا ارتباط پارتنری یا عشق کامل، عشقی است که در آن سه مولفه باشد:
۱. صمیمیت
۲. تعهد
۳. روابط جنسی
حال اگر یکی از این سه مولفه در یک رابطه عاشقانه وجود نداشته باشد وضعیت هایی به وجود می آید که در آن عشق کامل و یا سالمی نخواهد بود. مثلا اگر میل و کشش جنسی قوی باشد و صمیمیت و تعهد ضعیف؛ عشق شهوانی صورت می گیرد.
این نظریه به مثلث عشق معروف است و هر سه ضلع آن خیلی مهم است. همچنین نیاز به عشق، به معنای نیاز ما به دوست داشتن و دوست داشته شدن است که حیطه ی گسترده تری دارد و ازدواج تنها یکی از مصداق های آن است و این طور نیست که همه باید ازدواج کنند. اکثر مردم خیال می کنند که علت عشق وجود معشوق است نه استعداد درونی؛ اما این اشتباه است. این درست مثل اینست که آدمی می خواهد نقاشی بکشد، ولی به جای آنکه هنر و فن آن را یاد بگیرد، می گوید منتظر موضوع مناسبی برای نقاشی هستم و ادعا می کند که اگر موضوع مناسبی بیابم، زیباترین نقاشی ها را خواهم کشید. بنابراین عشق نوعی جهت گیری است که هدفش همه ی مردم است و نه فردی خاص . عشق یک نوع منش است و نه یک احساس خاص نسبت به فرد خاص. برای اینکه در زندگی مشترک بچه دار نشوید، می توانید در این مورد با همسر آینده تان به توافق برسید. در مورد مفهوم ازدواج بیشتر تحقیق کنید مثلا کتاب بخوانید ویادر کارگاه های مربوط به ازدواج شرکت کنید و اطلاعات خود را بیشتر کنید.
همچنین می توانید با مراجعه به روانشناس و با آزمون های مختلف علت رو ریشه یابی کنید.
کلیدواژه ها: بی میلی، عشق، تعهد
با خستگی وبی انگیزگی تحصیلی چه کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-61
پرسش
سابقا انگیزه ی خوبی داشتم،در سال اول دبیرستان متشنج بودم از نظر روانی خیلی افسرده بودم و بخاطر مشکلاتم، قرص دریافت کردم این قرص ها رو در پایان سال اول دبیرستان خوردم و بهبود یافتم.
عزم و اراده ی قوی ای ندارم ، نه در کنکور کارشناسی عزم و اراده ای داشتم، نه بعد از اون…حتی سر جلسه ی کنکور خیلی بی تفاوت، رد شدم ، دانشجوی ترم نهم کارشناسی ام سال99 میخوام کنکور بدم خیلی دلم میخواد درس بخونم، ولی انگیزه ندارم…دلم به درس نمیره…هیچ انگیزه ای پیدا نمی کنم!
خیلی دنبال پیدا کردن انگیزه هستم ولی نمیشه…
پاسخ
افسردگی می تواند در اینکه فرد انگیز کافی نداشته باشد دخیل باشد همانطور که اشاره کردید با دارو درمانی بهبود پیدا کردید و انگیزه ی خود را بازیافتید.
همچنین احتمال دارد در حوزه خودگردانی و عملکرد مختل آسیب دیده باشید که همین امر باعث به وجود آمدن طرحواره هایی می شود. می توانید به یک روانشناس مراجعه کنیدتا با انجام آزمون های مختلف و مصاحبه مشخص شود آیا در این زمینه طرحواره ای دارید یا خیر.
ضمنا می تواند علت هم افسردگی و هم وجود طرحواره باشد.
کلیدواژه ها: بی انگیزگی، افسردگی، عملکرد مختل
ازدواج با مرد کوچکتر
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-62
پرسش
دختری ۲۵ ساله هستم ،حدود دوسالی هست وارد رابطه ای بسیار هدفمند با پسری ۲۴ ساله شدم؛ایشون ب بنده سه بار قول معرفی کردن بنده به خانوادشون رو دادن و زمان موعدش که رسیده ، فرمودن ما مشکلات حل نشده داریم؛مشکلشون هم اینه که بنده زود از کوره در میرم. (البته سر مسائلی که واقعا روشون حساسم)منم گفتم فرض کن مشکل ما حل نشه،گفتن نه به این خاطر که نمیشه نخوامت. فرمودن الان شرایط مالیم بشدت بده ودوسال باید برم سربازی؛اگر الان به خونوادم بگم فشار از جانب اونا خیلی روم زیاد میشه دراینصورت عواقبشو باید بپذیریا؛و اگرفشار روم زیاد بشه من نمیتونم چون هم باید کار کنم هم پول جمع کنم نمیتونم متحمل فشار خانواده باشم.
بنظرتون ادامه اینچنین رابطه ای ب صلاح است؟هرچند خییلی به بنده ابراز علاقه میکنن و احترام میذارن.
پاسخ
اینطور که فرمودید دوست شما کوچکتر است و در فرهنگ ما ایرانیان این موضوع جای بحث دارد .
در پژوهش های انجام شده بهترین فاصله سنی ۴ تا ۸ سال که آقایان بزرگتر باشند . و طبق تحقیقات در ایران دختر ها زیر ۲۳ سال و پسرها زیر ۲۷ سالگی به پختگی نرسیده اند. احتمالا این اقا بعلت سنشان و شرایط سربازی و مالی و خانوادگی شرایط لازم برای ازدواج با شما را ندارند و به همین علت امدن به خواستگاری را به تعویق می اندازند. و بهر حالت شما ظرف مدت ۳ سال دلبستگی هایی برایتان ایجاد شده که خیلی سخت میتوانید از این رابطه عاطفی خارج شوید . بهتر است به کمک یک روانشناس صاحب صلاحیت این دوران را به راحتی سپری کنید.
کلیدواژه ها: ازدواج، پختگی، فاصله سنی
چطور در مقابل فرزند خشم خود را کنترل کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-63
پرسش
من مادری28 ساله هستم پسردوسال ونیمی دارم که خیلی شیطونه هروقت ازهمسرم عصبانی میشم سرپسرم خالی میکنم ناخواسته اشتباهی که میکنه دست روش بلندمیکنم خودمم پشیمون میشم ولی فایده ای نداره دوباره تکرارمیکنم علت اصلیشم همسرمه توهرچیزی دخالت میکنه اعتمادبنفس وازم گرفته خیلی ضعیف شدم
پاسخ
ما در رابطه باید در کنار ما شدن و زوجیت ،هویت فردی خودمونم حفظ کنیم و تعادل بین این دو را برقرار کنیم ،اگر بله قربان گو باشید و به خودتان توجه نکنید ،احساس خود کم بینی و پوچی در وجودتان شکل میگیرد .و این احساس خشم و نابسامانی را بر سر فرزندتان خالی میکنید .خواسته های خود را بیان کنید و احساسات و دلالیلش را بگویید. میتوانید از یک روانشناس کمک بگیرید ،تا جسارتمندی را اموزش ببینید . در مورد فرزند تان با هم فکری هم تصمیم بگیرید ،و یک روش واحدی را انتخاب کنید ،تا آسیب به او نرسد . اگر به این روش ادامه دهید در وجود فرزندتان خشم هایی شکل میگیرد که اینبار از طرف فرزند به شما صدمه وارد می شود.
کلید واژه ها: کنترل خشم، هویت فردی، جسارتمندی
چگونه با همسر لجباز رفتارکنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-64
پرسش
من خانمی هستم که چهارساله ازدواج کردم.ویه دختر شش ماه دارم.همسرم خیلی لجبازه.طوری که اگردرسخت ترین شرایط به کمکش نیاز داشته باشم ولی خودش نخواهد هرگز به من کمک نمیکند.
بیش از حد دست ودلبازه حتی وقتی خودمون تو شرایط مالی بدی باشیم بازم دیگران در اولویت هستن.ولی چیزی که خیلی بیشتر ازاینها اذیتم میکنه اینه که از لحاظ جنسی خیلی سرده .بهترین لباسهارو میپوشم ولی هیچ توجهی بمن نمیکنه من درمورد همه خواسته هام باهاش حرف میزنم مثل یه دوست ولی اون اصلا توجه نمیکنه.
من عاشق مسافرت وتفریحم ولی اون بی توجه.از اول ازدواجمون تا الان حتی یه مسافرت نرفتیم. من دوس دارم با قرض ووام صاحب خونه بشیم.ولی اون میگه هروقت پول به اندازه خرید خونه داشتیم اونموقعه میخریم.درکنار اینهاتو کار خونه کمک میده.خسیس نیست.اصلا تعصبات بیجا نداره.من و رو صد درصدآزاد گذاشته.طوری که برای بیرون رفتن از خونه حتی نمپرسه کجا میری.والبته وقتی از خونه درمیاد به هیچ عنوان با من تماس نمیگیره.تا وقتی برگرده.میگه توباید زنگ بزنی.من دوست دارم که تو زنگ بزنی.ومواردی مشابه.
پاسخ
معمولا هر انسانی منحصر به فرد و نیازها و خواسته های خودش و داره که با دیگری متفاوت ،بخاطر همین هر فردی زندگی را از دیدگاه خودش میبینه ، و همین تفاوت باعث میشه ما احساس درک نشدن داشته باشیم . زمانیکه لجبازی میکنه ،احساس درک نشدن دارد و با این رفتار میخواهد خواسته های خود رابیان کند . بهتر است شما در مورد خواسته های خود با همسرتان صحبت کنید ولی توقع نداشته باشید همه نیازها را همسرتان تامین کند ،مثلا گاهی با دوستان و اقوام به مسافرت بروید. یا از ایشان دلایل نرفتن به تفریحات و لجبازیهایشان را بپرسید. ممکن است تحت شرایط خاصی با شما همراه باشند . مثلا انتخاب یک جمع خاص که ایشان با انها راحتر است .شما میتوانید پس اندازهایی داشته باشید و بعد ایشان را ترغیب کنید برای خرید منزل معمولا در ذهن ما الگوهایی شکل گرفته ،که تصور میکنیم بعضی از مسئولیتها به عهده شخص مقابل است و ما هیچ قدمی در این راستا بر نمیداریم .
زندگی مشترک یعنی با هم بودن و با هم ماندن ،که این مستلزم اینست که نیازهای همدیگر ببینیم و در حد توان سعی کنیم انها را انجام دهیم .
کلیدواژه ها: همسرلجباز، نیازها، تفاوت
چگونه خشم وعصبانیت خود را کنترل کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-65
پرسش
خانوم 26 ساله هستم داری سه تا فرزند من تو سن کم ازدواج کردم و هنوز دوماه از ازدواجم نگذشته بود که مادر ……..الان دوازده ساله از اون ماجرا میگذره که هنوز همش تو فکرم هر کاری میکنم نمی تونم فراموش کنم خیلی خیلی عصبی شدم با کوچکترین حرکت اعصابم خورد میشه این بچه های بدبخت و میزنم بعد که میزنم پشیمون میشم اما دوباره که کمی صداشون بالا میره یا داد و بیداد میکنم یا میزنمشون خودم از خودم خسته شدم
پاسخ
احتمالا شما دوران سختی را سپری کرده اید ،که فشار زیادی را متحمل شدید و اثرات زیادی بر روان شما گذاشته است.
بهتر است به روانپزشک مراجعه کنید و دارو بگیرید ،بعد از کمی ارامش با یک مشاور همراه شوید.
شما به شدت آسیب دیده اید و نیاز به کمک دارید ،اگر اقدام نکنید این آسیب به فرزندانتان و روابط با همسرتان هم انتقال پیدا می کند .الان فرزندانتان کوچک هستند و توان مقابله با شما را ندارند ،خشم ها در وجودشان جمع میشود و ممکن است در سن بلوغ تمام این خشمها را بر سر شما خالی کنند ،و با توجه به آسیب های قبلی که دیده اید توان شکیبایی را نداشته باشید. بهر حالت قرار نیست چیزی فراموش شود ،بلکه باید واقعیت را بپذیرید و ان را بررسی کنید.
همراه بودن یک مشاور در کنار شما باعث می شود تا کم کم ذهن تان ارام شود و طعم شیرین زندگی را بچشید.
کلیدواژه ها: کنترل خشم، آسیب، شکیبایی
تبعیض بین فرزندان
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-66
پرسش
من یه خانوم ۲۵ساله هستم که یه دختره ۶ساله ویک پسر چهارساله دارم تاجایی که امکانش هست سعی میکنم بین بچه ها فرقی نزارم اما گاهی چون پسرم کوچکتره وبیشتر نیاز به حمایت داره توجهم بهش بیشتر میشه واینکار هرچقدر هم کوچک باشه دخترم متوجه میشه وبه زبون میاره متاسفانه الان خیلی باهم دعوا میکنن همش با هم درگیرند اگه میشه لطفا راهنمایی کنید ممنون میشم
پاسخ
احتمالا دخترتان فکر می کند شما برادرش را بیشتر از او دوست دارید و این فکر باعث خشم نسبت به برادرش شده است.
زمان هایی را بگذارید که فقط شما و دخترتان باشید و پسرتان حضور نداشته باشد مثلا می تواند با پدرش مشغول باشد.
در کنار دخترتان بنشینید او را در آغوش بگیرید،به چشم هایش نگاه کنید، نوازشش کنید و یا هم بازی شوید یا می توانید با هم برای خرید بروید. منظور اینست که زمان هایی با هم داشته باشید که تمام توجه تان به او باشد.
همچنین به دخترتان با توجه به سنش مسئولیت هایی بدهید تا انجام دهد. زمان هایی که انجام داد تشویقش کنید . زمانی که شما رابطه ی خودتون رو با دختر تون بهتر می کنید، خود بخود رابطه ی او با برادرش بهتر خواهد شد.
کلیدواژه ها: تبعیض، نوازش، تشویق
درمان افسردگی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-67
پرسش
من خواهرم سى هفت سالش مجرد ناراحتى اعصاب داره استرس افسردگى هم داره تحت نظر روانپزشک است قرص ميخوره ولى چندسال باهيچ كس حرف نمى زنه سلام نميده خجالت ميكشه
پاسخ
احتمالا خواهر شما افسردگی شدید دارد ،که دارو مصرف میکند . بهتر است با هماهنگی روانپزشک در کنار روان شناس باشند تا دوز دارو را کمتر و آموزشهایی ببینند تا بتوانند هیجانات را کمی تجربه کنند . وقتی مدت مصرف دارو طولانی میشود ،اهسته اهسته از جمع فاصله گرفته بیشتر در تنهایی و خواب بسر میبرند ،برای افراد با افسردگی بالا بهتر است تا حدود ۲ تا ۳ ماه دارو مصرف کنند و بعد شروع به درمان روانشناسی انجام گردد و دوز دارو با نظر روانپزشک کم شود تا بتوانند بعد از مدت کوتاهی دارو را قطع کنند. مصرف طولانی دارو سطح هیجانات را به شدت پایین می اورد و تعاملات اجتماعی کم می شود ،انگیزه حرکت و شور زندگی به پایین ترین سطح می رسد . فرد نمیتواند خودش این حرکت را بدون کمک و همراهی روانشناس سپری کند.
کلید واژه ها: افسردگی، هیجانات، تعاملات اجتماعی
توافقات مهم قبل از ازدواج
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-68
پرسش
من خانمی هستم ۳۱ساله و ۵سال پیش همسرم فوت کردن و بعد ایشون با پسردایی مادرم وارد رابطه شدم منظور از رابطه محرم ایشون به صورت مخفیانه شدم نا گفته نماند ایشون همسر دارن و ۳تا فرزند قرارمون بر این بود بعد ی مدت این رابطه رو علنی کنیم و من بچه دار بشم ، ولی الان چند مدتی هست که امروز فردا میکنن و یسری حرفهای که زده بودیم را کنسل میکنن ناگفته نماند وضع مالی خوبی دارن .ابرومند هستن ولی اخلاقشون تند هر موقع راجع به یسری مسایل که صحبت میکنیم سریع عصبی میشن و قهر میکنن و خیلی چیزای دیگه موندم چیکار کنم از طرفی دوسش دارم اونم همین حرف و میگه با وجود این مسائل من عذاب میکشم لطفا راهنماییم کنید ممنون میشم
پاسخ
۵ سال زمان زیادی است و مطمئنا بعد از ۵ سال بهم علاقمند و وابسته شده اید. با ایشان صحبت کنید تا تصمیمش را بگیرد. اگر قرار شد که با هم ازدواج کنید به یک روانشناس صاحب صلاحیت مراجعه کنید تا با مشاوره و انجام آزمون ها تعیین کند
۱.آیا ایشان مناسب ازدواج هستند ؟
۲. آیا شما دو نفر مناسب هم هستید ؟
و اگر به هر دلیلی ازدواج تان کنسل شد، باز هم توصیه می شود شما مشاوره بگیرید تا این موضوع را برای خودتان حل و فصل کنید و بتوانید راحت تر و با آسیب کمتر از این رابطه خارج شوید .
کلیدواژه ها: توافقات، ازدواج، علاقه
چگونه احساس خوشبختی کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-69
پرسش
خانمی هستم30ساله متاهل 4ساله ازدواج کردم و بچه دارنمیشم خداروشکر همسر خیلی خوش اخلاق دارم ک هیچ مشکلی باهم نداریم ، شوهرم نمایشگاه مبلمان دارن اوایل به تجویز دکتر برای اینکه فکروخیال نکنم واسترس نداشته باشم شاید مشکل بارداریم حل بشه تو نمایشگاه کمک همسرم میکردم ،ولی جدیدا احساس میکنم شوهرم اعتماد بنفسش و ازدست داده فکرمیکند اگر من داخل مغازه نباشم سفارش نمیگیر ،ازطرفی خودم متوجه شدم افسردگی دارم میگیرم روزام تکراری شده کارم سخته وپراسترسه نمیتونم به کارهای منزل برسم درحقیقت زندگیمون شده دانشجویی فقط غذای آماده ن مهمونی خاصی ن رفت وآمد عصبی شدم دوست دارم زمان بیشتری برای خودم داشته باشم خریدبرم آشپزی کنم و… هربار تصمیم میگیرم نرم باهمسرم صحبت میکنیم ولی روز بعد یا نهایت دوروز بعد دوباره بایدبرم هم دلم واسه همسرم میسوزه کسی نیست کمکش کنه ، کارم شده عصبانیت پرخاشگری غرزدن گاهی اوقات هریک ساعت یکسال واسم میگذره هرلحظه نگاساعت میکنم روزتموم شه احساس میکنم همه لذتهای دنیا ازمن دریغ شده مشکل مالی ندارم باهمسرمم مشکل ندارم ولی احساس خوشبختی ندارم
پاسخ
احتمالا شما تفکر صفر و صدی یا سیاه و سفید دارید ،یا کاملا در نمایشگاه همسر و در کنار ایشان هستید ،یا تصمیم میگیرید که در منزل باشید و به خودتان و زندگی برسید.
شما میتوانید با یک برنامه ریزی مناسب روزهای خاصی در کنار همسر و روزهایی را نیز در منزل باشید .گاهی تفریحاتی را با دوستانتان بروید ،و گاهی در کنار همسر ، با یک برنامه ریزی درست براحتی مشکلات شما حل و فصل میشود.
و میتوانید از دوستی کمک بگیرید که بصورت پاره وقت کمک شما و همسر باشد.
نیازهای ما باید تامین شود ،مثلا ما نمیتوانیم فقط غذا بخوریم و بگوییم چون زیاد غذا خوردم دیگه اب نمیخورم یا نمیخوابم،باید به همه نیازها توجه کرد .
شما نیاز به بقا را تامین کرده اید ولی نیاز به تفریح را نادیده گرفته اید. بهتر است برای هر کدام وقت و انرژی بگذارید ،که با یک برنامه مناسب امکان پذیر می باشد.
کلیدواژه ها: احساس خوشبختی، سیاه وسفید، نیاز
با کودک بی ادب چگونه رفتار کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-70
پرسش شماره_71
دخترم 7 ساله و کلاس دوم و تک فرزند خیلی شلوغ و اذیتم میکنه زمانی که خونه هست خودش با وسیله هاش بازی میکنه و کار زیادی به من نداره ولی زمانی که مهمانی میرم یا مهمان میاد حتی بازار میرم کاری میکنه که داد صاحبخونه رو در میاره همه وسیله های خونه مردم رو دست میزنه همه رو فحش میده خلاصه فوق العاده اذیتم میکنه کتک هم میخوره با زبون خوش صحبت میکنم اصلا فایده نداره خودم عصبی و کلافه شدم به خدا خسته شدم اصلا نمیدونم چیکار کنم براش وسیله میخرم و خوراکی میخرم پارک میبرم فایده نداره مدرسه هم هست همه از دستش شاکی هستن حرفی بهش میزنیم میگه شما بی ادب هستید من و همسرم به هیچ عنوان خونه حرف زشت نمیزنیم دعوا نمیکنیم ولی نمیدونم چیکار کنم شما رو به خدا راهنماییم کنید.
پاسخ
احتمالا کودک شما وقتی در منزل هست همه چیز برایش فراهم است ،و یک مستعمره دارد که کسی با هاش کاری نداره ،به اندازه کافی توجه میشه و همه جور اسباب بازی دارد.
کودک شما تحمل ناکامی ها در محیط اجتماعی را ندارد ،وقتی توجه بین چند نفر باشد و وقتی توقع تعاملات میشود ،یاد نگرفته چگونه عمل کند. در واقع او خشم خود را اینگونه بیرون میریزد.
بهتر است ابتدا در جمع های کوچکتر و هم سن خودش قرار بگیرد ،و ارام ارام بازی های جمعی را به اموزش دهید ،اینکه در کنار دوستانش احساس خوبی پیدا کند و مراوده با انها را یاد بگیرد ،و از توجه شما هم برخوردار باشد .
زمانیکه در وجودش دلبستگی ایمن شکل بگیرد ،و مطمئن باشد در هر حالتی شما حواستان به او هست ،و مرتبا بخاطر کارهایش کلافه و اذیت نمیشوید ،و او را در هر حالتی دوست دارید و توجه می کنید ،تعاملات اجتماعی را یاد میگیرد.
صبوری و شکیبایی را فراموش نکنید .
کلیدواژه ها: کودک بی ادب، تحمل ناکامی، تعاملات
همسر معتاد
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-71
پرسش
من ۳۹ سالمه با عشق همسرم ازدواج کردم الان دو تا فرزند ۱۴ و ۲ ساله دارم از زندگیم راضی بودم و با وجود مشکلات اقتصادی خیلی همدیگه رو دوست داشتیم و الان هم دوسش دارم خیلی .ولی یه مدته تو دام اعتیاد افتاده ولی نمیخواد به هیچ طریقی اونو کنار بز اره تا حالا چند بار دیدمش ولی انکار میکنه با خانوادش هم مطرح کردم ولی یه مدت رابطمون به کلی خراب شد میگفت آبرو برام نزاشتی.نمیدونم چیکار کنم زندگیمو بچه هام و حتی شوهرمو دوست دارم ولی نمیتونم با این قضیه کنار بیام
پاسخ
این درست است که اعتیاد یک بیماری است و باید بدانیم که اعتیاد یک بیماری هست اما با فردی که مصرف کننده هست نباید مانند یک بیمار برخوردکنید . بر اساس شواهدبه عمل آمده اگر که افرادباپیامد رفتارخود روبرونشونددلیلی برای تغییر آن رفتار پیدانمی کنند
شوهرشما بایدبا پیامدرفتار خودروبروشود نه اینکه به او بگوییداین کار تو بداست و من دوست ندارم ،من ناراحت میشوم و غیره، بلکه باید به صورت جدی با پیامدرفتار خود روبرو شود یعنی اینکه رفتار خود را تغییر دهید و یا اینکه به ایشان اعلام کنید که این موضوع برای من جدی هست و به عنوان مثال من به فکر این هستم که از شما جدا شوم اگر چه در حال حاضر توانایی آن را ندارم اما به محض اینکه بتوانم حتماً این کار را خواهم کرد و به طور کلی هرگز رفتاری مبنی بر اینکه او را درک می کنید نباید داشته باشید ، من به این می گویم عشق بی رحمانه .همانطوری که مادران برای این که عفونت در بدن فرزندشان پیشروی نکند بایدتحمل تزریق آمپول و درد کشیدن اوراداشته باشند اگر که می خواهیم به فردی که مصرفکننده است کمک کنیم باید تحمل ایجاددردورنج را برای او داشته باشیم باید فردمصرف کننده در شرایط اجبار قرار بگیرد مداخله در بحران به این معنااست که ما وضعیتی رابه وجود بیاوریم که جبرواجبار برای به وجود بیاید و چاره ای نداشته باشدجز اینکه آن را کنار بگذارد و در این باره شاید لازم است که به صورت مفصل تری مشاوره دریافت کنید و کمک بگیریدتابتوانید بااستفاده از تکنیک مداخله در بحران اورا یاری کنیدکه دلیلی برای ترک کردن و یاقطع مصرف کردن پیدا کند
البته هیچ ضمانتی نیست که این روش جواب بدهد اما تنها راهی که داری این است
کلیدواژه ها: همسر معتاد، مداخله در بحران، عشق بی رحمانه
چطور غم عشق را فراموش کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-72
پرسش
من در ۲۲ سالگی در دانشگاه با آقایی آشنا شدم که هیچ مشکلی باهم نداشتیم بعد از تقریبا ۹ ماه ایشون به خواسته مادرشون با فرد دیگری ازدواج کردند چون این اتفاق یک دفعه افتاد من بشدت داغون شدم به معنای واقعی واژه مرده متحرک شدم، بعد از اون ماجرا و قطعی شدن نامزدی ایشون ارتباط مو با ایشون قطع کردم چون نمیخواستم به ایشون یا خانمشون خیانت کنم. ولی متاسفانه بعد از گذشت ۴ سال هنوز به اون آقا احساس دارم و اغلب شب ها از نبودن ایشون گریه میکنم حتی نتوستم با شخص دیگری ارتباط برقرار کنم متاسفانه من بعد از اون جریان هیچ حسی به شخصی ندارم و میترسم از اینکه وابسته شدم بازم دیگران همین بلا رو سرم بیارن. همیشه حس میکنم اگر ازدواج کنم به بن بست میرسم واقعا نمیدونم چیکار کنم.
پاسخ
جدایی 5مرحله دارد:
۱.انکار
20چانه زتی
3.خشم و اعتراض
4. افسردگی
5. پذیرش واقعیت
شما به ایشان از نظر عاطفی وابسته شده بودین و بعد از مدتی، بهر علتی ایشان رفتند. هر جدایی 5 مرحله دارد و احتمالا شما در مرحله چهارم هستین و مدت ۴ سال کمی طولانی است بهتراست از یک روانشناس کمک بگیرید تا بتوانید این مرحله رو به پایان برسانید .
اگر مراحل جدایی تمام شود مطمئن باشید می توانید فرد دیگری را برای زندگی انتخاب کنید. اگر ترس دارید که دوباره همین موضوع برایتان اتفاق بیفتد می تواند ۲ دلیل داشته باشد : ممکن است بخاطر تجربه ی ناخوشایندی باشد که داشتید. یک دلیل دیگر که مهم تر است می تواند بخاطر وجود طرحواره رهاشدگی ویا نقص شرم باشد، بهتر است به سایت خودبیداری مراجعه کنید رد آنجا درباره طرحواره رهاشدگی و نقص وشرم توضیح داده ام,آن را بخوانید وببینیدکه آیا شما این طرحواره ها را دارید یا خیر .
اگر این طرحواره رهاشدگی یا نقص و شرم دا رید توصیه می شود ابتدا آن را درمان کنید و سپس با فرد جدیدی وارد رابطه شوید.
معمولا با دانش و آگاهی می توانیم زندگی بهتر و راحت تری داشته باشیم و جای نگرانی نیست.
کلیدواژه ها: غم عشق، جدایی، رها شدگی
دلایل احساس پوچی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-73
پرسش
خانمی ۴۳ ساله هستم دکترا تخصصی دارم ولی چون کار ندارم دچار پوچی شدم . مشکل دیگر من اگر کسی منو ناراحت کنه بطوری که بهم بریزم برای دفاع از خود تمام تنم میلرزه و درد معده شدید میگیرم.
پاسخ
نحوه ی درست ابراز خشم، بیان جراتمندانه است به روشی منطقی و محترمانه و اینکه جسارت داشته باشید تا آنرا بیان کنید . خشم احساسی واقعی است که از ما حمایت می کند. شما خشم را به صورت سالم تجربه می کنید و ان را درون ریزی می کنید؛ وقتی که خشم به صورت سالم بیان نمیشود ممکن است که براثر درون ریزی به صورت شکم در د, معده درد و سردرد درییاید که توضیح آن در اینجا سخت و زمان بر است باید ببینیم که چه چیزی مانع تجربه ی شماست؟
شاید خیال می کنید که نباید یا نمی توانید خواسته خود را بگوئید زیرا اگر بگوئید دیگران ناراحت می شوند یا از شما دوری می کنند یا انتقام می گیرند یا شما را طرد می کنند بنابراین تصمیم می گیرید که این خشم را در درون خودتان بریزید و این خشم شما را بیمار می کند
معمولا کسانی که طرحواره اطاعت دارند نمی توانند خشم خودرا به صورت سالم بیان کنند آنها غالبا ترس از انتقام یا تنبیه شدن یا رهاشدن دارند ویا الگویی نبوده که از او بیان جراتمندانه و درست ابراز خشم را بیاموزند , وارد سایت خودبیداری شوید و قسمتی که مربوط به طرحواره اطاعت است را مطالعه کنید , اگر این طرحواره را دارید می توانید به فکر درمان ان باشید
کلیدواژه ها: احساس پوچی، خشم، جسارت
چگونه عصبانیت خود را کنترل کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-74
پرسش
من خیلی زود عصبانی میشم و خیلی زود فرو کش میکنم انقد که معده ام عصبی شده رفتم دکتر روانشناس سیتالپرام میخورم چیکار کنم اروم بشم بخدا داغونم نه شب خواب دارم نه روز تو ظهر که میخوابم ی خوابهای عجیبی میبینم که از این کابوسها تپش قلب شدید میگیرم ی ازدواج ناموفق داشتم دیگه خدا بخواد تموم تورو خدا ی راه حلی برا من پیدا کنید ممنون میشم
پاسخ
اینکه زود عصبانی میشوید ،سطح هیجانات شما خیلی بالاست ، احتمالا خشم های فروخورده ای دارید که سرکوب کرده اید. و اینها باعث کابوسها و بیماریهای سایکوسوماتیک یا روان تنی میشود . احتمالا شما به روانپزشک مراجعه کرده اید که دارو تجویز نمودند. ولی برای بدست اوردن ارامشتان باید به روان درمانگر مراجعه نمایید،تا تکنیک های خالی کردن خشم و سپس ارام سازی ذهن را فراگیرید. بهتر است مهارت مدیریت خشم را یاد بگیرید ،تا نه به خود اسیب برسانید و نه به دیگران ، ناراحتی معده معمولا ناشی از درگیریهای ذهن و روان میباشد ،که شما میتوانید پس از سپری کردن یک دوره درمان روانشناسی براحتی میتوانید از این دردها خلاص شوید.
معمولا کسانی که طرحواره اطاعت دارند نمی توانند خشم خودرا به صورت سالم بیان کنند آنها غالبا ترس از انتقام یا تنبیه شدن یا رهاشدن دارند ویا الگویی نبوده که از او بیان جراتمندانه و درست ابراز خشم را بیاموزند , وارد سایت خودبیداری شوید و قسمتی که مربوط به طرحواره اطاعت است را مطالعه کنید , اگر این طرحواره را دارید می توانید به فکر درمان ان باشید
کلیدواژه ها: عصبانیت، تکنیک، مدیریت خشم
خودشیفتگی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-75
پرسش
آیا ممکنه کسی با اختلال خودشیفتگی شخصیتی به دنیا بیاد!؟ یا اینکه این نوع اختلال، تنها ریشه در نوع تربیت ما در گذشته و دوران کودکی یا نوجوانی مون داره!؟
پسری سی و دوساله هستم و با دختر خانمی، چهار ساله رابطه دوستی دارم، من مشهد هستم و ایشون اهواز، با توجه به دوری مسافت، کمتر همدیگه رو می بینیم. تصمیم داشتیم با هم ازدواج کنیم، اما چند روز پیش بطور اتفاقی متوجه چرایی بعضی رفتارهاش بعد چهار سال شدم!! و این رفتارها رو حمل بر وجود اختلال خودشیفتگی در ایشون کردم.
با توجه به اینکه این دختر خانم، از بسیار جهات ممتاز و باقابلیت هستند اما متأسفانه توان همدلی ندارند و نسبت به مشکلات شخصی که گاهاً برای ایشون مطرح می کنم، خیلی بی تفاوت رفتار می کنند.
به نظر شما ازدواج با چنین کسی چه اندازه میتونه موفق از آب در بیاد!؟ چه اندازه اختلال خودشیفتگی قابل درمانه!؟ آیا ازدواج با فرد دارای اختلال خودشیفتگی رو با لحاظ امکان پذیر بودن درمان، توصیه می کنید!؟
پاسخ
این طور نیست که فردی با اختلال شخصیت به دنیا بیاید. معمولا نوع تربیت والدین و نحوه ی رفتار شان با کودک بسیار تعیین کننده است و می تواند تا جایی پیش رود که موجب اختلال شخصیت در فرزند شود.
فرد خود شیفته در روابط زناشویی قادر به رابطه دوطرفه نخواهد بود او همیشه توقع دارد که شما نیازهای او را بر نیازهای خودتان ترجیح دهید او درک نمی کند که دیگران هم خواسته و نیازهای خودشان را دارند و برایشان مهم است و توان همدلی ندارند. همچنین افراد خود شیفته بسیار باهوش هستند و مهارت های اجتماعی را هم به خوبی بلد هستند و خصوصیات بسیار دیگر که دراین مجال بطور کامل نمی شود به آن پرداخت.
اینکه بگوئیم فردی اختلال شخصیت دارد یا ندارد به این راحتی نیست. با انجام تست و آزمون ها و مصاحبه دقیق امکان پذیر است.
یک توصیه مهم این است که چه بخواهید این رابطه را قطع کنید و چه بخواهید این رابطه را ادامه دهید حتما با یک روانشناس صاحب صلاحیت مشاوره کنید تا در صورت قطع رابطه هر دوی شما آسیب کمتری ببینید و در صورت ازدواج با انجام آزمون ها و مصاحبه تعیین شود :
آیا هر کدام از شما مناسب ازدواج هستید ؟
آیا شما دو نفر مناسب هم هستید ؟
و اینگونه بتوانید تصمیم بهتری بگیرید.
معمولا کسانی که دچار اختلال خودشیفتگی هستند, طرحواره ی استحقاق هم دارند , طرحواره استحقاق می تواند ناب یا غیر ناب باشد
کسانی که طرحواره استحقاق از نوع ناب را دارند , معمولا در کودکی هرچه می خواستند برای آنها فراهم شده است و درخانواده ی فرزند سالار رشد کرده اند, که درحال حاضر در نسل جدید با نمونه زیادی از این افراد مواجه هستیم
نوع دیگر طرحواره استحقاق از نوع غیر ناب است به این معنا که طرحواره اصلی آنها طرحواره محرومیت هیجانی یا طرحواره نقص وشرم یا طرحواره طرد اجتماعی است و چون طرحواره ها ی اصلی او ناخوشایند و ناراحت کننده هستند با استفاده از طرحواره ی استحقاق و حق به جانب بودن سعی در جبران افراطی آن دارد و طوری رفتار می کند که انگار آن طرحواره را ندارد
مثلا کسی که طرحواره ی اصلی او طرحواره طرد اجتماعی است و با طرحواره ی استحقاق می خواهد آن را بپوشاند ممکن است در اعماق درون خودرا سطح پایین و معمولی بداند ولی طوری رفتار می کند که انگار خیلی هم سطح بالا و دست بالاست
یاکسی که طرحواره ی اصلی اوطرحواره محرومیت هیجانی است و با طرحواره استحقاق آنر ا می پوشاند , دراعماق درونش تصور می کند که هیچکس مرا درک نمی کندو می خواهد با طرحواره استحقاق بگوید حالا که کسی به فکر من نیستند منم به فکر کسی نیستم
یا کسی که طرحواره اصلی او طرحواره نقص و شرم است و میخواهد با طرحواره استحقاق آن را بپوشاند در اعماق درونش تصور میکند که من بسیار بی ارزش هستم و می خواهد با طرحواره استحقاق بگوید؛ نخیر من نه تنها بی ارزش نیستم بلکه خیلی هم با ارزش هستم و دیگران باید از خدایشان باشد تا بتواند با من ارتباط برقرار کنند من به هر کسی توجه نمی کنم زیرا انسانی خاص و متفاوت هستم
گلیدواژه ها: خودشیفتگی، نیاز، زناشویی, طرحواره محرومیت هیجانی طرحواره طرد اجتماعی طرحواره نقص وشرم طرحواره استحقاق
باافسردگی چیکار کنم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-76
پرسش
من از بچگی افسردگی و اضطراب داشتم به دلیل مشکلات خانوادگی پدر و مادر بعد هم با فوت پدرم بدتر شدم تحت یه دوره درمانی با مصرف قرص نه کامل ولی بهتر شده بودم الان به دلیل مشکل مالی که تو زندگیم پیش اومد و فشار خیلی زیادی که به من وارد شد کلا حالم بدتر شده و الان اصلا هیچ حس خوش ندارم کلا هیچ انگیزه و شوقی ندارم انگار دیگه برام چیزی مهم نیست با کسی ارتباط برقرار نمیکنم حوصله ی هیچ چیز و کسی رو ندارم و گوشه گیر و به شدت عصبانی شدم و حالم اصلا خوب نیست قبلا میتونستم با امید دادن به خودم حالمو بهتر کنم ولی الان مثل سنگ شدم و دیگه چیزی روم تاثیر نمیزاره میترسم بلایی سر خودم بیارم نمیدونم چیکار کنم از خودم متنفرم انگار دیگه من من نیستم یه کارهایی میکنم یه حرفهایی میزنم بعد که به خودم میام میگم واقعا این من بودم میدونم با پیام مشکل به این بزرگی رو نمیشه حل کرد ولی نمیتونم به کسی مراجعه کنم ممنون که به حرفهام گوش دادین
پاسخ
معمولاً کسانی که احساس افسردگی و اضطراب زیاد بصورت همزمان دارند در خانواده ای رشد کرده اند که مکررا به آنها بیتوجهی شده است ,بر اساس مشاهدات ما بیشتر این افراد گرفتار طرحواره نقص و شرم و همینطور طرحواره محرومیت هیجانی می باشند, ممکن است که فرد گرفتار یکی از این طرحواره ها و یا هر دوی آنها باشد
مثلاً کسی که از کودکی مورد توجه نوازش محبت همدلی قرار نمی گرفته است و در یک خانواده سرد و یخچالی رشد کرده است , با خودش فکر کرده؛ شاید من عیب و ایرادی دارم, شاید که من ناقص هستم چرا کسی به من توجهی نمی کند؟ شاید دنیایی که من در ذهن خودم دارم کسی ندارد
اینها همگی درونمایههای طرحواره محرومیت هیجانی و طرحواره نقص و شرم می باشد
ایا کسی که در خانواده ای رشد کرده است که والدین دائما او را مورد انتقاد قرار می داده اند یا برادر و خواهری داشته که دائماً او را مورد انتقاد قرار می دادند و ظاهر و گفتار و رفتار یک لحظه از ترکش های آنها در امان نبوده ممکن است که دردام طرحواره نقص و شرم بیفتد و با خودش فکر کند که حتماً من دوست داشتنی نیستم حتماً من خواستنی نیستم دیگران دوست ندارند که من زنده بمانم آنها دوست دارند که من بمیرم
البته به این صورت نیست این گفتگوها به صورت آگاهانه در ذهن جریان داشته باشد بلکه او در حال و هوایی از لحاظ احساسی است که گویا این حرف ها را با خودش می گوید
میتوانید وارد سایت خود بیداری شوید و در باره دو طرحواره محرومیت هیجانی وطرحواره نقص و شرم مطالعه کنید تا ببینید که در کدام یک از این ها نمرات بالاتری را کسب می کنید
طرحواره ها قابل درمان هستند می توانید پس از اینکه فهمیدید مشکل شما چیست به فکر درمان بیفتید
کلیدواژه ها: افسردگی,محرومیت هیجانی – نقص وشرم
باهمسروابسته چه کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-77
پرسش
من یکسال وشش ما هست عقدکردم هردو۳۰ ساله هستیم همسرم علاقه شدیدی به مادرش داره وخصوصی ترین حرفاروبه مادرش میگه ؟ اولین بارکه باهم صحبت کردیم قبل ازدواج گفت گاهی سیگارمیکشه گفت کمکش کنم کلا میزاره کنار اما الان کنار که نگذاشته هیچ بیشتر هم شده ومن ازسیگار کشیدن متنفرم وبروش نیاوردم که میفهمم سیگار میکشه که پرو نشه اما هروز بدتر میشه هنوز بعد گذشت اینهمه مدت اگر گاهی ببینم یا لباسش بوبده خیلی خیلی ناراحت میشم کمکم کنید؟؟؟
پاسخ
بعضی از والدین چون بسیار نگران فرزندان خود هستند آنها را به صورت وابسته بار میآورند بعضی از این فرزندان ممکن است که در دام طرحواره وابستگی و یا طرحواره خود خویشتن تحول نیافته و یا خویشتن گرفتار بیفتند
اگر که فرد گرفتار طرحواره وابستگی شده باشد ناگهان خود را در دنیای بزرگسالان میبیند و بسیاری از کارهایی که برای هم سن و سالان او بسیار معمولی و پیش پا افتاده است برای او بسیار بزرگ و جدی به نظر می آید مثلا ممکن است که همه افراد به راحتی برای تفریح کردن توری را انتخاب کنند، ثبت نام کنند و به مسافرت بروند اما کسانی که طرحواره وابستگی دارند خودشان نمیتوانند این کار را انجام بدهند آنها معمولاً از همسرشان می خواهند که در این زمینه آن ها را کمک کنند یا به جای آنها این کار را انجام بدهند، آنها بدون وجود دیگری نمی تواند از پس مسائل روزمره زندگی خودشان بربیاید آنها احساس میکنند که به تنهایی نمی تواند گلیمش را از آب بیرون بکشند
کسانی هم که طرحواره خویشتن تحول نیافته یا خود گرفتار دارند تمام جزئیات زندگی خود را با والدین خود یا نماد والدین خود در میان میگذارند درباره همه موضوعات زندگی خود با والدین و یا نماد والدین صحبت می کنند و اگر این کار را نکنند احساس گناه میکنند،انها حتی در انتخاب لباس هم به این فکر میکنند که آیا والدین من و یا نماد والدین من چه نظری خواهند داشت و به همین دلیل من از آنها نظرخواهی می کنند، کسانی که طرحواره خویشتن تحول نیافته و یا خود گرفتار دارند احساس هویت شخصی ندارند عقاید شخصی ندارند سلیقه شخصی ندارند و دائماً بر اساس عقاید و سلیقه والدین و یا نماد والدین خود رفتار و یا عمل می کنند
شاید که همسر شما گرفتار یک یا هر دوی این طرحوااره ها شده باشد برای اینکه در این باره اطلاعات بیشتری کسب کنید وارد سایت خود بیداری شوید و درباره این طرحواره واره مطالعه کنید در آنجا من اطلاعات بسیار زیادی درباره این دو طرح واره به صورت رایگان قرار دادم اگر احساس کردید که شاید همسر شما گرفتار این طرحواره ها است می توانید از او بخواهید که به یک روانشناس مراجعه کند و بتواند این موضوع را بررسی و درمان کنند و اگر همسر شما حاضر نیست که برای درمان مراجعه کند خود شما می توانید به یک روانشناس مراجعه کنید و با در میان گذاشتن مشکل همسرتان آموزش ببینید که چگونه باید به او کمک کنید تا به سمت مسئولیت پذیری حرکت کند
در سایت خود بیداری در قسمت جستجو واژه طرحواره وابستگی و یا طرحواره خویشتن تحول نیافته و یا خود گرفتار را جستجو کنید
بعد از طلاق
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-78
پرسش
پسري سي ساله هستم ازکرمانشاه حدوديک ساله همسرم طلاق گرفته يک دختر چهارساله هم دارم خيلي هم دوسش دارم تواين مدت که همسرم طلاق گرفته من ديگه ازخانه تکان نميخورم اصلا حوصله هيچ چيزو هيچ کاري رو ندارم بخدا اصلا خودم نميدانم دارم چکارمکنم تورو خدا راهنمايم بکنين کمکم کنين
همانطور که بارها و بارها مطرح کردم جدایی ۵ مرحله دارد
۱_ انکار؛
فرد در این مرحله با خودش می گوید یک روز بر می گردد شاید پشیمان شود یک روزی قدرم را میفهمد، بهتر است یادگاریهای او را نگه دارم چون روزی بر می گردد و افکاری از این قبیل
۲_ چانه زنی
در این مرحله فرد تلاش می کند تا این رابطه را نگه دارد می خواهداو را برگرداند مستقیم یا غیرمستقیم با واسطه یا بی واسطه میخواهد به شکلی او را وارد رابطه مجدد کند
۳_ خشم و اعتراض
در این مرحله ممکن است که فرد دائما خودش و یا دیگران را سرزنش کند مثلاً اینکه چرا در این مدت سادهلوحانه به او اعتماد کرده است یا چرا در این رابطه را ندانسته است یا چرا با اون بدرفتاری کرده است یا چرا اجازه داده است که او با من بد رفتاری کند و مسائلی از این قبیل
۴_ مقداری افسردگی
در این محل فرد به خاطر اینکه محبوبش را از دست داده است احساس افسردگی می کند دیگر انگیزهای ندارد از چیزی لذت می برد کم خوابی پرخوابی و پراشتهایی کم اشتهایی می تواند از نشانه های رفتاری در این مرحله باشد
۵_ پذیرش واقعیت
اگر که فرد تمام این مراحل را به خوبی طی کرده باشد وارد مرحله نهایی میشود که پذیرش واقعیت است و مانند زخمی که به اندازه کافی خونریزی کرده است و خون لخته شده است زخم میبندد و به مرور زمان احساس درد کمتری می کند این زخم کهنه می شود و او واقعیت را می پذیرد و به زندگیش ادامه میدهد
معمولاً این پروسه بسته به تاریخچه رابطه و تفاوت های شخصیتی بین ۶ ماه تا یک و نیم سال متفاوت است ولی بیشتر از این نباید طول بکشد اگر که بیشتر از این طول بکشد و زندگی فرد به طور کامل مختل شود نشاندهنده این است که فرد طرحواره هایی داشته است که در این موقعیت فعال شده است طرحواره ها در بزنگاه ها و شرایط پر استرس بسیار فعال میشوند
در حالت عادی افراد مجهز به مکانیسم های دفاعی میشوند و مکانیسم های دفاعی سبب می شود که متوجه طرحواره های خود نباشند اما در شرایط بحرانی نقاب فرو می ریزد و کودک ناگهان خود را در همان حال و هوایی میبیند که در کودکی تجربه کرده است
غالباً طرحواره های بدبینی و بدرفتاری طرحواره رهاشدگی و طرحواره نقص و شرم باعث تداوم بیش از اندازه دوره سوگواری پس از جدایی می شود
اگر که طرحواره اصلی فرد رهاشدگی باشد خیال میکند که برای همیشه او را رها خواهد کرد و دیگر فایدهای ندارد همه روزی مرا رها خواهند کرد و به همین دلیل انگیزهای برای ایجاد روابط جدید ندارد
اگر طرحواره اصلی فرد بدرفتاری و بی اعتمادی باشد با خودش می گوید اشتباه کردم که اعتماد کردم من نباید اعتماد میکردم این بزرگترین اشتباه زندگی من بود دیگر هرگز به کسی اعتماد نمیکنم و به همین دلیل هرگز به فکر ایجاد روابط جدید نیست و این سبب طولانی شدن دوره سوگواری او می شود این خاطره را به یاد بیاورد باخودش می گوید این بزرگترین اشتباه زندگی من بود دیگر هرگز مانند گذشته سادهلوحانه به کسی اعتماد نمیکنم
یا کسی که طرحواره اصلی او نقص و شرم باشد با خودش می گوید من ایرادی داشتم که مرا رها کرد من جذاب نیستم من حال بهم زن هستم هر کسی که به من نزدیک شود و با خود واقعی من آشنا شود روزی مرا رهاخواهد کرد بنابراین باید همیشه غرورم را حفظ کنم همیشه فاصله ها را نگه دارم و نباید زیاد اجازه بدهم که آدم ها به من نزدیک شوند
پاسخ
کلیدواژه ها: طلاق، تنبیه گری، وابستگی عاطفی
نارضایتی در زندگی زناشویی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-79
پرسش
من دختری 24ساله هستم و همسرم 36هست..ما اوایل ازدواجمون مشکل چندانی نداشتیم اما الان بعد دوسال حسابی از دست هم کلافه و خسته شدیم البته بیشتر من..همسرم یه رفتارهایی داره که من نه میتونم به زبون بیارم و نه میتونم کنار بیام باهاش خیلی سخت شده برام یه مدت میخواستم اخلاقشو عوض کنم اما این ذاتیه و هیچوقت عوض نمیشه این اواخر فکرم فقط به جدایی هست که میتونه راحتم کنه همسرمم خبر داره از بیشتر رفتاراش بدم میاد وهیچ تکونی بخودش نمیده حتی برای درمان پیش مشاوره رفتیم ولی میگه من وقت ندارم وادامه نداد موندم چیکار کنم کلا از زندگی سیرو دلزده شدم دیگه هیچی بحالم فرقی نمیکنه شما بگین چاره کار چیه موندن و بی اهمیت شدن به زندگی و اینده یا جدایی و……
پاسخ
زوجین هر چقدر به لحاظ جنسی برای یکدیگر جذاب باشند در نهایت پس از تقریبا سه سال هیچگونه جذابیت جنسی برای یکدیگر ندارند در آنجا اگر صمیمیت و همدلی بالایی داشته باشید و ارتباط خوبی داشته باشید رابطه تداوم پیدا میکند اینکه میگویید که بعد از دوسال کلافه شده ایم کاملاً طبیعی است زوجین باید بیاموزند که چطور می توانند رابطه خوبی با هم داشته باشند
بعد از دوسال ,کارگردان ها عوض میشوند و دیگر هورمونهای جنسی مدیریت رابطه را به دست نمی گیرند اگر که شما درباره افزایش صمیمیت در رابطه تان, گفتگو ,خلاقیت ,خلاقیت در ارتباط های جنسی و سایر مسائل چیزی ندانید نمی توانید رابطه خود را به خوبی جلو ببرید
به همسرتان پیشنهاد کنید تا برای بهبود رابطه با هم برای مشاوره بروید. اگر هر دو شما با هم در جلسه حضور داشته باشید بسیار خوب است ولی اگر ایشان هم نیامدند شما به تنهایی مراجعه کنید.
پژوهشها نشان داده است که 65 درصد کسانی که به تنهایی برای مشاوره زوجین اقدام کرده اند , توانسته اند رابطه خودرا بهبود ببخشند , گاهی تغییرات در یک فرد سبب ایجاد جذابیتی میشود که مخاطب نیز به فکر تغییر می افتد گاهی هم فرد دستکم یادمی گیرد چگونه سکاندار و فرمانده رابطه باشد
معمولا جدایی آخرین راه حل است. مطمئنا با بی تفاوتی و بی اهمیت شدن و یا انکار مشکلات، زندگی خوب نمی شود!
کلیدواژه ها: نارضایتی، زوجین، اختلاف
متوجه خیانت همسرم شدم چجوری رفتار کنم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-80
پرسش
من و خانمم حدود سیزده ساله که ازدواج کردیم که حاصلش دو تا فرزنده یکی دو ساله که خانمم با چت کردن و ارتباط با مرد دیگه و یه بار هم قرار گذاشتن با هم ولی من فهمیدم و نذاشتم با هم رابطه داشته باشن تو پیامهاشون خیلی حرفهای سکسی میزنن و به این نتیجه رسیدم که خانمم بدش نمیاد و این رابطه ها رو دوس داره البته ناگفته نماند که خانمم قبل ازدواج با من ازدواج ناموفق داشته به من هم خیلی علاقه نشون میده و میگه خیلی منو دوس داره ولی باز هم به این ارتباط ها ادامه میده میشه راهنمایی بفرمایید
پاسخ
من متوجه سوال شما نشدم در چه موردی راهنمایی کنم اگر که همسر شما در حال حاضر با مرد دیگری به جز شما ارتباط دارد در اندازه ای که با یکدیگر درباره مسائل سکسی صحبت می کنند و به قول شما بدش هم نمی آید جایگاه شما در این رابطه چیست ؟
مهمترین و مشخصاآن چیزی که رابطه زناشویی را از سایر رابطه ها جدا میکند رختخواب است, اگر که مسائلی که مربوط به رختخواب هست با شخص دیگری مطرح شود این رابطه یک رابطه زناشویی نیست یعنی اینکه نمی توانید به این رابطه به عنوان یک رابطه زناشویی درست نگاه کنید, نمی شود که شخص دیگری حتی در اندازه چت کردن با رختخواب شما شریک شود و یا شما این کار را انجام بدهید
باید دید که به چه دلیل, با وجود این که از چنین چیزی اطلاع دارید در این باره به صورت جدی تصمیم نمی گیرید؟ یا حد و مرز را روشن نمی کنید و می گویید که می گوید که مرا دوست دارد؟
انگار که بسیار محتاج هستید که او بگوید و در همین اندازه که میگوید باید کلاهتان را به هوا بیاندازید! انگار که با تمام وجود خود را فرد بی ارزش و ناچیزی می دانید و با خودتان فکر می کنید همین قدر که مرا دوست داشته باشد کافیست , شاید که شما گرفتار طرحواره نقص وشرم هستید , و برای خو دتان ارزش قائل نیستید , کسانی که گرفتار طرحواره نقص وشرم هستند خودشان را لایق یک رابطه خوب نمی دانند و به همین دلیل به رابطه های بدون کیفیت ادامه میدهند
میتوانید درسایت خودبیداری درباره طرحواره نقص وشرم اطلاعات زیادی کسب کنید و اگر که طرحواره نقص وشرم طرحواره اصلی شماست ان را درمان کنید
اما شما در حال حاضر در بحران هستید و درمان را می توانید به بعد واگذار کنید, شما باید بررسی کنیدکه در حال حاضر بهترین برخودی که می توانید با این موقعیت کنید چیست؟
طبیعتا اگر همسرشما با هیچ پیامدی روبرو نشود به فکر تغییر نمی افتد
کلیدواژه ها: خیانت همسر، سکس، بی ارزش,طرحواره نقص وشرم
خصوصیات بچه های طلاق
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-81
پرسش
ماازوقتی که عقدبودیم میخواستیم جدابشیم ولی خانواده ام نگذاشتند وچندسال به شدت من وهمسرم باهمدیگه تفاهم نداشتیم وآخرهم به طلاق رسید,یه دختر ۹ ساله دارم دخترم الان بامن زندگی میکنه ,گهگاهی پدرشومی بینه روحیه اش داغونه وکلا سرکلاس حواسش به درس نیست وهرچی امتحان یاحفظیات داره روفراموش میکنه
چکارکنم که تمرکزش به درس وکلاس باشه ؟خیلی باهاش صحبت کردم ولی بی فایده است
پاسخ
حواس پرتی و عدم تمرکز می تواند به دلیل این باشد که فرد در عالم هپروت و خیالبافی است
وقتی که فرد در یک شرایط ناسالم, آشفته ساز و یا ناکام ساز به سر میبرد, فشار روانی زیاد می شود, اضطراب و احساسات ناخوشایند افزایش مییابد و یکی از مکانیسم هایی که مغز برای فرار از این شرایط به آن پناه می برد خیالبافی و سیر کردن در عالم هپروت است
گاهی حتی این فشارها آنقدر زیاد است که فرد در حالت تجزیه فرو میرود, تجزیه گسستگی از واقعیت موجود است
شاید به خاطر کشمکش هایی که شما با همسر خود داشتید ,فرزند شما نیز در حالتی از خیالبافی, سیر کردن در حالت هپروت و یا حالت تجزیه بوده است وبه این صورت خودرا با شرایط ناسالم موجود منطبق کرده است
این موضوعی است که باید توسط یک روانشناس خوب و صاحب صلاحیت و با تجربه بررسی شود
شما نمی توانید با نصیحت و ارشاد و حرف زدن او را از این حالت ذهنی بیرون بیاورید ,این موضوعی است که در تخصص یک روانشناس خوب می باشد
کلیدواژه ها: بچه طلاق، کاستی توجه، تفاهم, روانشناس خوب> اضطراب>
راههای بهبود رابطه در خانواده
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-82
پرسش
خواهرم خیلی زود عصبی میشه در همه مسائل زندگی دخالت میکنه مسئله های که اصلا بهش ربطی نداره و روی من خیلی حساسه و میگه مادرم بین من و اون فرق میزاره
پاسخ
افراد با یکدیگر بسیار بسیار متفاوت هستند، حتی اگر افراد در یک محیط خانوادگی هم به دنیا بیایند و رشد کنند باز هم با یکدیگر متفاوت هستند
بعضی از افراد ذاتاً خجالتی و بعضی ها ذاتا اجتماعی هستند ,بعضی ها ذاتاً آرام و بعضی ها ذاتاً زمینه پرخاشگری دارند
بعضی ها از لحاظ هیجانی و احساسی آرام تر هستند و بعضی ها حساس تر هستند
متاسفانه بارها دیدیم که وقتی خانوادهای فرزندی دارد که به لحاظ هیجانی حساس تر است,به جای اینکه تفاوت را بفهمد و به شکلی با او سازگار شوند ,با او سرجنگ پیدا میکنند ومیوخواهند اورا به زور تغییردهند
و این جنگیدن سبب می شود که والدین و فرزندان وارد چرخه بی پایانی از روابط ناسالم خواهند شد که یا به حالت جنگ – جنگ است و یا به حالت جنگ -فرار و در بهترین حالت به صورت فرار – فرار
از حرفهای شما که میگویید؛ او می گوید که مادرم بین من و او فرق می گذارد, مشخص است که واقعاً مادر شما تبعیض قائل میشود
اگر از مادر شما بپرسیم که چرا این کار را میکند؟ احتمالاً خواهد گفت؛ چون این فرزند من دوست داشتنی تر است و آن یکی پرخاشگر تر
درحالی که خلق و خو دست خود بچهها نیست و نمیشود فرزندان را به خاطر داشتن خلق و خوی خاصی سرزنش کرد
وقتی که مادر از همان ابتدا با خلق و خوی فرزند سرناسازگاری پیدا میکند ,روشن است که وارد میدان جنگ شده است و طبیعتاً در این میدان جنگ ,مخاطب یا برنده است یا بازنده! و در هر صورت خودش را با دیگری برابر نمی بیند
درقدم اول باید تفاوتها و ویژگی های خواهرتان را بپذیرید و دست از انتقاد و سرزنش و عیجویی و غرغرو تنبیه و تهدید بردارید , این رفتارها اورا بیشتر تشویق به جنگیدن می کند
او با صدای بی زبانی فریاد توجه و مهر دارد, اورابپذیرید و درباره ناراحتی هایتان ارام با او حر ف بزنید , رفتارش را از خودش جدا کنید مثلا بگوئید من ترا دوست دارم اما این رفتار ترا دوست ندارم و توجه کنید که او بد و بد ذات نیست او متفاوت است
اما اگر این توصیه ها کابردی نبود و اگر این موضوع بسیار جدی است ,من فکر میکنم که همه شما با هم, باید به یک روانشناس خانواده مراجعه کنید تاسیستم خانواده مورد بررسی قراربگیرد واصلاح شود
کلیدواژه ها: بهبود، هیجانات، تعلق خاطر
دعوای کودکان در مدرسه
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-83
پرسش
دخترم كلاس ششم هست توي كلاس سه نفرهستن معلم رياضي وعلوم يك نَفَر هست وچون دخترمن سوالات رو خوب جواب ميده وكارش رو خوب انجام ميده يكي از همكلاسيهاش بابت اين اذيتش ميكنه يك بار قيچي بهش پرتاب كرده (من ومادر اون دانش اموز هردو همكار هستيم )
توي همون مدرسه وهربار دخترم جواب ميده جنجال به پاميشه وچون اون دادوبيداد ميكنه معلم براي ارام كردنش حق روبه اون ميده واز من ميخواد به مدير نگم وبه مادرش هم نگم وبچه ي من زجر ميكشه حالا ميخوام بدونم هم خودم وهم بچم چكار كنيم
پاسخ
وقتی کودک رفتار نادرستی انجام میدهد مثل پرتاپ قیچی و یا جنجال به پا کردن باید تا حدودی ناکامی را بچشد ،تا دوباره این رفتار تکرار نشود و حتی شدیدتر نگردد،بهر حالت مدرسه ،خانه دوم کودک است و قرار نیست فقط آموزش اتفاق بیفتد ،بلکه پرورش و تربیت در انجا ادامه دارد.
و در مورد کودکی که حقش پایمال میشود ،باید یادبگیرد که چگونه بصورت سالم خشمش را تجربه و ابراز کند , چگونه حق خودرا بگیرد و چگونه بین خود و دیگری رابطه را تنظیم کند
این نیاز نیازبه ارتباط سالم با دیگران است اگر این نیاز بخوبی در کودکان ارضا نشود طرحواره های ناکارآمدی مانند اطاعت و ایثار ویا طرحواره پذیرش جویی و جلب توجه شکل می گیرد که می تواند سرنوشت کودک را تغییر بدهد و اینده اورا به گونه ای ناسالم رقم بزند
مثلا اگر طرحواره اطاعت در او شکل بگیرد خیال می کند که همواره باید خواسته ها و نیازهای دیگران را برخواسته ها و نیازهای خود ترجیح بدهد چون اگر این کاررا نکند دیگران از او انتقام می گیرند یا او را تنبیه می کنند یا اوا رها می کنند طبیعتا این فرزند در بزرگسالی بخاطر داشتن این طرحواره جذب افراد ظالم و زورگو میشود
یا اگر که گرفتار طرحواره ایثار شود دلسوزی افراطی می کند و برای خودش تکلیفی بیش از حد توان قائل میشود و این سبب میشود که جذب انسانهای ضعیف و بی مسولیت میشود و همیشه نقش مادر آنهارا به عهده می گیرد
یا اگر گرفتار طرحواره پذیرش جویی و جلب توجه شود , توجه و تاکید زیادی بر کسب توجه و احترام و تائید از دیگران می کند و این سبب میشود که از خویشتن واقعی خود دور شود و بیش از اندازه به کسب ثروت و شهرت و…. صرفا برای دیده شدن اهمیت بدهد( من در کتاب تربیت سرنوشت ساز دراین باره مفصل توضیح داده ام)
شما به او اموزش داده اید حق خود را نادیده بگیر ،تا دیگران هر گونه که دوست دارند به حقوقت تعرض کنند طبیعتا نیاز به ارتباط سالم با دیگران توسط او بخوبی برآورده نمیشود و این برروی سرنوشتش تاثیر می گذارد
جامعه کوچک نمادی از جامعه بزرگ و باید مراقب اموزشهایی که به کودکان میدهیم باشیم. بزرگسال سالم ،سه خصوصیت قدرتمند ،مهربان و منصف را با هم دارد ،به کودک اموزش دهید تا رفتارهای جسارتمندانه و دلسوزانه و منصفانه را با هم داشته باشد.
کلیدواژه ها: دعوای کودکان، ناکامی، دفاع, طرحواره پذیرش جوییمجلب توجه- طرحواره ایثار طرحواره اطاعت
چگونه با کودک سه ساله ام رفتارکنم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-84
پرسش
خواهر زاده ای دارم که حدودا سه سالشه و این بچه از بچگی موقع شیر خوردن موهای خواهرم رو تو دستاش نگه میداشت ولی الان شروع به کشیدن موهای سر خواهرم میکند
.جوریکه که برای خوابیدن باید موهای خواهرم رو ضمن خواب بکشند بعد بخوابند.حتی در مواقع عصبانیت نیز این کار رو انجام میده
.ضمنا خواهرم برای ترک عادت این بچه تنبیه،تشویق در ازای تکرار نکردن،قول گرفتن رو انجام داده ولی تاثیر گذار نبوده.راهکار شما رو در این رابطه خوشحال میشم بشنوم.
پاسخ
به هر دلیلی گاهی اوقات در فرزندان رفتارهایی شکل می گیرد که رفتارهایی ناسالم است, بعنوان مثال ممکن است که وقتی که این کودک در سنین پایین تر احساس بیقراری می کرده, با کشیدن موهای مادر, احساس آرامش می کرده است و این, سبب تقویت رفتار مو کشیدن (هنگامی که احساس اضطراب میکند) بوده باشد
البته به هیچ عنوان آنچه که گفتم تشخیص نیست فقط در حال ارائه یک مثال هستم
فرض کنیم که این اتفاق افتاده باشد ,در این شرایط روانشناسان با استفاده از تکنیک های رفتاری که مبحثی بسیار گسترده و تخصصی است میتوانند بعضی از رفتارهای کودک را خاموش و بعضی رفتارهای دیگر را تقویت کنند
اگرچه خواهر شما با استفاده از اصول رفتاری مانند تنبیه و تشویق سعی کرده است که همین کار را بکند اما باید بگویم که رفتار درمانی یک دانش و علم است و نکات ریز و ظریف بسیار زیادی دارد که تنها یک متخصص به چند و چون آن آگاه است
اول باید تشخیص داد که برای خاموش سازی یک رفتار باید از کدام تکنکیک استفاده شود , سپس رفتار هدف که دراینجا موکشیدن درهنگام خوابیدن است باید تعریف شود ,برای این منظور خود روانشناس ویا شخصی که او تعیین می کند باید به مشاهده ی رفتار هدف بپردازد , و باید رفتاررا به لحاظ فراوانی- طول مدت رفتار – شدت رفتار- نهفتگی رفتار و… بسنجد و یادداشت کند
سپس نحوه ی ارائه تکنکیک واینکه درچه زمانی توسط چه کسی به چه صورتی با چه شدتی و… ارائه شود معلوم شود
مثلا همین تشویق کردن و تنبیه کردن و تقویت کردن,اصول دقیق و ضوابطی دارد که متخصصان در این باره سالها آموزش دیده اند
بنابراین بهترین کار این است که کودک را نزد یک روانشناس کودکی که در این زمینه دانش و تخصص داردببرید, تا با کمک روانشناس بتوانید این رفتار را در کودک خاموش کنید
.
کلیدواژه ها: کودک، آرامش، حس مالکیت, رفتار درمانی
سرد شدن رابطه زناشویی بعد از زایمان
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-85
پرسش
من احساس میکنم که خودم از نظر جنسی گرم هستم وهمسرم سرد.همسرم از وقتی متوجه شد که من باردارم .اصلا با من رابطه جنسی نداشت.الان دخترم شش ماه است.وما هنوز هیچ رابطه جنسی با هم نداشتیم.همسرم حتی با من عشق بازی هم نمیکنه.بارها در موردش باهاش حرف زدم.میگه که استرس واضطراب داره.ونگران آینده بچمونه.ونمیتونه به این قضیه فکر کنه.به من میگه توام بهش فکر نکن.تا اذیت نشی.ولی من واقعا تحت فشارم.هم روحم وهم جسمم.ازطرفی صد درصد به همسرم اعتماد دارم ومطمئنم که کسی تو زندگیش نیست.(من سی ونه سالمه وهمسرم 46.)
پاسخ
هر چقدر که زوجین به لحاظ جنسی در ابتدا برای همدیگر جذاب باشند اما طبق تحقیقاتی که انجام شده است نهایتا بعد از سه سال این احساسات شدید فروکش می کند
من نمی دانم که علت آنچه که شما سردی جنسی در همسرتان می گویید چیست؟ آیا ممکن است به همین دلیل باشد که عرض کردم یا اینکه دلایل دیگری وجود دارد؟
مثلاً گاهی اوقات, زوجین درباره مسائل جنسی با همدیگر صمیمی نیستند ممکن است که یکی یا هر دوی زوجین پوزیشنهای خاصی را در ارتباط جنسی دوست داشته باشند اما تصور می کنند که مطرح کردن آن, باعث شرم و خجالت است و یا ممکن است که دیگری را ناراحت کند یا حتی ممکن است که به بیان کردن آن هم فکر نکنند
گاهی هم ممکن است که کاهش میل جنسی و یا نبود میل جنسی, دلایل دیگری داشته باشد، مثلا نبود صمیمیت های عاطفی بین زوجین
وقتی که زوجین یکدیگر را به لحاظ احساسی بیشتر دوست داشته باشند, میل جنسی هم بیشتر است
گاهی اوقات هم زوجین از یکدیگر یا یکی از دیگری خشم دارد و برای انتقام دیگری را از ارتباط جنسی محروم می کند
گاهی اوقات بعضی از افراد که گرفتار طرحواره نقص و شرم ویا طرحواره طرد اجتماعی هستند, کسانی که گرفتار طرحواره طرد اجتماعی ویا نقص وشرم هستند , خود را دوست نداشتنی و غیر جذاب می دانند ویا در خود عیب و ایرادهایی می بینند ع به همین دلیل ممکن است که درارتباط جنسی هم چندان میلی از خود نشان ندهند
یا کسانی که گرفتار طرحواره اطاعت و همینطور پذیرش جویی هستند دائماً به نیازهای طرف مقابل و یااینکه او الان دارد چه فکری می کند , توجه میکنند و به نیازهای خود فکر نمی کنند
این هم سبب میشود که با بدن خود و با احساسات خود و باامیال و غریزه خود ارتباط برقرار نمی کنند و این هم سبب کاهش میل جنسی میشود
بنابراین این حدس و گمان های زیادی می شود در این باره ارائه داد ونمیشود به این سوال هیچ پاسخ دقیقی داد
بهتر است که به همراه همسرتان نزد یک روانشناس زوج درمانگر بروید, ابتدا رابطهتان مورد بررسی قرار بگیرد اگر زوج درمانگر به تشخیص رسید که لازم است که از افراد حرفه ای دیگری مانند سکس تراپ, روانپزشک و غیره استفاده کنید حتماً به شما این را خواهد گفت اما در قدم اول باید به یک زوج درمانگرمراجعه کنید
کلیدواژه ها: زناشویی، کاهش میل جنسی، تکنیک, طرحوراه طرد اجتماعی, طرحواره نقص وشرم ,طرحواره اطاعت – طرحواره ایثارو طرحواره پذیرش جویی
افسردگی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-86
پرسش
من پسری ۲۸ ساله،مجرد،بیکار،لیسانسه هستم.بعد از سربازی احساس میکنم نسبت به همه چیز بی میل و انگیزه شدم.خیلی زود عصبانی میشم و خیلی بی حوصله هستم.لطفا راهنماییم کنید ایا من افسرده هستم؟
پاسخ
کاهش میل و انگیزه و همینطور فقدان لذت می تواند یکی از بارزترین نشانه های افسردگی باشد, ما نمی توانیم صرفاً بر اساس این جندسطری خطی نوشتید بگوییم شما افسرده هستید یا نیستید
باید توجه کنید که یکی یاچندتا از نیازهای شما در حال حاضر برآورده نمیشود و برای ارضای این نیاز تان چه کاری انجام می دهید
با توجه به اینکه درباره کار کردن و لیسانس داشتن و بیکار بودن حرف زده اید به نظر می آید که نیاز به بقا و امنیت خاطر و یا نیاز به قدرت و ارزشمندی شما برآورده نمی شود, شاید شما نمیدانید که برای ارضای این نیاز چه باید کنید؟وقتی که ما برای ارضای نیاز خود کاری انجام نمیدهیم, مغز ما ساکت نمینشیند و از آنجایی که این نیازها واقعی و ژنتیک هستند دست به کار می شود
وقتی که ما نیازهای مان برآورده نمی شود, احساس اضطراب و نگرانی داریم, مغز ما احساس اضطراب و نگرانی را دوست ندارد ,به همین دلیل رفتارهایی را به ما پیشنهاد می کند که بتواند دستکم این احساسات را فرونشانی کند تا بدن ما آرام بگیرد
یکی از آن رفتارهایی که مغز پیشنهاد می کند, افسردگی است, وقتی که من سوار بر ماشین افسردگی می شوم اگر چه ممکن است که نیازهایم ارضا نشود اما دستکم احساس کنترل میکنم
بنابراین به این نکته توجه کنید که کدام نیاز شمابرآورده نمیشود و برای ارضاء نیازتان چه کارهایی میتوانید انجام دهید؟ چه پلن و برنامهای دارید ؟اگر که چیزی به ذهنتان میرسد با افراد عاقل که در باره آن نیاز کارهایی انجام داده اند مشورت کنید, اگر هم چنین فردی در اطراف شما وجود نداشت, به یک روانشناس خوب مراجعه کنید تا یاد بگیرید که چگونه نیازتان رابصورت مسئولانه و موثر و دردایره توانمندی برآورده کنید
کلیدواژه ها: افسردگی، انگیزه، بی حوصلگی
برقراری رابطه عاطفی بین فرزندان
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-87
پرسش
خانمی هستم 45 ساله که دوتا فرزند دختر دارم که اختلاف سنی زیادی دارند دختر کوچیکم که 4 سالشه خیلی خواهرش رو موقع انجام تکالیف مدرسه اذیت میکنه و حتی وقتی درب اطاقش رو میبنده میره پشت درب و شروع میکنه به درب زدن و داد و فریاد حتی براش دفتر و قلم و مداد رنگی هم گرفتم ولی بازم میخاد کتاب و دفتر خواهرشو برداره و دختر بزرگمم خیلی حساسه به لوازمش نمیدونم چه کنم ؟
پاسخ
در سن ۴ سالگی کودکان کنجکاو هستند و دوست دارند محیط خود را بیشتر وارسی کنند تا بهتر بشناسند.
بهتر است با دختر بزرگترتان صحبت کنید و دوستانه از او بخواهید تا خواهر کوچکش را درک کند.
به دختر بزرگ تان بگوئید تا وقتی خواهرت را منع کنی او بیشتر داد و فریاد می کند و مزاحم درس خواندنت خواهد شد. مثلا می تواند یک ورق بیاورد و خواهر کوچکش را صدا کند تا با مداد و خودکار او با هم یک نقاشی بکشند.
یا یکی دوتا از لوازم تحریرش را به خواهر کوچک تر قرض بدهد برای چند ساعت. رابطه اش را با خواهر کوچکتر بهتر و صمیمی کند. یک رابطه خوب برای هر دو آنها فایده دارد و هردو از این رابطه لذت خواهند برد.
وقتی که می بینید که : تا کی بچه ها می خواهند سر چیزهای بی ارزش با هم بحث کنند؟
به خود بگوئید : چطور باید به ان ها یاد بدهم درعین داشتن تفاوت نظر با هم کنار بیایند؟
حتی یک روز می توانید به همراه دختر کوچک دنبال دختر بزرگتون بروید و او را از مدرسه به خانه بیاورید. وقتی آنجا رسیدید به دختر کوچک بگوئید اینجا مدرسه آبجی است و اجازه دهید در حیاط مدرسه بازی کند، برایش با توجه به سنش از مدرسه توضیح دهید و بگوئید تو هم ۲-۳سال دیگه می روی مدرسه.
اگر کودک را بتوانید مهد کودک هم ببرید خیلی خوب است .در سن ۴ سالگی کودکان خیلی دوست دارند که در گروه ها با هم کار کنند، با یکدیگر می آموزند و کمک می کنند و از همکاری، بازی و تعامل با همسالان خود لذت می برند.
کلیدواژه ها: رابطه عاطفی، کنجکاو، تعامل
خانواده ام مخالف ازدواج من با فرد مورد علاقه ام هستند
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-88
پرسش
من به دختر دایی ام خیلی علاقه مند شدم ، خانواده هامون با هم مشکل دارند ، در ضمن دختر داییم چند سال هم از من بزرگتره ، نمیدونم در حالی که خانواده هامون با هم مشکل دارن و اینکه اون از من بزرگتره دوتا مشکل اساسی هستش که نمیدونم چکار کنم؟
پاسخ
طبق پژوهشی که در ایران انجام شده خانواده ۶۵ درصد در جدایی نقش دارد .یعنی اگر خانواده ها با هم مشکل دارند می توانند ۶۵ درصد در زندگی شما نقش داشته باشند.
طبق مشاهدات ما درکشور ایران ,در ازدواج اگر آقایان بزرگتر باشند بهتر است،ولی درصورتی که فرد تصمیم دارد با خانمی بزرگتر از خودش ازدواج کند , تا 3سال بزرگتر از خودش اختلافات کمتری داشتند, البته دقت کنید که دراین باره اصلا پژوهشی انجام نشده وصرفا مشاهدات شخصی و تجربه شخصی ما در اتاق درمان است و چون پژوهشی انجام نشده نمی توانیم در این باره زیاد مطمئن باشیم
اما منطقا خانمها نسبت به اقایان زودتر به پختگی وبلوغ جسمی و جنسی می رسندو از آن طرف هم زودتر ممکن است که پیر شوند و جذابیتشان برای مردی که از او کوچکتر است کم شود , هرچند که دراین باره استثنائاتی وجود دارد و هرچند که امروز جراحی های مختلف زیبایی کمی این قاعده را تغییر داده است
اما درنهایت تصمیم با شماست و این تصمیمی کاملا شخصی است واگر که خانواده شما با این ازدواج مشکل دارند یا باید تلاش کنید که نظر مساعد آنهارا جلب کنید ویا اینکه دلیل قوی و جدی برای این ازدواج داشته باشید زیرا اگر با وجود مخالفت خانواده بازهم ازدواج کنید شاید خانواده ناآگاهانه و ناخواسته در موقعیت های بحرانی بخواهند رابطه شمارا تخریب کرده و یار کشی کنند , مابارها شاهد این یارکشی ها و پیامهای پنهانی خانواده برای تخریب رابطه و … بوده ایم مگر اینکه شما دلیلی قوی داشته باشید و شخصیتی مستحکم داشته باشید و مواظب این تله ها پس از ازدواج ( درصورتی که خانواده همچنان مخالفند )باشید
کلیدواژه ها: ازدواج، علاقه، جدایی؛ ازدواج درسن پائین – مخالفت خانواده ها
ازدواج با مرد سن بالا
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-89
پرسش
دختری ۲۶ساله و مجردم خواستگاری ۴۸ساله دارم ایشون پزشک هستن یک بار با ایشون در جلسه خواستگاری صحبت کردم و از ایشان خوشم نیامد حس بدی نسبت به اختلاف سن داشتم
جواب نه دادم, دوباره درخواستشان را بعد حدود دوهفته تکرار کردند ,پدر و مادرم هر دواصرار به این وصلت دارند میگویند سنت بالا رفته و دیگر موقعیت خوبی برایت پیش نمی اید, من چه کار کنم؟ دوست دارم صبر کنم ولی وقتی اینقدر تحت فشار قرار گرفتم حس بدی دارم بین دوراهی گیر کردم
پاسخ
درکشور ما این اتفاق می افتد , بطور کلی روانشناسان توصیه می کنند که اختلاف سنی زیاد نباشد,اختلاف سنی شما ۲۲ سال است و معمولا وقتی اختلاف سنی بیش از یک دهه باشد ،به علت شرایط سنی و ترشح هورمونی و تفاوت هیجانات و احساسات و باورهایی که مربوط به هر دهه هست احتمالا,اختلاف نظرهای زیادی را خواهید داشت
مثلا اینکه شما در دهه سوم زندگی پر از هیجانات و شر و شور جوانی هستید که تمایل به سفر رفتن و یا رفت و آمد و شروع تجربه های کاری دارید و خواستگار شما در دهه پنجم زندگی به استراحت بیشتر و مرور خاطرات و پردازش گذر عمر هستند . هیجانات شما با هم فرق میکند ،به همین علت درک متقابل و تفاهم خیلی سختر میشود.
مگر اینکه سن عقلی یا هیجانی شما نزدیک به هم باشد که گاهی این اتفاق می افتد
اما اختلاف سنی هرچقدر سن ازدواج پائین تر باشد, احتمالا با مشکلات بیشتر ی مواجه هستید مثلا اگر یک ممرد 35ساله با خانمی 20 ساله ازدواج کند فرق دارد که در آقایی 65 ساله با خانمی 50 ساله ازدواج کند , در حالت اول خانم در محدوده ی نوجوانی و جوانی است اما آاقا در محدوده ی جوانی و میانسالی و درحالت دوم هردو دریک مرحله هستند در مرحله ی میانسالی و پیری
کلیدواژه ها: سن بالا، اختلاف سنی، هیجانات
طرحواره ناسازگار اولیه
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-90
پرسش
کسانی که هنگام مشاجره یا بحث پناه به فحش و ناسزا می اورند چه طرح واره ای دارند؟
پاسخ
نمی توانیم از رفتار به طرحواره برسیم اما صرفاً می شود حدس و گمان هایی زد ؛ کسانیکه بسیار بی اندازه و بدون تناسب با موقعیت فحاشی می کنند و یا همانند والدین انتقادگر هستند میتوانند طرحواره تنبیه یا طرحواره معیارهای سختگیرانه یا طرحواره بدرفتاری داشته باشند گاهی هم میتواند طرحواره آنها اطاعت باشد ولی در حالت حمله به طرحواره خود هستند ، تا با فرد مصاحبه نشود نمی شود به صورت دقیق پاسخ به این سوال داد, برای مطالعه در باره طرحواره ها می توانید اینجارار لمس کنید
کلیدواژه ها: طرحواره، فحش وناسزا، معیارهای سختگیرانه
چگونه میتوانید درشوهر خود تغییر مثبت به وجود بیاورید
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-91
پرسش
من ده ساله ازدواج کردم دو تا بچه ۶ و ۱۰ ساله دارم .با همسرم مشکلات زیادی دارم ولی به نوعی دارم میپذیرم اینها رو
همسر من مسئولیت پذیر نیست,تمام کارهای بچه ها, کارهای منزل, بیرون, همه وهمه رو من انجام میدم
انگار نمیتونه مسئولیت قبول کنه .من و همسرم هر دو شاغل هستیم.موضوعاتی که منو ازار میدن زیادن .یکی از اینها حقوق منه
که من به هیچ عنوان حق ندارم اونو مطابق میل خودم حتی برا ی خونه هم خرج کنم,این حقوق من تماما صرف خونه میشه اونم بانظارت ایشون
برای بنده خیلی ازار دهنده س که با اینکه شاغل هستم,استقلال مالی ندارم.به نوعی بسیار خسیس هستند. موضوع دوم پرخاشگریع زود انزالی شدید و وسواس شدید و زورگویی ایشون هست که از همون اول ازدواج این مشکلات رو داشتند ولی بنده متاسفانه به امید تغییر در این رابطه موندم و خیلی تلاش،کردم ولی متاسفانه ایشون هیچ وقت نخواستند تغییر کنند
ممنون میشم از راهنمایی شما وقتی ایشون حاضر به اومدن پیش مشاور نیستن من چکارکنم؟
پاسخ
یک رابطه سالم زناشویی و به طور کلی در هر حوزهای یک ارتباط سالم ارتباطی هست که دو طرف خواسته ها و نیازهای یکدیگر را ببینند ، با توجه به اینکه در این ارتباط خواسته ها و نیازهای شما مانند استقلال مالی_ زندگی در آرامش
ارتباط خوب جنسی و…. به هیچ وجه برآورده نمی شود ارتباط شما ارتباط ناسالمی است و این تصور که من خیال کردم ایشان تغییر می کند تصور نادرستی است نکته اول اینکه اگر شخصی با پیامد رفتار خودش روبرو نشود دلیلی برای تغییر خود ندارد
نکته دوم اینکه شما از رفتار ایشان آزار میبینید ایشان آزاری از رفتار خود نمی بیند بنابراین چرا باید تغییر کند
نکته سوم اینکه ما حتی وقتی که خودمان می خواهیم تغییر کنیم بسیار با زحمت فراوان می توانیم این کار را انجام بدهیم ،چطور می توانیم انتظار داشته باشیم کسی که خودش نمی خواهد تغییر کند ناگهان معجزه شود و تغییر کند؟؟
به همین دلیل من باشما کاملا موافق هستم که این ازدواج و این ارتباط ،ارتباط ناسالمی است
بهتر است که در این زمینه با روانشناسی مشورت کنید تا ببینید چه کارهایی میتوانید انجام بدهیم گاهی اوقات می شود رفتارهایی را با استفاده از راهنمایی روانشناسان انجام داد که تغییری در سیستم خانواده به وجود آورد گاهی هم نمیشود و باید اقدامات دیگری انجام داد به همین دلیل حتما باید با یک روانشناس در این باره صحبت کنید تابتوانید تصمیم بگیرید دقت کنید که یک ارتباط زناشویی ناسالم سبب میشود که در هیچ زمینه ای احساس خوشی و سعادت نکنید و بدن شما نسبت به بیماری های عفونی, قلبی, عروقی آسیب پذیرتر می شود و طبق پژوهش ها تقریبا ۵ سال از عمرشما کم می شود
از جسم و جان خود محافظت کنید و در برابر آن احساس مسئولیت کنید به خصوص که دو فرزند هم دارید و به وجود شما احتیاج دارند
کلیدواژه ها: تغییر مثبت، ارتباط ناسالم، خانواده
کنارآمدن با جواب رد
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-92
پرسش شماره_۹۷
یک هفته پیش به دختر داییم پیشنهاد ازدواج دادم،فکر میکردم دوست داره ولی خیلی ناراحت شد و گفت تو مثل داداشمی گذاشت رفت. الان عذاب وجدان گرفتم که چرا بهش گفتم
پاسخ
در واقع این گفتگوی ذهنی شما و عذاب وجدان شما ناشی از بخش ناسالم ذهن شماست اگرچه دختر دایی شما به شما گفته که شما مانند داداش من هستید اما واقعیت این است که شما داداش او نیستی و اگر ایشان این توقع را از شما دارد توقع نادرستی است ، ایشان می توانست در پاسخ به شما بگوید من چنین حسی و دیدی نسبت به شما ندارم و نمی توانم به عنوان همسر به شما نگاه کنم ، ایشان والدانه به شما گفت شما مانند داداش من هستی یعنی چطور می توانی به خواهر ت پیشنهاد بدهی؟
و چون در ذهن شما والد سخت گیر وجود دارد حرف دختر دایی شما باعث شد که آن والدین سخت گیر در ذهن شما شروع کند به سرزنش شما
در صورتی که بهتر است از بخش بالغ ذهن خود کمک بگیرید و متوجه باشید که ایشان خواهر شما نیست و حرف ایشان نادرست و بی اساس است شما بالغانه پیشنهادی دادی و ایشان می توانست مودبانه تر و محترمانه تر پاسخ بدهد لازم نبود این جواب بیارتباط را به شما بدهد
بنابراین نحوه حرف زدن و پاسخ ایشان اشتباه بود
کلیدواژه ها: جواب رد، خواستگاری، والدسخت گیر
کنارآمدن با شکست عشقی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-93
پرسش
من ۲ روز پیش از دوست پسرم جدا شدم از لحاظ روانی خیلی بهم ریختم گریه میکنم اشتها ندارم همش وسوسه میشم بهش زنگ بزنم و بخوایم که باهم باشیم ولی میدونم کار درستی نیست نشخوار های ذهنی هی میاد سراغم
لطفا کمکم کنین بتونم تحمل و صبرمو افزایش بدم که اینقدر عذاب نکشم
پاسخ
رابطه های عاطفی بخصوص اگر رنگ و بوی عاشقانه داشته باشد و یا دراز مدت باشد درست مانند مواد مخدر است طبق مطالعات بسیار دقیق و با استفاده از ابزارهای دقیقی که خانم هلن فیشر انجام داده است ،مغز افراد هنگام جدایی همان واکنش های شیمیایی را نشان می دهد که مغز معتادان نشان میدهد برای فهم این موضوع الکترودهایی به سر و بدن کسانی که عاشق بودند وصل شد واکنش های مغزی اندازه گیری شد بنابراین این یک فرضیه نیست بلکه واقعیت است
به همین دلیل فرمولی هم که برای جدایی تجویز می شود دقیقاً شبیه همان فرمول و نسخهای است که برای معتادان تجویز میشود
اولین مهمترین کار یک روز پاک یک روز موفق است
از یار بازی، توپ بازی، میدان بازی ،پرهیز کنید
یعنی عکس فیلم یادگاری نامه اس ام اس شماره دوستان مشترک مکان هایی که قبلا با هم میرفتیم باعث تشدید درد و احساسات شما و خماری شما میشود
از تنهایی خستگی گرسنگی عصبانیت پرهیز کنید
در هر شهری که هستید اگر که می توانید به صورت موقت عضو انجمن وابستگان گمنام یاkodaشوید
درد کشیدن در هنگام جدایی کاملاً طبیعی است و اگر که امکان پیوستن به این انجمن برای شما وجود ندارد حتما با یک روانشناس یا مشاور یا دوستی که توانایی و آگاهی دارد کاملاً در ارتباط باشید
بسته به تاریخچه ارتباط و میزان علاقه مندی میزان درد جدایی متفاوت است هراحساسی که به سراغتان میآید بپذیرید و از آن نترسید اجازه بدهید این احساسات بیایند و بروند
به مرور زمان تعداد مراجعه این احساسات کم و کمتر می شود و اشک شما به مرور زمان می خشکند
سعی نکنید از احساسات خود فرار کنید درست مانند معتادان به مواد مخدر درد جدایی از مواد را بکشید و به مواد دیگری پناه نبرید زیرا در این صورت درد خود را طولانیترکرده اید
به عقیده من حتماً نیاز به کمک یک روانشناس دارید و یا اینکه عضو موقت این انجمن شوید ضمنا عضویت در این انجمن کاملاً رایگان است می توانید در گوگل سرچ کنید و مشخصات این انجمن در شهر خود را پیدا کنید
کلیدواژه ها: کنارآمدن، رابطه های عاطفی، دردجدایی
دیدگاههای فلسفی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-94
پرسش
من یک سوالی ذهنم رو مشغول کرده . نمیتونم یه جمع بندی داشته باشم از نظر این دو فیلسوف .
ما رابطهای با خودمان داریم که نمیتوانیم با دیگران داشته باشیم. اما آنچه عشق و دوستیِ نزدیک را چنین خیالانگیز میکند، دقیقاً همین رابطه با «دیگری» است، آن «دیگری» که متمایز از خودِ ماست و نه صرفاً رونوشتی یا سایهای از خودمان، بلکه شخصی که خویشتنِ ما را گسترش میدهد و امکان نگاهی از بیرون به این خویشتن را فراهم میآورد، و بدینترتیب، ارزش و اعتباری به ما میدهد که نمیتوانیم هرگز آن را از خودمان دریافت کنیم.
فلسفه_تنهایی لارس_اسوندسن
تنها ماندن، سرنوشت تمام راههای بزرگ است
این سرنوشتی است که اغلب بر آن تأسف میخورند؛
من باید بگویم که از سرنوشتهای دیگر تاسف انگیزتر نیست…
آرتور_شوپنهاور
انزوا عیبی دارد که مانند معایبِ دیگرِ آن، به آسانی قابل درک نیست و آن این است: همانطور که اگر آدمی به طور مستمر در خانه بماند، جسمش در برابر تأثیراتِ بیرون چنان حساس میشود که هر نسیم خنک او را بیمار میکند، خُلق آدمی هم در اثر انزوا و تنهاییِ ممتد چنان حساس میشود که بیاهمیّتترین حوادث، حرفها یا حتی حالتِ چهرهی دیگران او را نگران، رنجیده خاطر یا مجروح میکند؛ درحالیکه کسانی که مدام در آشوب و اغتشاش زندگی میکنند، هیچ متوجه اینها نمیشوند.
اسوندسن داره میگه تو روابط با دیگران ارزش و اعتباری بدست میاد که هرگز نمیشه آنرا از خودمان دریافت کنیم
ازونطرف شوپنهاور که من افکارم بیشتر حول نظراتش میگرده میگه تنها ماندن سرنوشت تمام آدمهای بزرگ هست
پاسخ
لارس آسوندس در واقع یک فیلسوف نیست,بلکه استاد فلسفه هستند و در کتابهای خود دیدگاه فلسفی ندارند بلکه طرح های قابل تامل دارند دو مسئله بسیار مهم در فلسفه اگزیستانسیالیست ها و به خصوص شوپنهاور مطرح شده است یکی مسئله تنهایی و دیگری ملال
شوپنهاور میگوید بعد از تنهایی مسئله بعدی ملال است آنچه که سبب می شود انسان ها به سمت هم جذب بشوند عشق نیست بلکه گریز از تنهایی است و اگر که همه امکانات فراهم می بود و در بهشت زندگی می کردیم ملال بهشت را به کام ما جهنم می کرد ملال و یکنواختی یکی از مولفههای بسیار بزرگ هست که فلاسفه مختلف درباره آن گفتگو کردهاند
لارس اسوندس معتقد است که ما با جذب شدن به سمت دیگران و با دوستی درباره خود تصویری پیدا می کنیم که خودمان نمی توانیم آن را به خود بدهیم
وفتی که من با خودم می گویم من انسان ارزشمندی هستم به اندازه ای که دیگری این را بگوید قدرتمند نیست
مارتین بوبر در کتاب من تو میگوید من و تو هرگز ما نمی شویم همه ما در دریای هستی تنها هستیم و وقتی که در این دریا من این را میفهمم و تو را می بینم که تنها هستی و ما تنهایی یکدیگر را می فهمیم پیچک صمیمیت از دیوار بلند تنهایی عبور می کند و بین من و تو پیوندی برقرار می گردد
بنابراین از دیدگاه من با توجه به اینکه اساس فلسفه شوپنهاور دلسوزی نسبت به اسارت همه ما در رنج هستی و فلاکت ما در برابر طبیعت است این دو دیدگاه در تناقض با هم نیستند
اما آنجا که شوپنهاور می گوید سرنوشت انسان های بزرگ تنهایی است به این معنا است که انسان های بزرگ روایتی از جهان دارند که انسان های دیگر نمیتوانند وارد آن دنیای پدیدار شناسانه شوند و آن روایت را درک کنند
و به همین جهت انسان های بزرگ با این دنیای پدیدار شناسانه خود تنها می مانند
کلیدواژه ها: دیدگاههای فلسفی، اسوندس، شوپنهاور
چگونه اعتماد کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-95
پرسش
درصورت امکان و حوصله خواستم بدونم اینکه یکی نمیتونه اعتماد کنه به شخصی که باهاش دریک رابطه عاطفی وتنگاتنگ قرارداره چیه ؟ من بشخصه همیشه ازنظراتتون استفاده کردم و بسیار برایم قابل اعتنا هستند ، خواستم دراین مورد هم عنایتتون شامل حال من بشه
پاسخ
در ارتباط با سوال شما، دلایل اعتماد نکردن یا دیر اعتماد کردن میتواند متفاوت باشد گاهی ذهن و افکار فرد به وسیله طرحواره بی اعتمادی و بدرفتاری به زنجیر کشیده شده است به این معنا که تصور می کند دیگران دیر یا زود به او بدی خواهند کرد یا خیانت خواهند کرد، گاهی هم دلیل اعتماد نکردن میتواند این باشد که فرد خودش را لایق عشق و محبت نمی داند و تصور میکند که اگر شخصی به او عشق و محبت نشان میدهد یا عقلش کار نمیکند یا نقش بازی می کند یا به زودی از علاقه خود پشیمان می شود به همین دلیل به این رابطه اعتماد نمیکند اگر که افکار فرد این باشداو گرفتار طرحواره نقص و شرم است و عزت نفس پایینی دارد
گاهی هم فرد آنقدر محروم از توجه محبت و همدلی بوده که باور نمی کند که کسی پیدا می شود که او را دوست دارد یا باور نمی کند یا بسیار پر توقع است و به همین دلیل علیرغم محبتهای مخاطب خودبه او پاسخ مناسب را نمی دهد تا سرانجام او را دلسرد میکند،چنین فردی گرفتار طرحواره محرومیت هیجانی هست
بنابراین در ابتدا باید بفهمیم که دلیل اعتماد نکردن او کدام است .
کلیدواژه ها: اعتماد، رابطه عاطفی، طرحواره
نمی خواهم بچه دار شوم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-96
پرسش شماره_۱۰۱
من خانمی هستم بیست ساله من دو سال و چند ماهه عروسی کردم و فعلا دوس ندارم بچه دار بشم ولی چون تو یک محیط کوچکی زندگی میکنم مردم مراکنترل میکنند که بچه دار نمیشم و خانواده شوهرم میگن بچه بیار شوهرمم دوس داره ولی من دوس ندارم تو این سن مادر بشم دارم ،کم کم قبول میکنم بخاطر دیگران بچه بیارم ولی از یه طرف دلم نمیخواد میشه یکم راهنمایی و کمکم کنید چیکار کنم؟؟؟؟
پاسخ
معمولاً وقتی که می خواهند ازدواج کنند لازم است پیش از ازدواج در مورد این مسائل با یکدیگر صحبت کنید و توافق کنید به عنوان مثال بعضی از زوجین ممکن است قبل از ازدواج توافق کنند که نمی خواهند بچه دار شود این خواسته شما بود و بهتر بود که درباره این خواسته با همسرتان صحبت می کردیداما این اتفاق نیفتاد و حالا سوال این است که چرا نمیخواهید بچه دار شوید؟ایاد لیل این است که همسرتان را دوست ندارید و به دنبال این هستید که فرصتی پیش بیاید تا بتوانید از اوجدا بشوید؟ اگر این هست باید به یک روانشناس مراجعه کنید تا این موضوع را بررسی کنید
اما ممکن است در عین حال دلایل شخصی و معقول برای خود داشته باشید مثلا بعضی ها باور دارد که این سن مناسبی نیست و در سن بالاتری میخواهم بچهدار شوم بعضی دیگر هم معتقد هستند که من نمیخواهم به طور کلی صاحب فرزند شوم زیرا فکر می کنم که نمی توانم از پس از مدیریت او بر بیایم بعضی های دیگر هم ممکن است که اعتقادات و جهانبینی های شخصی داشته باشند مثلا بعضی از مراجعین من گفته اند که من تصور می کنم در محیطی زندگی می کنم که محیط مناسبی برای یک انسان نیست و تولد فرزند درست مانند تولد یک زندانی دیگر است میخواهم بگویم دلیل این که نمی خواهید بچه دار شوید رابرای خود روشن کنید اگر که دلیل آن مربوط به رابطه تان است به یک روانشناس مراجعه کنید تا رابطه تان را بررسی و بازنگری کنید و اگر که دلایل دیگری دارد با روشن شدن دلایل دیگر می توانید قاطعانه بگوئیدکه این خواسته من هست
این موضوعی بین شما و همسر شماست این موضوع را با ایشان در میان بگذارید و تصمیم مشترک بگیرید
اینکه مردم چه می گویند یا جامعه چه انتظاراتی دارند هیچ اهمیتی ندارد
جامعه در مورد این مسئله خصوصی اجازه ندارد که اظهار نظر کند و اگر که اظهارنظر می کند پا را از حد و حدود خود فراتر گذاشته است و شما هم مسئول نوع نگاه آنها نیستید
کلیدواژه ها: بچه دار، قاطعانه، خصوصی
دوستی با زن متاهل
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-97
پرسش
خانمی هستم 31 ساله با یک فرزند 9ساله.با مردی مجرد و 36 ساله آشنا شدم وایشان عاشق بنده شده اند،آیا کسی که عاشق یک زن شوهردار شود مشکل روانی دارد؟!من در زندگی با شوهرم هم خیلی مشکل داشته ام.دوسال پیش هم قصد جداشدن داشتم ولی بنا به دلایلی نشد.در دوراهی انتخاب فرزندم واون آقا سردرگم موندم.
پاسخ
اینکه آیا این فرد مشکلات روانی دارد یا خیر نمی دانم اما می دانیم که شخصی که عاشق یک زن شوهر دار می شود تحلیل درستی از روابط سالم ندارد
و کسی که تحلیل درستی از روابط سالم ندارد باز هم ممکن است که در روابط دیگرش هم ناسالم رفتار کنند بنابراین اگر هم ایشان واقعاً علاقه مند به شما باشد و شما هم بعد از جدایی با ایشان ازدواج کنید و از آنجایی که ایشان تحلیل درستی از روابط ندارد ممکن است که مشابه همین رفتار را به شکلی دوباره انجام دهد.
وقتی که می خواهیم بفهمیم که یک فرد چگونه انسانی است باید ببینیم که این فرد در ارتباط با دیگران و در ارتباط با خودش چگونه رفتار می کند دیر یا زود این فرد در رابطه با ما هم از همان الگوهای رفتاری و فکری استفاده خواهد کرد
کلیدواژه ها: زن متاهل، روابط سالم، الگوهای رفتاری
نحوه برخورد با مردی که دست بزن دارد
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-98
پرسش
خانمی هستم ۱۸ ساله ازدواج کردم و یه دختر ۶ ساله دارم همسرم معلم هستند و چهار سال از من بزرگتر هستند
به هیچ عنوان پول تو جیبی به من نمی دادند و من از پدرم پول می گرفتم علاوه بر آن دست بزن هم داشتند و من هم اعتراض نمی کردم و بعد از کتک زدن شروع به التماس میکرد
با خانواده شوهر در یکسال زندگی می کردیم من موضوع را به خانواده ایشان گفتم ولی اهمیتی ندادند و ۶ ماه است که خانه را ترک کرده و شکایت کردم و با این حال هم شوهرم نمی پذیرد که مرا کتک می زده است
تا به حال سعی کردم صورتم را با سیلی سرخ نگه دارم ولی الان باید جدا شوم و نگران حرف مردم هستم چه کنم؟
پاسخ
قدرت یک توهم است تا زمانی که مظلوم وجود دارد ظالم وجود دارد/
یکی از طرحواره های بسیار رایج در بین خانمها طرحواره اطاعت است
معمولاً نام های قشنگی بر روی این طرح واره میگذارند و میگویند من خیلی مهربان و باگذشت هستم، من دلسوز هستم ،من سعی میکنم که بزرگوار باشم و تنش به وجود نیاورد
در صورتی که یک انسان سالم گاهی لازم است قاطع باشد واز حقوق خود دفاع کند، خشم را دربدنش تجربه کند و احساس هویت کند و بگوید که من اجازه نمیدهم این رفتار را با من بکنی
وقتی که این اتفاق نمی افتد شخص مخاطب روز به روز بر قدرتش افزوده میشود
این مشکل شماست که باید سر فرصت و بعد از بحران حل کنید وگرنه این موضوع در زندگی شما تکرار خواهد شد
در شهرهای بزرگ تر درحال حاضر خانم ها به این طرح واره خود حمله میکنند و به صورت ناسالمی هر رفتار همسرشان را کنترل گری تلقی میکنند
اطاعت چه به شیوه شما و چه لجبازی و سرکشی به شیوهای که بعضی دیگر از خانمها دارند هر دو غلط است
رفتار بالغانه این است که ما حد و حدود خود را با دیگران تعیین کنیم و قاطع مهربان و منصف باشیم
به هر حال این رابطه که تا به اینجا کشیده شده است احتمالاً آنقدر برای شما طاقت فرسا شده و غیرقابل بازسازی است که تصمیم خود را گرفته اید بین جان و آبرو یکی را انتخاب کنید
ممکن است که مردم حرفهایی بزنند شما تلاش خود را کرده اید و نمی توانید به خاطر اینکه مردم حرفهایی نزنند خودتان را زیر پا بگذارید و ضمن اینکه مقداری آزردگی را تجربه خواهید کرد تصمیم بالغانه خود را به اجرا بگذارید
کلیدواژه ها: دست بزن، احساس هویت، حقوق
کنترل عصبانیت
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-99
پرسش
من خانمی هستم ۲۹ ساله فوق لیسانس شیمی..من خیلی زود عصبانی میشم زود از کوره در میرم زود دلگیر میشم
زود بهم بر میخوره بعضی موقع ها اینقد زود عصبانی میشم که تپش قلپ پیدا میکنم
نمیتونم رفتارمو کنترل کنم خیلی اذیت میشم در حال حاضر هم تو رابطه با کسی هستم که بخاطر همین مشکلاتم داره رابطم از هم می پاشه ،ناگفته نماند این علائم در من بصورت خفیف وجود داشت و از موقعی که تو رابطه با این آقا شدم خیلی خیلی بیشتر شد..از اخلاق خودم ازینکه اینقد زود رنج اینقد حساس اینقدر عصبی هستم ناراحتم واقعا در مونده شدم نمیدونم چطوری میتونم بخودم کمک کنم
پاسخ
این همه تکانشی بودن و عدم ثبات خلق می تواند علامت یک مشکل جدی باشد مانند شخصیت مرزی شما حتماً باید یک روانشناس بالینی به صورت حضوری مراجعه کنید کتاب و یا مطالبی که در اینجا و آنجا مطالعه می کنید نمی تواند به شما کمک زیادی کند درست مانند اینکه پای تو شکسته و نیاز به جراحی دارید و میخواهید با چسب زخم خود را مداوا کنید بنابراین توصیه میکنم در هر شهری که هستید به روانشناس بالینی مراجعه کنید
کلیدواژه ها: عصبانیت، تکانشی بودن، عدم ثبات
چگونه بر ترس ناشی از بیماری غلبه کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-100
پرسش
نامزد من تازه متوجه شده که یه ویروس تو بدنشه اینجا نمیگم ولی درمانی نداره و بعضی دکترا میگن بدن پاکسازیش میکنه و بعضی هم میگن تا اخر عمر تو بدن میمونه و باعث سرطان میشه و متاسفانه از نوع پرخطرش و اگه ما رابطه بر قرار بکنیم این ویروس به من منتقل میشه ولی من اگه واکسن بزنم واسم خطری نداره ،تازه ازمایش داد جوابش منفی شد . اما هنوز خیلی نگرانه استرس داره و وسواس فکری گرفته هر لحظه داره سرچ میکنه ببین چیزی کشف کردن دکتری یا نه ؛ و برای مرد ها هم ازمایش دقیقی وجود نداره ،اخلاقش خیلی عوض شده ، از عوض شدن منظورم اینکه دیگه شاد نیست نمیخنده ، با خانوادش بد اخلاقه ،حس میکنه خانوادش از اون بدشون میاد اما اینطور نیست واقعا من با تمام وجودم هستم کنارش و تمام سعیم میکنم خوب بشه ولی واقعا نا امیده ،خیلی با خدا و ادم خوبیه واقعا نمیدونم چی بهش بگم یا چیکار کنم براش خودشم اصلا با مشاور صحبت نمیکنه و فکر میکنه ارزششو پیش من از دست داده ولی واقعا اینطور نیست خیلی غد شده و واقعا میبینم داره عذاب میکشه دلش میخواد بهم محبت بکنه اما ترس این بیماریش داره واقعا نگرانشم میشه یه توصیه کنین به غیر اینکه بره خودش پیش مشاور، واقعا نگرانم لطفا زود تر کمکم کنین
چون هر لحظه حتی بهم میگه که از کنارم میره و واقعا همو دوس داریم ولی متاسفانه الان که نامزدیم شهرمون از هم فاصله داره و کنارش نیستم نمیتونم خوب مواظبش باشم
پاسخ
من همسر شما را نمیشناسم با ایشان مصاحبه نکردم ولی اینطور که از حرفهای شما پیداست ایشان اشتغال فکری درباره بیماری دارد که در روانشناسی ما به آن” فوبی بیماری می گوییم
کسانی که فوبی بیماری دارند کوچکترین تغییری در بدن خود راعلامت یک بیماری کشنده و بزرگ می دانند و به همین دلیل سراسیمه در اینترنت اطلاعات کسب میکنند و سپس به خودشان برچسب میزنند
آنها علائم بدنی خود را فاجعه انگاری می کنند و از این دکتر به آن دکتر میروند و باور دارند که حتماً یک بیماری بسیار خطرناکی دارند اما دکتر ها متوجه نمیشوند
با توجه به مطالبی که بیان کردید احتمالاً این فوبی ایشان ریشه در احساس بی ارزشی بسیار عمیق شان دارد
به لحاظ روانشناختی هرچیزی که از ما صادر میشود،یک رفتار است و هررفتار برای ارضای یکی ازنیازهای ماست اگر چه آن رفتار مخرب است ولی بخشی از ذهن ما آن را با توجه به امکانات موجود سودمند می داند
البته این اتفاق کاملا ناآگاهانه میافتد و بنابراین نمیتوانیم به او بگویم شما تمارض می کنید زیرا احساس بی ارزشی دارید
همسر شما نیاز به روان درمانی دارد
و البته در صورتی که شما رفتارهای او را تقویت نکنید و محترمانه و جسارتمندانه خواسته خود را بگویید شاید ایشان ترغیب شود برای درمان
این مشکل یعنی فوبی بیماری قابل درمان است اما قدم اول این است که مراجع چنین تصمیمی بگیرد و قدم دوم مراجعه به یک روانشناس با تجربه است
البته همه آن چیزی که گفتم با توجه به اطلاعات کمی که دارم فقط حدس و گمان است و تشخیص محسوب نمی شود برای تشخیص حتما باید به صورت حضوری به یک روانشناس بالینی مراجعه کنند
کلید واژه ها: بیماری ، جسارتمندانه، فوبی بیماری
در ازدواج برسر دو راهی مانده ام
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-101
پرسش
من ۳۰ سال دارم فوق لیسانس زیست و شاغل هستم ۲ سال پیش از همسرم جدا شدم و یک پسر ۷ ساله دارم….
بعد از مدتی که از همسر جدا شدم با یه آقایی آشنا شدم که از ابتدا در مورد ازدواج با هم صحبت کردیم و قرار شد بعد از شناخت از همدیگه رسما ازدواج کنیم، در طی این مدت ما به هم شدیدا علاقمند شدیم ولی طی این مدت که ۸ ماه میگذره اختلافات زیادی بینمون پیش اومد لجبازیها بحث ها قهر ها آشتی ها که بعضی موقع ها آرامش رو از من گرفت
و این رو هم بگم از طرف هردوی ما بود و این مسئله من رو بشدت نگران کرده و نمیتونم برای ازدواج با این آقا تصمیم درست بگیرم…
از طرفی ازدواج قبلی من با میل باطنی من نبود و بین ما علاقه و دوست داشتنی هم در کار نبود و یکی از دلایل جداشدن ما همین قضیه بود
ولی الان بعد ۲ سال همسرم به من پیشنهاد دوباره ی ازدواج و زندگی مشترک رو دادن…(در حال حاضر که وضعیت الانم رو با زندگی قبلم مقایسه میکنم اونموقع ارامش بیشتری داشتم ولی همسرم رو دوست نداشتم و این قضیه منو همیشه ازار میداد)
و الان من موندم بین انتخاب همسر سابق یا فردی که باهاش تو رابطه هستم….
این رو هم بگم من و همسرم دعوا بحث اختلاف نظر کمتری تو زندگیمون داشتیم ولی با پارتنری که در حال حاضر باهاش تو رابطم بحث و اختلاف نظرمون زیاده…مثلا آقای دکتر یکسری رفتارهایی رو من به همسرم ایراد نمیگرفتم و مسئلهای نبود برام ولی برای پارتنرم ایراد میگیرم…نمیدونم چطور تصمیم درست بگیرم؟
پاسخ
نکته اول ایناست که شما مجبور نیستید بین همسر سابقتان و پارتنرتان یکی را انتخاب کنید میتوانید هیچ کدام را انتخاب نکنید
نکته دوم این است که حتماً نیاز دارید که به لحاظ روانشناختی خود را بررسی کنید چه چیزی باعث میشود که شما به رابطهای علاقهمند باشید که درطول هشت ماه پر از دعوا و آشتی بوده است؟
و نکته سوم اینکه ازدواج آنچنان را آنچنانتر میکند
وقتی که در حال حاضر با پارتنر خود این همه دعوا و آشتی دارید با ازدواج این دعواهای شما چندین برابر خواهد شد بنابراین ازدواج با وضع موجود عاقلانه نیست مگر این که هردو با هم به یک مشاور ازدواج مراجعه کنید و موضوع را به خوبی بررسی و واکاوی کنید
این که میفرمایید بعضی از رفتارها در همسرم بوده ولی باعث اختلاف نمی شده ولی در پارتنرم هست و باعث اختلاف میشود شاید به این دلیل باشد که درباره همسرتان به خودتان اجازه می دادید یا شاید همسر شما برای شما به اندازه پارتنرتان جذاب نبوده است
به هر حال در شرایط حاضر ازدواج با پارتنرتان عاقلانه نیست مگر آن که پیش از آن حتماً به یک مشاور ازدواج مراجعه کنید و بررسی کنید
در مورد بازگشت به همسر قبلیتان هم به خاطر داشته باشید که همان عواملی که سبب جدایی شما شده به قوت خود باقی است و اینطور نیست که فرد تصمیم بگیرد و بخواهد رفتارش را عوض کند اگر میشد با یک تصمیم ما عوض بشویم دنیا گلستان میبود
برای تغییر لازم هست که اقداماتی را فرد انجام بدهد و زمان میبرد و اگر همسر سابق شما گفته من تصمیم گرفتم که عوض بشوم یا خود شما هم این حرف را زدهاید بسیار ساده انگارانه به مفهوم تغییر شخصیت و تغییر عادات نگاه می کنید
کلیدواژه ها: ازدواج، دو راهی، اختلاف نظر
زندگی در شهر غریب
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-102
پرسش
من ۳۵ سالمه ما تقریبا هفت ماهه به شهر قم نقل مکان کردیم از همان زمان تا الان من دچار درگیری ذهنی شدم و دائم خودم رو سرزنش میکنم که چرا قبول کردم به شهر دیگری بیام و اصلا نمیتوانم با محیط جدید کنار بیام و فکر میکنم دچار افسردگی شدم و کلا علایقم رو از دست دادم و خیلی احساس تنهایی میکنم اما خانواده منو درک نمیکنن وفکر میکنن بهانه گیری میکنم چکار باید بکنم خانواده مادر و یه خواهرم،قبلا همدان بودیم و من در آموزشگاه رانندگی کارمیکردم وچون عقیده داشتند که درآمد در همدان کمه وبریم قم چون درآمد بالاتره و چون شهر مذهبیه برای ما بهتره و شرایط ازدواج اونجا بهتره ناگفته نمونه که خواهر من از قبل هم علاقه زیادی به شهر قم داشتند
پاسخ
باید ببینید که آیا می توانید خانواده را راضی کنید و برگردید به آن شهر قبلی یا خیر؟
اگر که نمی توانید از خود بپرسید که در همدان کدام نیاز من برآورده می شده است که در اینجا برآورده نمیشود؟
مثلاً در آنجا دوستانی داشتم ولی در این جا ندارم، بسیار خوب حالا ایا راه دیگری وجود دارد برای این که این نیاز را برآورده کنید ؟
ایا میتوانید در آنجا دوستان جدید پیدا کنید و یامثلادر آنجا من میتوانستم تفریحاتی کنم ولی اینجا نمی توانم آیا می توانید راهی برای نیاز به تفریح خود برآورده کنیم؟
به خاطر داشته باشید که اگر نتوانید برای نیاز خود کاری انجام بدهید مغز شما با این هدف که بتواند راهی پیدا کندممکن است که به شما افسردگی را پیشنهاد بدهد افسردگی دستکم به شما مقداری احساس تسلط می دهد و وقتی که شما برای نیاز خود کاری انجام نمی دهید مغز شما ناخودآگاه این پیشنهاد افسردگی را قبول میکند
بنابراین سوار ماشین افسردگی نشوید و ببینید چه می خواهید و چه کاری می توانید برای خواسته خود انجام بدهید و کدام نیاز شما در حال حاضر برآورده نمیشود آن نیاز را برآورده کنید
کلید واژه ها: شهر غریب، افسردگی، نیاز به تفریح
بازی با الت تناسلی در کودکان به چه علت است
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-103
پرسش
دختر من 7 سالش هست از سن 3/4 سالگی متوجه شدم که دخترم با اندام تناسلی خودش بازی میکنه تا به الان هنوز هم تکرار میکنه طوریکه وقتی خواب هست حتی اگه تو جمع باشه بازم این کار رو انجام میده اما اگه متوجه بشه که کسی این کارشو دید سریع خودشو جمع میکنه و به کارش پایان میده … نگرانم چکار کنم
پاسخ
میل جنسی از کودکی در همه انسان ها وجود دارد ولی مرکز لذت ممکن است که از سنی به سن دیگر متفاوت باشد
طبیعتاً کودک با تحریک خودش لذت می برد و به دنبال این لذت باز هم خود را تحریک می کند و در جایی که جمع را می بیند و خود را جمع میکند شاید به هر شکل یاد گرفته است که این رفتار مورد قبول جمع نیست میتوانید به او بیاموزید که بازی با اندام تناسلی رفتار پسندیدهای نیست
برای این منظور لازم نیست به او درس اخلاق را بیاموزید بلکه هر وقت متوجه موضوع شدید به او بگویید
نه نه این کارا بده نه نه
و اگر که بی تأثیر بود در دفعات بعد مقدار کمی تن صدایتان را جدی تر کنید
و در عین حال ببینید که کدام نیاز کودک است که برآورده نمیشود مثلاً نیاز به بازی و تفریح نیاز به عشق و تعلق خاطر و… برای آن نیاز کودک کاری کنید
در بعضی از مواقع لازم است که با یک روانشناس در ارتباط قرار بگیرید
کلیدواژه ها: الت تناسلی، میل جنسی، کودک
ویروس کرونا
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-104
پرسش
با توجه به گسترش گسترده ویروس کرونا از خودم میپرسم زندگی چه معنایی داره؟ زندگی معنای خودشو را از دست داده است و با خودم فکر می کنم چرا باید زندگی که این همه پوچه و مرگ این همه به ما نزدیکه راو ادامه بدیم به نظر شما آیا این تفکر درسته و چگونه باید با این ناامیدی خودم برخورد کنم؟
پاسخ
در واقع ما همگی در روزمرگی ها گرفتار بودیم هر روز اسیر عادتها و هر صبح تا شب کار های مشخص عادتی شده ای را انجام می دادیم بعضی از این عادت ها از دیرباز در ماشکل گرفته بود بعضی از این عادت ها توسط خانواده به ما القا شده بود و بعضی از این عادت ها توسط جامعه به ما القا شده بود بسیاری از ما تصور میکردیم زندگی یعنی پول بیشتر، کار بیشتر ،تفریح بیشتر
گاهی اوقات اتفاقاتی بحرانی مانند بیماری کشنده سرطان _ایدز_تصادف جدی و هم اکنون ویروس کرونا افرادرا به جای دیگری پرت میکندکه هایدگر میگوید از یک مرتبه هستی وارد مرتبه دیگر می شویم و به قول بی بی سی این به بعد چهارم زندگی پرتاب می شویم
ما سابقاطوری زندگی می کردیم که انگار قرار نیست بمیریم و غالباً وقتی که مرگ به سراغ ما می آمد غافلگیر می شدیم و به خاطر اینکه اشتباه زندگی کرده بودیم به دنبال خواسته های واقعی و خودمان نرفته بودیم و حالا فرصت از دست رفته است و به تمام خواسته های خود که میخواستیم نرسیدیم با حسرت و غم و رنج و ترس با آن روبرو شدیم
بعضی از فلاسفه معتقدند که ترس از مرگ به خاطر زندگی نزیسته است
شاید شما هم از یک مرتبه هستی به مرتبه دیگری رفتیدو تمام اعتقادات و باوری که درباره زندگی خواسته ها، لذت بردن ها و…داشتهاید به چالش کشیده شده است
شاید لازم است تجدید نظری در باورهای خود بکنید و ببینید برای شخص شما چه چیز واقعا ارزشمنداست ؟در حال حاضر حسرت چه چیزی را می خورید؟ ممکن است با خودتان بگویید من نمیدانستم در آغوش کشیدن عزیزانم انقدر اهمیت دارد !من نمیدانستم قدم زدن در خیابان انقدر برای من مهم است !من نمیدانستم راه رفتن در بازار شلوغ و صدای جیغ و داد این و آن را شنیدن این قدر برای من لذتبخش است! اکنون وقت آن فرا رسیده که در مرتبه” بودن” زندگی کنید “اینجا و اکنون ”
و لذت زندگی راآنطوری که واقعاخودتان میدانید ومیخواهیر بچشید،شاید با تجدید نظر در نوع نگاهتان دریچه جهانی جدید در مقابل چشمان شما باز شود
یونگ می گویند دراینجانامهای از روح شما( یا جنبهای ازذهن شماکه فلاسفه به آن عقل کلی میگویند) برای شما فرستاده شده است آن را باز کنید
کلیدواژه ها: ویروس کرونا، مرگ، اینجاو اکنون
نسبت به همسرم حساسم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-105
پرسش
من هربار همسرم ازم زود خداحافظی میکنه ناراحت میشم یا اگر ببینم زیاد گوشی دستشه بدرفتاری میکنم باهاش و دوساله که سر همین رفتارام دعوا داریم؛البته چون اوایل آشناییمون همزمان که بامن بود با یک دختر همکلاسیش چت میکرد و من فهمیدم گفت تکرار نمیکنه و بعد ازاونم ندیدم یا دوستاش و زناشون متناسب با عقاید من نیستن؛و من در جمع اونا از نحوه پوشش و رفتار زنای دوستاش به انزجار میرسم ولی به دوستاشم بشدت وابستست جوریکه اونارو از فامیل هم نزدیک تر میدونه و انتظار داره که من درک کنم که رفت و امد بااونا نهایتا به نفع من خواهد بود ،چون پیش اونا که میره میگه تجدید روحیه میکنم و باانرژیتر میام سمتت
پاسخ
به نظر میآید که شما نسبت به همسر خود احساس مالکیت و حسادت زیاد می کنید یک رابطه سالم رابطه ای است که در آن خواسته ها و نیازهای هر دو برآورده شود همسر شما نیاز به عشق و تعلق خاطر دارد نیاز به تفریح دارد و نمی شود چون با شما ازدواج کرده این نیازها را ندیده بگیرد
او علاوه بر هویت زناشویی باید هویت فردی خود را هم حفظ کند او اجازه نداردبا غیرهمجنس خود ارتباط نامتعارف و یا پنهانی داشته باشد اما با دوستان خود و یا اطرافیان می تواند رابطه اجتماعی برقرار کند
حساسیت های شما می تواند نشان دهنده دلبستگی ناایمن و اضطراب بسیار زیاد شما باشد
افرادی که درکودکی والدین و یا مراقبی با ثبات نداشته باشند یا در دسترس نباشند یا پاسخگو نباشند دچار این گرفتاری می شوند
اگر وقتی که همسرتان از شما دور می شود یا از او بی خبر می شوید احساس سردرگمی و آشفتگی شدید می کنید و درست مانند اینستکه مادرتان را در بازار شلوغ گم کرده ایدو احساس پریشانی می کنید شاید لازم است که به یک روانشناس مراجعه کنید زیرا دقیقاً به همین دلیل رفتارهایی خواهید کرد که در نهایت همسرتان از شما فاصله میگیرد و طرحواره اولیه شما که رهاشدگی است بوسیله این نوع رفتارهای ناخودآگاه شما تایید میشود و آن چیزی که از آن می ترسید برای شما اتفاق می افتد
کلیدواژه ها: حساس، شوهرم، حس مالکیت
علت دخالت دیگران در روابط خانواده
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-106
پرسش
من یه خواهری دارم که خیلی تو کارای پدر و مادرم دخالت میکنه و همیشه سر هر چی دعوا راه می ندازه به مادرم چون که بیشتر به من اهمیت میده توهین میکنه
چون دست بزن داره و زود عصبی میشه من هم بهش میگم دیوونه و باید بری تیمارستان چون زیادی پول دوسته هر چیزی که پدرم میخره دخالت میکنه
پاسخ
به نظر میاید که رفتار عصبی خواهر شما به دلیل بیقراری است اوبسیار تمایل دارد که با پدر و مادر شما رابطه ای مهر آمیز داشته باشداما این را با بی قراری و عصبی بازی نشان میدهد
بعضی از افراد از همان سنین کودکی با یک حساسیت پذیری هیجانی به دنیا میآیند درست مانند بعضی از افراد که شاعر به دنیا می آیند بعضی از افراد از لحاظ هیجانی حساس تر هستند و به نظر میآید که خواهر شما هم اینگونه بوده است وچون حساستر هستند واکنش آنها نسبت به موقعیت های دردناک مانند طردشدگی ،بیتوجهی(ترجیح شما به ایشان توسط مادرتان) شدید تراست وچون واکنش آنها شدیدتر است والدین با آنها وارد جنگ می شوند و این جنگ بی پایان ادامه پیدا میکند و این میان هم آن فرد بیشتر عصبی می شود و واکنشهای شدیدتری نشان میدهد و هم خانواده حسابی درمانده و کلافه می شوند
خواهرشما دیوانه نیست و نیاز به تیمارستان ندارد بلکه می بایست خانواده شما به همراه خواهر شما به یک روانشناس خانواده مراجعه کنند روانشناس خانواده قادر هست که با در نظر گرفتن نیازهایی که ارضا نمیشود و رفتارهایی که انجام می شود سیستم خانواده را بازسازی و اصلاح کنند
کلیدواژه ها: دخالت، حساسیت پذیری هیجانی، خانواده
ترس از جن
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-107
پرسش
من خانم ۳۳ ساله ای هستم که اصلا ترس برام مفهوم نداشت از داستانهای ترسناک نمیترسیدیم همچنین از فیلم های ترسناک تا یک روز یکی از اقوام گفت که یه جنی میبیننه که اذیتش میکنه با جزییات گفت من اونموقع بدنم مور مور شد بعد اون نمیدونم چی شد که تنها اصلا تو خونه نمیتونستم بمونم، تنهاحمام نمیتونستم برم حتی دستشویی استرس شدیدمیگرفتم همچنین تپش قلب با اینکه خودم کمی روانشناسی خوندم غلبه کردم وتپش قلبم خوب شد ولی همچنان که الان دارم اینا رو مینویسم استرس میگیرم حتی درباره این ترس خوابهای ترسناکی میبینم که تا چند روز حالم بده
میشه که راهنمایی کنید
پاسخ
چون دوست شما تصویر را با جزئیات برای شما تعریف کرد ذهن شما آن تصویر را تداعی کرد
وقتی که ذهن تصویری را با جزئیات تداعی می کند ممکن است که فرق واقعیت و خیال را نفهمد ذهن در بیشتر اوقات فرق واقعیت و خیال را نمیفهمد، تصویری که در ذهن تان شکل گرفته را باید کمرنگ کنید مثلاً باید آن تصویر را در ذهن بیاورید و مانند عکسی که آن راکوچک می کنید در ضمن خود آن را کوچک کنید کوچک کنید بزرگ کنید و تغییراتی در این تصویر بدهید و بخاطر داشته باشید که چون ذهن شما آن تصویر را تداعی کرد و خود مشاهده گر شما آن تصویر را می بیند بدن شما آن تصویر را جدی میگیرد و واکنشهای بدنی نشان می دهد
اگر خودتان نمیتوانید باید به یک روانشناس مراجعه کنید تا با تکنیک حساسیت زدایی منظم از قدرت آن تصویر کم کند
کلیدواژه ها: ترس، جزییات، تصویر ذهنی
با شوهر بهانه گیر چه کنم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-108
پرسش
شوهرم بعضی وقتا مرتب از من و دخترانم بهانه میگیره بدون دلیل واز اینکه ما رو ناراحت میکنه احساس آرامش میکنه وارضا میشه.البته از موقعی که من سر کار نمیرم بدتر شده (در مرخص ام)از اولش هم اینطوری بود فقط در این دو سال که من سر کار می روم کمی خوب شده بود
پاسخ
نمیشود با این اطلاعات کم درباره علت رفتار ایشان اظهار نظری قطعی کرد فقط می شود حدس و گمان هایی زد بیشتراین افراد اضطراب دارند اما علت اضطراب خود را نمی دانند و به همین دلیل به شکلی بهانه جو می شوند و درباره مسائل مختلف ممکن است که واکنش های نامناسبی نشان بدهند
اماریشه این اضطراب چیست ؟
اضطراب می تواند دلایل زیادی داشته باشد
مثلاً بعضی از افراد که در درون احساس بی ارزشی می کنندو با تحقیر و توهین به دیگران احساس ارزشمندی و برتری می کنند و احساس رضایت خواهند داشت
بعضی از افراد هم ممکن است که در جایی دیگر مورد سلطه جویی قرار گرفتهاند و به همین دلیل در خانواده با سلطه گری خشم پنهان خودشان را فرافکنی می کنند و به این وسیله احساس آرامش می کنند
بعضی هم افرادی هستند که تمایل دارم به خانواده و همسر خود نزدیک شوند اما از کودکی یاد گرفتند که با بیقراری و جنگیدن پاسخ دلبستگی و صمیمیت را فرا بخوانند که در روانشناسی به آن سبک دلبستگی گفته می شود
به هر حال نیازی درایشان وجود دارد که این نیاز به شکلی برآورده نمیشود که البته الزاماً به شما ممکن است که ارتباطی نداشته باشد.
بهتر است که به همراه همسرتان به یک زوج درمانگر مراجعه کنید و اگر هم ایشان قبول نمی کند خودشما این کار را انجام بدهید تا با دریافت اطلاعات بیشتر از شما بشود فرضیه دقیقتری را ارائه داد و بشود گفت که چه میشود کرد
کلیدواژه ها: بهانه گیر، اضطراب، خشم پنهان
وقتی برسر دوراهی گیر می کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-109
پرسش
میخواستم درخواست کنم اگر ممکن باشه در مورد ارزش هم صحبت کنید
گاهی تو زندگی شرایطی پیش میاد که آدم برای انتخاب کردن دچار دوگانگی میشه که بین انتخاب اخلاقی و انتخاب مصلحتی کدوم رو انتخاب کنه ، اینکه اخلاق رو زیر پا بذاره بخاطر مصلحت یا برعکس
پاسخ
همیشه باید به خاطر داشته باشیم که هر انتخابی که کنیم باید بهای آن انتخاب را بپردازیم ما هرگز نمی توانیم انتخابی داشته باشیم که بدون مشکلات باشد
گاهی بهای آن را همان جاو نقد می پردازیم و گاهی بهای آن به صورت نسیه از ما گرفته میشود
بنابراین بر سر دوراهی همیشه باید اینطور فکر کنیم که من می خواهم کدام دسته از مشکلات را انتخاب کنم؟؟و تاب و تحمل کدام بها را دارم؟
خوب است که خودتان را در قابی بزرگتر ببینید مثلا با خودتان فکر کنید که ده سال یا بیست سال از این موقعیت گذشته است
در آن صورت وقتی که به گذشته خود نگاه می کنید از کدام انتخاب خود خوشحال تر هستید و احساس رضایتمندی دارید ؟،
وقتی که در قاب بزرگ تر ببینیم ارزشهای ما چشمک میزنند و به ما خواهند گفت که خواسته واقعی و عمیق ما کدام است
ماباید بین لذت و شادی تفاوت قائل شویم لذت یعنی همین لحظه من احساس بسیار خوبی دارم و شادی یعنی شاید در این لحظه احساس خوبی نداشته باشم و شاید از انتخاب خود هم احساس لذت نکنم اما در مجموع از اینی که هستم و از انسانی که هستم احساس رضایت دارم
و در نهایت کسی میتواند زندگی پربار و غنی وترو تازه و باطراوت را تجربه کند که به ارزشهای خود توجه کند و به شادی اصیل توجه کند و شادی اصیل و احساس انسان بودن خود را فدای لذت در این لحظه نکند
به قول شوپنهاور بدبخت خواهیم بود اگر به هوای بردن در بیرون در درون ببازیم
کلیدواژه ها: سر دوراهی، مصلحت، رضایتمندی
تقویت هوش اجتماعی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-110
پرسش
ممکنه که چند کتاب در رابطه با تقویت هوش اجتماعی معرفی کنید
وتفاوت هوش اجتماعی باهوش هیجانی در چیست؟
پاسخ
هوش هیجانی کلی تر از هوش اجتماعی است کسی که هوش هیجانی دارد هوش اجتماعی هم دارد اما کسی که هوش اجتماعی دارد الزاماً هوش هیجانی ندارد هوش اجتماعی به معنی داشتن مهارت های بین فردی توانایی درک احساسات و پاسخ های فیزیولوژیکی و ذهنی دیگران و تنظیم کردن رابطه خود با آنها
هوش هیجانی کلی تر است
و شامل توانایی تنظیم هیجان های خود توانایی همدلی با دیگران توانایی برقراری ارتباط اجتماعی با دیگران و توانایی انگیزه دادن به خود است
بهترین کتاب در این باره کتاب هوش هیجانی اثر دانیل گلمن هست دانیل گلمن کسی بود که این مفهوم را شناسایی و معرفی کرد ،ترجمه نسرین پارسا ترجمههای خوبی است
کلیدواژه ها: هوش اجتماعی، هوش هیجانی، دانیل گلمن
توافق مالی بین زن وشوهر
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-111
پرسش
ممکنه خواهش کنم راجبه توافق مالی بین زن و شوهر توضیح بدید لطفا ،اینکه چکار کنیم که تو زندگی زناشویی جروبحث مالی بینمون پیش نیاد
پاسخ
ابتدا زوجین باید در نظر داشته باشند که از لحاظ شدت نیاز به بقا با یکدیگر متفاوت هستند یعنی ممکن است که یکی از زوجین به پول پس انداز و در آمد بسیار زیاد اهمیت بدهد به دیگری کمتر
یعنی در قدم اول باید این تفاوت های فردی را پذیرفت و یکدیگر را به ولخرجی یا خساست متهم نکنند
در قدم دوم صحبت درباره مسائل مالی باید بسیار شفاف و آشکار و واضح باشد، یکی از آن مواردی که بسیار زیاد باعث سوء تفاهم ها و دعواهای زوجین می شود مسائل مالی است و جالب اینجاست که کمترین گفتگوی واضح درباره آن انجام می شود
مثلاً آیا هر دو شاغل هستند یا فقط یک نفر شاغل است؟
اگر هر دو شاغل هستند انتظار می رود که هرکدام چقدر از درآمد خود را صرف منزل کنند و چقدر از این درآمد مربوط
و اگر که یکی از آنها شاغل است آیا شخصی که شاغل نیست مثلاً زن خانه دار میتواند ماهانه از همسرش مبلغی را دریافت کند؟
آن مبلغ چقدر است؟ با دریافت این مبلغ چه انتظاراتی از او خواهد داشت؟
آیا این مبلغ مورد توافق هر دو طرف هست یا توافق یک طرفه است؟؟
کلیدواژه ها: توافق مالی، نیازبه بقا، دعواهای زوجین
همسرم به من توجه نمیکنه
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-112
پرسش
من خانمی ۲۱ ساله هستم ۳ ساله ازدواج کردم همسر من همش سرش تو گوشیه وقتی میاد خونه یا حتی مهمونی میریم و اینکه وقتی بیکاره اصلا تو خونه پیشم نمیمونه همش میره بیرون حتی روزایی مثل اولین روز عید یا سیزده بدر یا … که دوست دارم اون روزو فقط با من باشه
همیشه فقط یکی دوساعت پیشم میشینه بعد میره بیرون پیش دوستاش و این باعث میشه من ناراحت و عصبی بشم و وقتی میاد خونه دعوا کنیم
انقدر دعوا میکنیم که حرف از مرگ میزنیم حتی شده من کنترلمو از دست دادم و چند باری همسرمو زدمش و حتی قصد خودکشی داشتم
دعواهامون خیلی زیاد شده دوس دارم خودمو بکشم لطفا راهنماییم کنید ؟
من انقدر ناراحت و عصبی شدم ناراحتیامو تو خودم ریختم که هر روز غمگینم دوس دارم همش گریه کنم کمکم کنید ؟
پاسخ
یک ازدواج سالم ازدواجی است که در آن خواسته ها و نیازهای طرفین دیده شود ظاهراً در این ارتباط نیازها و خواستههای شما یا حداقل بخشی از آن دیده نمی شود
اما ماچگونه خواسته خود را بیان میکنیم؟
آیا باحالتی تهاجمی و حمله خواسته خود را بیان میکنیم یا حالتی از التماس؟؟
مردم معمولاً یاباحالتی تهاجمی خواسته خود را بیان میکنند یا با حالتی از التماس
در هردوصورت معمولاً نتیجه خوبی از این روش حل اختلاف عایدشان نمی شود به همین دلیل بسیار مهم است که به قول جان گاتمن چگونه دعوا کردن را بیاموزیم
یک رابطه خوب رابطه ای نیست که در آن اختلاف نباشد بلکه رابطه ای است که درآن چگونه دعوا کردن را بلد باشند ظاهراً شما خوب دعوا کردن را بلد نیستید
یا درون ریزی می کنید یا حمله می کنید یا اقدام به خودکشی یا تهدیدیارفتارهای دیگر انجام می دهید
مردم به طور کلی دست به هفت رفتاربرای حل اختلاف میزنند و در قالب ۷ رفتار خواسته های خود را بیان می کنند؛
۱_انتقادوعیجویی۲_غرغر ۳_گله و شکایت، ۴_سرزنش ۵_ تهدید۶_تنبیه و۷_در نهایت باج دادن
آیا بجز این رفتارها هیچ رفتار دیگری کردهاید؟ اگر خوب فکر کنید میبینید که خیر
وهیچ کدام از این رفتارها باعث حل اختلاف نمی شود
بهتر است که با یک روانشناس موضوع را درمیان بگذارید و به صورت روانشناختی مشکل خود را حل کنید
کلیدواژه ها: توجه، انتقاد، حل اختلاف
ذهن خوانی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-113
پرسش
هفته پیش در برنامه عصر جدید شاهد بازی مادر و دختری بودیم که مادر در پشت سر در ذهن خود به کلمه فکر می کرد و دختر آن کلمه را می خواند دلیل آن چیست،؟؟
پاسخ
من دلیل آن را نمی دانم اگر که آنچه که در برنامه اجرا شد واقعی باشد دلایل متفاوتی میتواند وجود داشته باشد یکی از آن دلایل تله پاتی است بحث درباره تله پاتی بسیار قدیمی و البته ناشناخته در دنیای علم است
بعضی ها عقیده دارند که بعضی از افراد به لحاظ مغزی توانایی دارندکه امواج مغزی دیگران را شناسایی کنند مانند سگ ها که می توانند بوهایی را بشنوند که انسان ها نمی توانند بشنوند
بعضی دیگر هم نظریات دیگری ارائه دادند
در فراروانشناسی درباره آن گفتگو شده است اما علم در این باره هنوز کشفیاتی ندارد
ولی با توجه به بازتاب هایی که من در شبکه های اجتماعی درباره این موضوع دیده ام لازم دانستم که بگویم اگر که ما پاسخ سوالی را نمیدانیم دلیل نمیشود که کسان دیگری پاسخ آن را میدانند یا هرچی که میگوید بپذیریم
زیبایی علم به این هست که میگوید نمیدانم و یا این را میدانم و این چیز را در حال حاضر می دانم اما نمی دانم این چیزی که می دانم آیا به طور یقین درست است یا خیر
علم هیچ وقت جزم اندیش و قطعی نگر و همه چیزدان نیست و زیبایی علم هم همین است
علم هرگز مدعی نمیشود که جواب تمام سوال ها را می داند و به همین دلیل بیشتر قابل اعتماد است اما شخصی که معتقد است جواب همه سوالات را میداند نشان میدهد کمترین آگاهی را به نادانی خود دارد
به قول کارل پوپر؛ ما هیچ نمی دانیم ما تنها چیزهایی می دانیم در گذشته های دور که کسی دلیل زلزله و سیل را نمیدانست بسیاری از افراد معتقد بودند که خداوند آسمانها و زمین به خشم آمدند و سیل یا زلزله را روان کردند تا انتقام بگیرند یا خواستهای دارند و به همین دلیل قربانی میکردند اما امروز همه ما میدانیم که دلیل سیل و زلزله چیست
به همین نحو هم پرسش های بسیار زیادی وجود دارد که جوابی برای آن نداریم و وقتی هم جوابی نداریم هر جواب مبهم و موهومی را هم نمی پذیریم
در واقع اخللاق علمی ما این گونه باید باشد که بگوییم:
نمیدانیم و هر کسی هر جوابی که بدهد باید بگوئیم؛
شاید اینگونه که شما می گویید باشد ولی نمی دانیم
کلیدواژه ها: ذهن خوانی، امواج مغزی، فرا روانشناسی
چگونه گذشته را فراموش کنیم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-114
پرسش
من یک مشکلی دارم اونم اینه مثلا از بچگی تا الان که27سالمه حرفها و رفتارهایی که منو آزرده تو ذهنم هست و اذیتم میکنه البته مامانمم همینطوری زودرنج هست و یادش میمونه.دوست ندارم اینطوری باشم چیکار کنم
پاسخ
شاید که در حال حاضر یکی از نیازهای شما که نیاز به عشق و یا نیاز به ارزشمندی هست به خوبی برآورده نمی شود
بنابراین باید برای این نیازهای خود کاری انجام بدهید درست مثل اینکه شما تشنه هستید و به خاطر دارید که در گذشته برای تشنگی شما کاری انجام نشده است و در حال حاضر هم انجام نشده است
اگر که در حال حاضر تشنگی خود را برطرف کنید حداقل مشغولیت ذهنی شما نسبت به گذشته کمتر می شود
اگر که نیاز خود را در حال حاضر برآورده کنید و باز هم ذهن شما مشغول باشد شاید نیاز باشد که به روان درمانی مراجعه کنید
گاهی هم تاثیر گذشته به گونه ای هست که طرحواره هایی درشما شکل می گیرد که خود این طرحواره ها،افکاررفتارهایی در شما به وجود میآورند که این رفتارها باعث می شود که نیازهای شما الان هم مانند گذشته برآورده نشوند
مانند زودرنجی مثلاً اگر شما نیاز به عشق و تعلق خاطر دارید ولی بسیار زودرنج هستید و وارد رابطه ای شوید مخاطب خود را خسته می کنید چون اوباید دائماً مواظب رفتار های خودش باشد و در نهایت شما را رها خواهد کرد
در نتیجه شما از رها شدن می ترسید و با زودرنجی خود کاری کردید که دوباره رها بشوید و می گوئید دست خودم نیست من نمیدانم چرا این افکار و این رفتارها را دارم
غافل از اینکه این افکار و این رفتارها به خاطر طرحواره های شماست و طرحواره های شما هم به خاطر تجربه های کودکی شماست
بنابراین نیاز به کمک یک روانشناس دارید تا بتوانید این مشکل خود را برطرف کنید تا موانع فکری و رفتاری خودکه مانع از ارضای نیازهای تان می شود را برطرف کنید
کلیدواژه ها: گذشته، فراموشی، طرحواره ها
من فرد خاصی هستم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-115
پرسش
من یک خانم هستم که نزدیک به ۴۰سال هستم و با این حال مجرد هستم گویا کسی نمی تواند با من ارتباط برقرار کند یا من نمی توانم راستش هیچ وقت خودم رو آدم خوبی نمیدونستم ولی الان که سنی ازم گذشته دارم میبینم از خیلی ها بهترم و مهربون تر. واقعا این دنیا پر از آدم های سو استفاده گر هست. انقدر دیدم که جدیدنا میگم من جز خوبهاشون هستم ولی اصلا انگار اینا دلیل بر مورد علاقه کسی قرار گرفتن نیست.
(البته میدونم که ترجیحا مورد علاقه یسری آدم ها قرار نگیرم جای شکرش هم هست). یعنی واقعا یسری آدم ها باید قید داشتن خانواده رو بزنن؟
پاسخ
شما در همین سوالی که پرسیدید ضمن این که از طرفی اعلام کردید که علاقه مند هستید به اینکه رابطه برقرار کنید و از طرفی هم گفتید که البته خدا را شکر که مورد علاقه یک دسته از آدم ها نیستم
و از خودتان هم تعریف کردید
من در اینجا نمی توانم به طور قطعی اظهار نظر کنم اما وقتی که یک فرد نمی تواند رابطه عاطفی خوبی رابه مدت طولانی برقرار کندحتماً گرفتار طرحواره هایی قوی هست
من درنوشتارشماخودشیفتگی میبینم اینطور نیست که خودشیفتگی همیشه به این شکل باشد که من احساسات دیگران را نبینم و بخواهم از آنها سوء استفاده کنم ، نوعی خودشیفتگی وجود دارد به نام “خودشیفتگی پنهان” که فردبه خودش و اخلاقیات خودش می بالد و از بالا بلندی های اخلاقی به دیگران نگاه می کند( البته واقعاً هم پایبند اخلاق هست ولی مشکل افتخار به خود و خود را جدا از دیگران دیدن و لایق توجه و تکریم خاص بودن می باشد یعنی با خودش فکر میکند هرکسی لیاقت منو نداره).
ممکن است که شماگرفتار این نوع خودشیفتگی باشید البته تشخیص آن با خود شمانیست بایک روانشناس صاحب صلاحیت است
وقتی که ما گرفتار اختلال شخصیت هستیم خودمان نمیدانیم
علامت اختلال شخصیت این است که فرد نسبت به مشکل خود آگاهی ندارد هر چقدر هم که دیگران میگویند او تصور می کند نه من مشکلی ندارم بلکه دیگران مشکل دارند
پیشنهاد من این است که حتماً به یک روانشناس بالینی با وجود اینکه فکر می کنید نیاز ندارید مراجعه کنید
همچنین من مجموعهای را تحت عنوان بحث درباره ازدواج و مجردی تهیه کردم که در سایت خود بیداری موجود است تا بحال ۲۴ قسمت در سایت قرار گرفته است می توانید همه آنها را ببینید البته این بحث همچنان ادامه دارد
با این حال توصیه اکید من مراجعه به یک روانشناس است
کلیدواژه ها: فرد خاص، خودشیفتگی، اختلال شخصیت
رفتار با بیماران پانیک و دوقطبی
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-116
پرسش
چطوری میتونیم با بیماران پانیک و دو قطبی رفتار کنیم ،من پسری رو دوس دارم که این اختلالات رو داره
پاسخ
شخصی که اختلال دو قطبی دارد درست مانند این است که در مغز او امواج بسیار متلاطم وجود دارد او باید مانند یک موج سوار ماهر،سوار امواج شود طوری که نه به زیر کشیده شود و نه اینکه امواج به طور کامل از بین بروند
مطالعه دوقلوها نشان می دهد که در اختلال دوقطبی عنصر ژنتیکی وجود دارد این به این معنا است که این فرد همیشه و تا آخر عمر نیاز به دارو دارد اگر که پارتنر شما تحت نظر روانپزشک داروهای خود را طبق دستور روانپزشک مصرف کند و در کنار آن هم با یک روانشناس جهت بازسازی شناخت های خود و یادگیری مهارت های ارتباطی در ارتباط باشد مشکلی به وجود نمی آید یا مشکل بسیار بسیار کمی خواهید داشت اما متاسفانه اکثر این افراد گاهی اوقات بنا بر دلایلی داروهای خود را به موقع مصرف نمی کنند یا درمان را ادامه نمیدهند
نکته مهم این است که درمان قطعی وجود ندارد
یعنی این طور نیست که بگوییم درمانی وجود دارد که به طور کامل بهبود پیدا می کنند بلکه تحت کنترل قرار می گیرد
بنابراین توقع خود را باید با واقعیت تنظیم کنید
و این فرد را با افراد کاملا سالم مقایسه نکنید
کلیدواژه ها: اختلال دوقطبی، امواج، مهارت های ارتباطی
یادداشت برداری
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-117
پرسش
هفته پیش در بخش#هر_روزیک_پیام (کانال خودبیداری) یک پیام با این مضمون دادید؛
به مایاد دادندکه دائما یادداشت برداری کنیم درحالیکه هرگز به ۹۶ درصد ازیادداشتهای خودمان مجددامراجعه نمیکنیم ، یادبگیریم که درهنگام کتابخوانی ویایادگیری چیزی رایادداشت نکنیم، یاداشت کردن باعث میشودکار برای ماسخت می شود
فقط بخوان یابشنووبرو
آیا میشود درباره آن بیشتر توضیح دهید ؟من عادت کردم که همیشه یادداشت برداری کنم
پاسخ
شیوه های آموزش در مدرسه و دانشگاه نادرست است بر اساس نظریه گلاسر شیوه آموزش باید کیفی باشد ولی همچنان کمی است در مدرسه به ما آموزش دادند که توسط حواس پنجگانه می توانیم یاد بگیریم یعنی اگر خوب ببینیم و خوب بشنویم و خوب بنویسیم و یاد داده اند که هر چیزی که می خوانیم باید به خاطر بسپاریم و آنرا حفظ کنیم
در صورتی که ما معمولاً وقتی که موضوعی برای ما یک مسئله هست آن را بهتر می فهمید یا وقتی که یادگیری همراه با تفریح اتفاق میافتد برای ما راحت تر است
وقتی که شما پرسشی در ذهن دارید و به جواب این پرسش می رسید آن مطلب بهتر در ذهن شما جا می افتد شیوه آموزش و پرورش باید تغییر کند البته با وجود آنکه آموزش و پرورش معتقد است که این تغییرات را انجام داده است مشاهدات ما و دوستان ما که در حوزه روانشناسی تحصیلی فعالیت می کنند نشان می دهد که این تغییرات سطحی بوده است
وقتی که شما می خواهید خوب گوش کنید و خوب بشنوید و یادداشت کنید هم اضطراب شما افزایش پیدا میکند که یادگیری شما را کاهش می دهد و هم انرژی شما هدر می رود و مغز خسته می شود و به همین دلیل دفعهبعد تمایل ندارد این کار طاقت فرسا را انجام بدهد
مغز مانند معده است قسمتی از غذا را که لازم باشد بر میدارد و مصرف کند و قسمتی دیگر را در زمان لازم به شما می دهد ،در مطالعه باید خواند و رفت و نباید سعی کرد که خوب دید و خوب شنید و یا خوب نوشت این کار هم ما را از مطالعه خسته می کند و هم یادگیری را کاهش میدهد
کلیدواژه ها: یادداشت برداری، ذهن، شیوه آموزش
چگونه درس بخوانم که فراموش نکنم
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-118
پرسش
شهروند افغانستان محصل سال سوم رشته حقوق هستم.
مشکلی دارم نمی توانم درس را به خاطر بسپارم کوشش زیاد میکنم وقتی یک صفحه یادو صفحه را تمام میکنم میبینم هیچ چیزی در ذهنم نیست یا اینکه میبینم هیچ درک نداشته ام هیچ چیز در خاطرم باقی نمانده در روز امتحان بسیار به سختی سپری میشود شاید منظورم را فهمانده توانسته باشم لطفا راهنمایی کنید.
پاسخ
با توجه به اینکه دانشجو هستید پس نشان می دهد که اختلالی در یادگیری ندارید ولی روشهای مطالعه شما ایراد دارد به طورکلی ظاهراً بیش از اندازه در حالت هوشیاری قرار میگیرید و اضطراب دارید و اصرار دارید که مطالب حتما در ذهن شما حک شود همانطور که در پرسش قبلی به سوال کننده توضیح دادم ما به وسیله ی حواس پنجگانه یاد نمی گیریم آن توصیه هارا عملی کنید
به خاطر داشته باشید که اضطراب راندمان ذهن ما را پایین می آورد
روشی در مطالعه وجود دارد به نامzoom out و zoom in یک بار روزنامه وار مطالبی که می خواهید بخوانید را ورق بزنید فقط به سرفصل ها نگاه کنید این مانند این است که با دوربینی از دور زوم کرده سپس زوم را ظریفتر کنید و وارد خود مطالب شوید چند بار این کار را انجام بدهید یعنی مانند دوربین عکاسی لنز را کوچک و بزرگ کنید
و مطالعه خود را مفهومی کنید یعنی برداشت خود را از یک مطلب در گوشه ای از کتاب بنویسید و نخواهید که عیناً آن مطالب را به خاطر بسپارید و آنچه که فهمیدید اهمیت دارد خوشبختانه در دانشگاه ها از شماعین مطلب را نمی خواهند ،فهم شما اهمیت دارد
کلیدواژه ها: فراموش، اضطراب،روش های مطالعه
تفکرسیاه وسفید چیست
پرسش و پاسخ روانشناسی رایگان-119
پرسش شماره_ ۱۲۵
میخواستم در مورد واکنش دفاعی splitting یا همون دوگانه سازی یا تفکر سیاه و سفید توضیح بدین.
اینکه چجوری این واکنش دفاعی شکل میگیره و چه آسیب هایی وجود داشته و چکار باید کرد؟
پاسخ
در موتور روان شناسی سرمنشاء این مکانیسم دفاعی را به کرنبرگ نسبت می دهند در حالی که به عقیده من برای فهم این مکانیسم باید آثار ملانی کلاین بخصوص کتاب روانکاوی کودکان را مطالعه کرد
ملانی کلاین درباره مفهومی به نام پستان خوب و پستان بد صحبت می کند کودک در ابتدا مادر را به عنوان یک موجود انسانی نمی بیند بلکه دو پستان می بیند
هنگامی که پستان در دهان او گذاشته میشود احساس خوشی لذت و کامروایی میکند و هنگامی که گرسنه می شود و نیاز به پستان دارد و پستان در دهان او گذاشته نمیشود احساس گرسنگی خشم و نفرت دارد معمولا وقتی کودکان با مادر رابطه برقرار می کنند(حدودا۴سالگی) متوجه می شوند که هر دوی این پستان مربوط به یک شخص است و او مادر است
یعنی این مکانیسم دفاعی در صورتی که در مسیر رشد از بین می رود که کودک با مادر رابطه انسانی برقرار کند حال اگر مادر فردی بی ثبات باشد و صرفاً برای نیازهای اولیه به سراغ کودک برود ایا بهرحال فردی غیر قابل پیش بینی باشد و قادر نباشد که با کودک رابطه انسانی برقرار کند کودک در همان ذهنیت خواهد ماندو این مکانیسم دفاعی را به سایر حوزههای زندگیاش و روابطش نسبت می دهد
من کاملاً با کلانی ملاین هم عقیده هستم و معتقد هستم که در اینجاست که آسیب شروع می شود این مکانیسم بصورت افراطی و قوی در بیمارانی که شخصیت مرزی دارند و یا افرادی که آسیب پذیری هیجانی دارند به شدت مشاهده می شود پژوهش ها نشان داده است که ۱۵ تا ۲۰ درصد افراد آسیب پذیری هیجانی دارند که به عقیده من دلیل اصلی این آسیب پذیری آسیب دیدن در این مرحله از رشد است هنوز پژوهشها نتوانست مشخص کند که این آسیب پذیری ژنتیکی است یا به خاطر اتفاقاتی که در کودکی می افتد دلیل آن هم این است که حوزه ژنتیک به لحاظ روانی هنوز ناشناخته است وهمینطور به لحاظ اخلاقی نمیتوان چیزی را آزمون کرد
برای رفع این آسیب لازم است به روانشناس مراجعه شود بهترین مدل برای درمان این افراد فعال سازی رفتاری)DBT) است اگر شما روانشناس هستید هم اکنون گروهی از دانشجویان در مجموعه آموزشکده روانشناسی خودبیداری در حال آموزش این مدل به صورت غیر حضوری می باشند و می توانید از آن استفاده کنید
کلیدواژه ها: تفکر سیاه وسفید، مکانسیم دفاعی، آسیب پذیری
درمان حرف کم آوردن در صحبت کردن با دیگران
پرسش شماره_ ۱۲۶
من باتوجه به محرومیت های جسمی و اجتماعی که داشتم با تلاش به موفقیت های بسیاری رسیدم اما در موقعیت های کلامی ضعیف هستم و تدریس هم میکنم که متاسفانه در برابرکنایه ها ی افراد ضعف دارم و نمیتونم در لحظه جواب بدم و این من رو کلافه میکنه ،جوابهای دقیقی که بعداً به ذهنم میرسه داره فکرم رو نابود میکنه منظور کلام افراد رو دیر می فهمم ،اگه بخوام در مورد موضوعی که خودم شروع کننده هستم میتونم زمان طولانی صحبت و استدلال کنم، کوچکترین آداب کلامی ورفتاری رو رعایت میکنم که باعث میشه خیلی ها سو استفاده کنند از طرفی در شأن خودم نمیدونم و از طرفی از خودم دلگیر میشم.
شاید گنگ متن نوشتم خواسته ها و ذهنیتم گاهی به سختی تبدیل به کلام میشن، تو جوی بزرگ شدم که همیشه میگفتن اینکار رو نکن یا حرف نزن ، میگن تا قبل تصادف رسا صحبت میکردی وشیرین زبون بودی حرفات رو تکرار میکردن تو سن ۶ سالگی ضربه مغزی شدم
پاسخ
با توجه به اینکه می گویید که وقتی کسی چیزی به من میگوید در آنجا چیزی به ذهنم نمی آید و بعداً به ذهنم میآید و با توجه به اینکه می گویید در کودکی به من زیاد بکن و نکن میگفتند و با توجه به محرومیت جسمانی که دارید
چندفرضیه میتوان ارائه داد که برای اینکه بشود دقیق تر اظهار نظر کرد حتما باید بیشتر با شما صحبت شود
۱_ ممکن است که عزت نفس پایینی دارید و چون عزت نفس پایینی دارید وقتی که دیگری حرفی میزند آنقدر خود را ناچیز می دانید که به خودتان اجازه نمی دهید که اظهار وجود کنید
2_ ممکن است که گرفتار طرحواره اطاعت باشید کسانی که طرحواره اطاعت دارند حق و حقوق خود را احساس نمی کنند و همیشه ارجحیت را به دیگران می دهند و خیال می کنند که افکار آنها وخواسته های خودشان ارزشی نداردو به همین دلیل ابراز وجود نمی کنید
3_ ممکن هست که گرفتار طرحواره بدرفتاری باشیدوبه همین دلیل وقتی کسی باشما تندتر حرف بزند ترس تمام وجود شما را میگیرد و انگار خود واقعی شما از صحنه محو میشود و زبانتان بند می آید و وقتی که موقعیت عوض میشود چون ترس تان میرود به خاطرتان میآید که می شد به شکل دیگری با این موقعیت برخورد می کردی
۴_ ممکن است که گرفتار طرحواره طرداجتماعی یا همان اضطراب اجتماعی باشید و به همین دلیل در موقعیتهای اجتماعی مضطرب می شوید که شاید هم دلیلش نقص جسمانی شما باشد در گذشته سعی می کردید که با این اضطراب بجنگید و خودتان را اجتماعی و برونگرا نشان بدهید در حالی که چنین نیستید ولی هم اکنون مکانیسم دفاعی شما ضعیف شده است
کلیدواژه ها: حرف کم آوردن، طرحواره، طرد اجتماعی
بیماری بایپولار دارم
پرسش شماره_ ۱۲۷
مشکل من بیماری بایپولار هست از طریق دارو و مشاوره درمان کردم و همچنان دارو استفاده میکنم زندگی عاطفی احساسی من شلوغ نبوده افرادی وارد زندگیم شدند کمی که از ارتباطمان میگذشت و متوجه جدی بودن رابطه میشدم همه چیز به روال عادی و خوب پیش میرفت اما وقتی بیماری خود رو باهاشون در میون میگذاشتم منو تنها میگذاشتند حالا با بهانه های متفاوت قبول دارم که به لحاظ روانی من بیمار هستم اما این دست من نبوده تنها کاری که از دستم برامد درمان بود و سعی من این بود که زندگی و حال و روان متعادلی داشته باشم اما وقتی در رابطه ای که پیش می امد و طرف مقابلم قصد ازدواج داشت من حقیقت را بیان میکردم ایشان فرار را بر قرار ترجیح میدادند این مرا به دو نتیجه رساند یا اینکه راه بر احساس و عاطفه ببندم و کسی را نپذیرم و تنهایی خودخواسته را انتخاب کنم یا اینکه حقیقت و بیماریم رو مخفی کنم گزینه ی دوم برایم از لحاظ اخلاقی و انسانی امکان پذیر نبود اکنون خانمی 40 ساله هستم و تنها و در شبکه های مجازی یا محیط بیرون افرادی بسراغم می ایند اما نمیدانم راه حل چیست هر چند خودم رو با موسیقی ورزش عکاسی مطالعه یادگیری زبان پر میکنم اما گاهی تنهایی ازارم میدهد قلبی سرشار از عشق دارم دوست دارم کسی رو داشته باشم مرا اینگونه که هستم بپذیرد و دوست بدارد شما بگویید چه کنم؟
پاسخ
نکته اول اینکه شما نمی توانید راه را بر روی عاطفه خود ببندید این درست مثل این است که کسی بگوید من دیگر نمی خواهم گرسنه شوم چون این گرسنگی باعث می شود که مجبور می شوم که زیاد کار کنم من به دلیل اینکه فقیر هستم و پول غذا زیاد ندارم تصمیم گرفته ام که دیگر گرسنه نشوم،نیاز به عشق و تعلق خاطر یکی ازنیازهای بسیار مهم و اساسی است و ما نمیتوانیم آن را ندیده بگیریم بنابراین شما قادر نیستید که این تصمیم رابگیرید،کسانی که اینطور تصمیم میگیرند دچار افسردگی، اضطراب ،استرس و سایر مشکلات روانشناختی خواهند شد
بنابراین واقعیت را بپذیرید که شما مشکلی دارید همانطور که بعضی از افراد نقص های بدنی دارند شما نیز مشکلی دارید و خودتان را با افراد عادی مقایسه نکنید و نخواهید مانند افراد عادی با شما کاملاً برخورد شود پذیرش این واقعیت درد دارد اگر که کاملا نمی توانید این موضوع را بپذیرید باید به یک روانشناس مراجعه کنید اما اگر می توانید بپذیرید قدم دوم را برداریم
قدم دوم اینست که بهتر است در جلسات اول بعد از دو یا سه جلسه آشنایی که متوجه می شوید که مخاطب به شما پیشنهاد دوستی می دهد یا رابطه بسیار جدی است یا پیشنهاد ازدواج میدهد بلافاصله درباره مشکل خود بگویید و همچنین درباره این که این بیماری چگونه قابل کنترل است و در شما چه اپیزودی را طی میکند و به چه صورت هست هم توضیح بدهید
در این صورت بدون اینکه تصویر سازی بکنید و یا دل ببندید در وهله اول برای شما مشخص می شود چه کسی اهل ماندن است و یا نیست بیماری دوقطبی بیماری هست که اگر دارو به موقع مصرف شود و جلسات با روانشناس هم گاهی ادامه داشته باشد به راحتی قابل کنترل است بسیاری ازافرادی که در جامعه میبینیم مانند پزشکان پرستاران و معلمان نویسندگان این مشکل را دارند این طور نیست که یک بیماری بسیار عجیب و غریب باشد و جزو بیماری هایی باشد که باید در مرکز نگهداری بیماری های روانی شما را بستری کنند کافیست که خلق توسط دارو کنترل شود به راحتی مانند افراد عادی خواهید بود
کلیدواژه ها: بایپولار، دوقطبی، اضطراب
رفتار با شوهر بداخلاق وعصبانی
پرسش شماره_ ۱۲۸
ما زن و شوهر ۴٢ ساله و ٣٧ هستیم که در حدود ١٢ سال پیش ازدواج کردیم.
دو سه سال اخیر شدت اختلافمان رو به افزایش گذاشته وروابط بین ما سرد و سردتر شده. یکی از عمده ترین دلایل این اختلافها، پرخاشگری همسرم و فحاشیهای اوست. همسرم(زن اینجانب) در مواقع عصبانیت و ناخرسندی، به شدت بدزبان میشود. ضمنا نسبت به من هم بدگمان است و مرتبا در وسایل شخصیام تجسس می کند وچندباری به بهانههای چت هایم در فضای مجازی با من قهر و دعوا کرده و رفته رفته همین مسائل موجب شده بین ما فاصله بیفتد و او گرچه بارها با من صحبت کرده و خواسته که با او با عطوفت و مهربانانه رفتار کنم اما به خاطر بدزبانیها، خرده گیری اش در محیط خانه و تجسس های مکرر و بدگمانیاش اصطلاحا دلم با او صاف نمیشود و نمیتوانم با او رفتاری صمیمانه و عاشقانه داشته باشم.
پاسخ
با این توضیحاتی که دادید به نظر می آید که همسر شما به لحاظ هیجانی بسیار تحریک پذیر است و رفتارهایش متناسب با موقعیت نیست مثلا اگر در یک موقعیت شخصی ناراحت شود و مقدار آن ناراحتی باید ده تا باشد همسر شما ۵۰ تا ناراحت می شود اگر حدس من درست است باید به اتفاق همسرتان به یک روانشناس مراجعه کنید و این موضوع را با روانشناس در میان بگذارید
همسر شما نیاز به جلسات مشاوره و درمان دارد
اگر همسر شما قبول نکرد که این مشکل دارد بهتر است که شما در رفتار خود با او بدون اینکه متوسل به خشم و پرخاشگری تهدید تنبیه انتقاد عیبجویی سرزنش غرغر گله و شکایت شوید تجدیدنظر کنید و رابطه خود را با او تنظیم کنید و به او بگویید که این به خاطر رفتارهای توست و تا زمانی که در رفتارهای تو تغییری به وجود نیاید من این فاصله را با تو حفظ خواهم کرد
البته همین توصیه ها بر حسب اطلاعاتی هست که یک طرفه از جانب شما شنیده ایم و فرض را بر این گذاشته ایم که آنچه که شما میگویید تماماً حقیقت دارد شما به هیچ وجه به ایشان خیانت نکردید رابطه پنهانی نداشته اید و یا به شکل منفعلانه ایشان را آزار نمی دهید اما اگر که اینطور نباشد( یعنی اطلاعات شما ناکامل است) قطعاً این موضوع متفاوت خواهد بود
کلیدواژه ها: بداخلاق، تحریک پذیر، عیبجویی
با رفتار سرد شوهرم با خانواده ام چیکار کنم
پرسش شماره_ ۱۲۹
من زن ۳۱ سالمه ۳ سال ازدواج کردم یه پسر ۴ ماهه دارم.همسرم ۸ سال ازم بزرگتره .
متاسفانه ماهی چند بار سر رفتارهای همسرم با خانوادم بحثمون میشه.
تو مراسماتی مثل شب یلدا عید و… همسرم تمایل داره با خانواده خودش باشه و منم بالعکس. و وقتی باهم به توافق میرسیم اگر اون شب خانوادم مهمون ما باشن تو خودش میره سکوت میکنه طوری که خانواده من میفهمن اون از بودنشون ناراحته.یا اینکه خانوادم میان منزلمون با کسی زیاد معاشرت نمیکنه در حالی که اگر خانواده خودش بیان خیلی سرحال و خوش صحبته.همین باعثً شده منم تصمیم میگیرم مقابله به مثل کنم منتها چون واسم سخته وقتی کسی مهمونمه بهش بی اعتنایی کنم وقتی میرن یا بحثمون میشه بدی خانوادش و میگم که میدونم کار خوبی نیست ولی نمیتونم ببینم خانواده من هر وقت میان معذبن ولی خانواده اون با روی خندون و شاد.این و هم بگم پدر مادرم خیلی به همسرم احترام میزارن نه دخالتی نه هیچ.اگر یه شب خانوادم بیان اون تو خودش میره هفته بعد خانوادش باید بیان.مثلا اگه قرار بچم و پیش مادرم ببرم باید پیش خواهر اونم بزارم میترسه بچم به خانواده من نزدیکتر شه.ممنون میشم راهنماییم کنین چکار کنم با این مشکل؟
پاسخ
شما می بایست مهارت ارتباطی را بیاموزید به طور کلی چهار نوع مهارت ارتباطی داریم
۱_گاهی منفعلانه خواسته مان را میگویم یعنی درباره آن حرفی نمیزنیم انتظار داریم خودش بفهمد و یا خواسته خودمان را مهم نمی دانیم
۲_گاهی پرخاشگرانه خواسته مان را می گوییم یعنی مقابله به مثل میکنیم حمله میکنیم پرخاشگری میکنیم فریاد میزنیم
3_ گاهی هم به صورت منفعلانه پرخاشگری می کنیم یعنی اینکه مستقیم ناراحتی مان را نمی گوییم با کنایه سرزنش انتقادعیبجوی ناراحتی خود را می گوییم
در حالی که باید از روش چهارم یعنی قاطعیت استفاده کرد توضیح روش قاطعیت در اینجا سخت است در سایت ما مجموعه ای وجود دارد به نام روش حل اختلاف می توانید آن مجموعه را تهیه کنید و قاطعیت را بیاموزید و از این روش در ارتباط با همسر خود استفاده کنید این روش باعث می شود که همسر شما خواسته شما را ببیند و همین طور با پیامدر رفتار ش روبرو شود
کلیدواژه ها: اخلاق سرد، قاطعیت، پرخاشگرانه
قانون جذب
پرسش شماره_130
آیا قانون جذب واقعیت دارد؟
پاسخ
یک ویدیوی کوچک به صورت تصویری آماده کرده ایم که فردا در اینستاگرام گذاشته می شود میتوانید آن را مشاهده کنید که به این پرسش شما پاسخ داده شده است
نقش ما در تغییر همسر
پرسش شماره_ ۱۳۱
بنده ۲۶ساله ازشمال در دانشگاه با پسری ۲۵ ساله ازخوزستان بمدت دوساله دوست هستم و رابطه کاملا هدفمند داریم؛مشکل خاصی نداشتیم و اگر مشکلی پیش اومده با صحبت و آرامش نهایتا حل کردیم و به نقطه اشتراکی رسیدیم؛اما بنده مشکلی که دارم اینه که ایشون اصلا آپدیت نیستن و یجورایی باد به پرچم هستن چون مطالعه ندارن. و درکل از هرنظر حتی امور مالی رابطه هدایتگر رابطه من هستم وطی این دوسال اخیر رابطمون جوری بوده که من واقعا به اصطلاح این پسرو بزرگ کردم،البته ایشون هم منعطف هستن و به حرفام گوش میدن و بسیارهم آرام و محترم ولی مغرور هستن و دوس دارن من ازشون حساب ببرم و حرف آخرو ایشون بزنن،دو مسئله بنده رو نگران کرده؛
۱_میترسم ازاینکه همه چیرو یادش بدم و زمانیکه رشد کرد دیگه نسبت به حرفای من درعمل بی اعتنا باشه و
2_ ایشون بسیار خانواده و دوستانش رو دوستشون داره و میدونم بعد ازدواج بسیار حامی خونوادش خواهد بود درحالیکه من پابه پای ایشون برا زندگی زحمت میکشم و دوس ندارم کمبود خانوادشو از حق من به خونوادش بده و همینطور چون مداوم میگه زودتر ازدواج کنیم بیابه خواهرمم کمک کن بتونه مثل تو بانوودلبر باشه و… بندرو اذیت کنه
ممنون میشم بندرو راهنمایی بفرماییدآیا تصورات بنده اشتباهه و بنده دیدم رو باید تغییر بدم؟
پاسخ
متاسفانه یکی از مشکلات بسیار جدی که ما در سرتاسر جهان داریم توهم کنترل است همگان تصور میکنند دیگران اشیایی هستند و ما میتوانیم آنها را کنترل کنیم شما ایشان را کودکی فرض کرده اید که او را رشدبدهیدحتی اگر این فرد کودکی باشد که شما او را رشد می دهید باز هم این کودک خویشتنی دارد و خویشتن او کاملا منحصر به او است یعنی حتی پدر و مادر نمی توانند فرزندان را مطابق با میل خود شکل دهند
در حالی که ایشان کودک نیست بزرگسال است و به لحاظ روانی رشد سالم نداشته است یعنی گرفتار طرح واره هایی بوده است افراد با مکانیسم های رفتاری مختلف نسبت به گرفتاری های روان شناختی خود برخورد میکنند وقتی که افراد عادی مانند شما می خواهند که این رفتار را در آنها تغییر بدهند در واقع این مکانیسم دفاعی را در آنها تغییر دادهاند اتفاقی که میافتد این است که آنها به مکانیسم دفاعی دیگری متوسل خواهند شد یعنی شما نمی توانید مشکل او را برطرف کنید شما می توانید رفتار را عوض کنید مشکل سرجایش هست و چون رفتار او در واقع نوعی مکانیسم دفاعی هست و مشکل در اعماق درونش هست شما این مکانیسم دفاعی را از بین میبرید و متوسل به مکانیسم دفاعی دیگر خواهد شد مثلا ممکن است که روی خودشیفتگی سوئیچ کند بنابراین دو راه داریم یا این واقعیت را بپذیرید و ایشان را به همین صورت بپذیرید یا این که با همدیگر به یک روانشناس مراجعه کنید تا به خوبی این موضوع بررسی شود بسیاری از افراد میگویند من او را رشد داده ام ولی وقتی رشد کرد مرا فراموش کرد در واقع شما رشد ندادهاید بلکه مکانیسم رفتاری را تغییر داده اید هیچ کس قادر نیست دیگری را رشد بدهد هیچ کس قادر نیست دیگری را درمان کند
کلیدواژه ها: تغییر، توهم کنترل، مکانیسم دفاعی
زن دوم شدن
پرسش شماره_ ۱۳۲
من به تازگی ازدواج کردم ،ازدواج دوم و ایشون دوتا بچه ده ساله و سیزده ساله دارن .
الان با مشکلات زیادی رو برو شدم در مورد بچه ها ،،و مادرشون دایما از من بدمیگه وذهنیت بچه هارو خراب میکنه ازمن یه آدم شیطان صفت و دزدساخته که اومدم اموال باباشون که اونم هیچی نداره جزیه خونه که اونم به اسم بچه هاش کرده ساخته ، در ضمن من هم دو بچه دارم که اونها بزرگ هستند و با پارتنرهاشون زندگی میکنند
من از یه زندگی مستقل و ارامش اومدم وسط کلی چالش و مشکل هر روز خودمو سرزنش میکنم و دلم میخواد بر گردم ولی ایشونم دوسش دارم میترسم بر گردم و پشیمون بشم ولی با این افکار هم نمیتونم کنار بیام .
پاسخ
خانواده ۶۵ درصد در کشور ما تاثیرگذار است یعنی از هر ۱۰۰ ازدواجی که خانواده آنها مخالف هستند ۶۵ زوج طلاق میگیرند ، بنابراین اصلا نباید موضوع مخالفت خانواده را دست کم گرفت
این موضوعی است که شما میبایست قبل از ازدواج در نظر میگرفتید و لازم بود که قبل از ازدواج حتماً به یک مشاور مراجعه میکردید
در حال حاضر هم همسر شما باید مسئله خودش را با خانوادهاش حل کند به نحوی که خانواده او مخالفت با این ازدواج را کنار بگذارند و اگر نه متاسفانه این عامل می،تواند تعیینکننده باشد
کلیدواژه ها: زن دوم، زوج طلاق، ازدواج
شوهرم بیکاره
پرسش شماره_ ۱۳۳
همسر بنده با اینکه تحصیل کرده و از قهرمانان ورزشی کشور بوده الان حدود ۶ سال است که بیکار و علاقه زیادی به دفینه یابی و جیوه و … دارد و هزینه های زیادی در این خصوص کرده. هر بار پس از صحبت های زیاد و گفتن دلایل منطقی ایشان قبول میکند اشتباه کرده ولی باز هم با اولین تماس از طرف دوستان اینچنینی مجددا تکرار میکند. من واقعا درمانده شده ام و نمیدانم چه باید بکنم .
پاسخ
فرض کنید که من در جادهای در حال رانندگی هستم و قانون راهنمایی و رانندگی اینست که سرعت نباید بالای ۱۱۰ تا باشد و من همواره ۱۳۰ تا میروم و هر بار که گیر پلیس میافتم از او عذرخواهی میکنم و پلیس هم مرا میبخشد وعذر خواهیم را قبول میکند اما باز هم با سرعت قبلی رانندگی می کنم در اینجا در واقع باید بگوییم که پلیس باید بر قاطعیت خود بیفزاید وصرفاً به یک عذرخواهی اکتفا نکند ، شما هم باید اینطور رفتار کنید
کلیدواژه ها: بیکار،شوهر، قاطعیت
شکاک بودن دوست پسرم
پرسش شماره_ ۱۳۴
من با كسي رابطه دارم و رابطه مون ١٢،١٣ساله هست ولي حدودا چهار پنج ماه هست كه كسي كه دوسش دارم بهم بدبين شده حتي وقتي حقيقتو ميگم باور نميكنه، فكر ميكنه غير اون رابطه ي ديگه اي هم دارم واضح قسمم ميده ميگه بهم اعتماد كن اگه باكسي هستی، بهم بگو منم بهش ميگم كسيو غير تو نميخوام ميگه نه تو دروغ ميگي، تو ازم پنهان كاري ميكني ،،مثلا هفته ي ده روزي يه بار پيام ميده ميگم كجا بودي؟ چراخبري ازت نبود؟ دليل مياره ميگه تكرار نميشه ولي باز همون آش و همون كاسه هست دليلش چي ميتونه باشه ؟
پاسخ
وقتی که بعد از ۱۰ یا ۱۲ سال ناگهان به شما بدبین می شود ، اتفاقی افتاده است مثلاً چیزی از شما دیده ( در ارتباط با غیر همجنس) که ممکن است برای شما اصلاً اهمیتی نداشته باشد، اما برای او بسیار مهم و بوده و مصداق خیانت باشد
شاید هم به تازگی بر اثر مشاهده کسی یا کسانی را دیده که با وجود سابقه زیاد در ارتباطشان همسرشان خیانت کرده است یا کسی به او اینگونه گفته است که حواسش را جمع کند و این موضوعات روی ذهن او بسیار بسیار تاثیر گذاشته است
در صورتی که این احتمالات صحیح نباشد، احتمال دیگری که میشود داد این است که ؛
این رفتار او می تواند نشان بدهد که شاید ایشان دچار هذیان خیانت هست ، هذیان خیانت میتواندیکی ازعلائم بیماری اسکیزوفرنی باشد، که بایددید آیا در خانواده ایشان یا در سابقه ایشان اسکیزوفرنی بوده است یا خیر؟
قطعاً این تشخیص نیاز به مراجعه به یک روانپزشک داردوهرگزوبهیچ وجه ،در فضای اینچنینی، نمیتوان هیچگونه تشخیصی داد
فرضیه دیگر اینست که از مواد مخدرجدید، مانند شیشه استفاده می کند، یکی از اثرات مخرب موادصنعتی، توهم و هذیان است،ویکی از این هذیانها، میتواندهذیان خیانت باشد
همه این احتمالات باید بررسی شود
کلیدواژه ها: شکاک، خیانت، هذیان
دچار زود انزالی هستم چه کنم
پرسش شماره_135
شش ماهِ میشود ازدواج کرده ام ، خودم ۲۶ سال دارم ، و خانمم ۲۷ سال ، ومن،بسیار دچار زودانزالی هستم،
واین سبب شده،در سایر کارهابی علاقه و بی انرژی و بی تفاوتم ،میخواهم کاری کنم ولی نمی توانم
دوست دارم پدر شَوم ولی خبری ازش در این شش ماه نیست ، یعنی از لحاظ روان درمانی چند بدرفتاری دارم ؛ یکی اینکه چَرس میکشم ، و ترامادول استفاده میکنم گاهن سیگار هم میشکم ، میخواهم این کار ها را نکنم ولی قاطعیت ندارم .،دوست دارم طبیعی زندگی کنم ، و نیازِ به روان گردان ها نداشته باشم، راستش میخواهم از شر این مسئله ها خلاص شَوم
پاسخ
از صداقت شما بسیار خوشحال هستم،خیلی خوشحال هستم که از اثرات مخرب مواد مخدر بر روی جسم و ذهن خود و زندگی زناشویی خود و کار و شغل خود آگاه شدید
وقتی که دست یک نفر میشکند ابتدا باید سریعاً او را به اورژانس برد و دست او را جراحی کرد سپس میتوانیم به موارد دیگری مانند جراحی زیبایی بینی ویا رسیدگی به دندان و سایر موارد بپردازیم
در بین مشکلاتی که دارید ابتدا باید مشکلتان با موادمخدر برطرف شود، متنی که شما فرستادید اصلاح شده است و همکار من به من گفت که شما در کشور افغانستان هستید
بهترین، موثرترین و قویترین روش ،برای اینکه مواد مخدر را کنار بگذارید اینست که گروه های دوازده گانه معتادان گمنام را در کشور و شهر خود پیدا کنید و عضو آن گروه شوید( دراینترنت نام کمیته اطلاع رسانی انجمنمعتادانگمنام راجستجو کنید و ازانها بپرسید)
امروزه، در سرتاسر جهان، این گروهها وجود دارد هیچ هزینه ای هم از شما دریافت نمی کنند ،کاملا رایگان است و اعضای آن بصورت خود یار توسط معتادان گمنام تشکیل شده است
این انجمن مورد تایید بسیاری از روانشناسان بزرگ دنیا مانند:کارل یونگ، ویلیام گلاسر ،آلبرت الیس و غیره می باشد
من هم چهارسال،بااین انجمن همکاری کردهام و برای بسیاری از اعضای آن کارگاههای آموزشی و کلاس های آموزشی زیادی برگزار کردهام و به خوبی با آن آشنایی کامل دارم
نکتهای که باید در بدو ورود در این انجمن در نظر بگیرید،اینست که سم زدایی را به هر شیوهای که خودتان راحت هستید، انجام بدهید ،ممکن است که بعضی از اعضای انجمن توصیه کنند که حتماً باید به شیوهای که انها میگویند انجام بدهید، اما توصیه آنها صحیح نیست، و این توصیه صرفا نظرات شخصی آنهاست و مربوط به ساختار خود انجمن هم نیست
ممکن است که شما بخواهید به کمپ بروید و سم زدایی کنید یا بخواهید به مراکز ترک اعتیاد مراجعه کنید و زیر نظر پزشک این کار را انجام بدهید،فرقی ندارد، هر طور که راحت هستید همان کار را بکنید ، و همزمان در جلسات معتادان گمنام شرکت کنید، با اعضا آشنا شویدو بعد از گذشت یک یا دو هفته ،یک نفر را به عنوان راهنمای موقت انتخاب کنید، و اگر که متوجه شدید این فرد،قابل اعتمادبرای شماست، از او بخواهیدکه به عنوان راهنمای قدم ها برای شما باشد
بعد از این که در این جلسات شرکت کردید، بعد از گذشت یک سال، کم کم می توانید،از کمک های روانشناختی هم در کنار این جلسات برای حل مشکلاتی که نام بردید استفاده کنید
ما امیدوار هستیم که هر چه زودتر ،این تصمیم را عملی کنید و سال آینده در همین زمان به پشتیبان ما پیام بدهید و از ما بخواهید که در این کانال جشن یک سال پاک بودن شما را اعلام کنیم
کلیدواژه ها: زود انزالی، موادمخدر، زناشویی
درمان شخصیت مرزی
پرسش شماره_ ۱۳۶
آیا اختلال شخصیت مرزی(بوردرلاین) درمان قطعی دارد؟
پاسخ
در گذشته تصور میشد که درمان این بیماران کار هرروانشناسی نیست و بسیاری از روانشناسان هم از پذیرش این بیماران ترس داشتند، درست مانند بیماری وسواس که پیچیدگی های خاصی دارد
امروزه پروتکل های موفقی برای درمان این بیماران وجود دارد، به عنوان مثال طرحواره درمانی پیشرفته و همینطور فعال سازی رفتاری)DBT) اثربخشی بسیار بالایی را در درمان این بیماران نشان داده است
البته میزان موفقیت در درمان این بیماری همانند سایر بیماری ها، مانند افسردگی و اضطراب نیست
اما پیشرفت های بسیار زیاد و فراوانی به دست آمده است ,و این بیماران , قابل درمان هستند ولی چند نکته وجود دارد;
اول اینکه روانشناسانی که این بیماران را درمان می کنند باید کاملاً مایندفولنس باشندو متعهد باشند و بتوانند ارتباط قلبی و واقعی با این بیماران برقرار کنند و در عین حال بتوانند محدودیتهای درستی با بیمار ایجاد کنند تا همیشه در کنار او باشند و خسته نشوند
این بیماران مانند کودک ۳ ساله هستند که باید رشد کنند, طول درمان زیر یک سال نخواهد بود و پژوهشهای بسیار زیادی نشان داده است که حداقل دو سال نیاز است و تجربیات شخصی من هم این را نشان داده است
اگر بخواهم بسیار خلاصه بگویم؛
بله، این بیماری قابل درمان است ،ولی باید در انتخاب درمانگر بسیار دقت به خرج داد و درمانگری متعهد و انسان گرا و دلسوز ، که بالغ سالمی داردونه کودک است ونه انتقاد گر را انتخاب کرد، که مانند یک والد مهربان و حمایتگر توانایی رشد دادن این کودک را داشته باشد
کلیدواژه ها: شخصیت مرزی، فعال سازی رفتاری، والد مهربان
از خانواده همسرم متنفرم
پرسش شماره_ ۱۳۷
من مردی متاهل هستم و از خانواده خانمم به شدت متنفر به خاطر تحقیر هایی که نسبت به من انجام داده اند
چه کار کنم که این از بین بره؟
پاسخ
به طور کلی ما چهار نوع برخورد در ارتباط با دیگران می توانیم داشته باشیم ؛
اول منفعلانه؛ یعنی به خواستههای خود اهمیتی نمی دهیم ،خودمان را در اولویت قرار نمی دهیم، و خودمان را مهم نمی دانیم
دوم پرخاشگرانه،یعنی کافی است که احساس کنیم دیگری میخواهد به مادستور بدهد،بلافاصله کار میگیریم و حمله میکنیم و از هر کسی که نماد قدرت داشته باشد بدمان می آید
سوم پرخاشگرولی منفعل، یعنی مستقیماً خواسته خود را نمی گوییم و مستقیماً مخالفت نمیکنیم، اما به صورت پنهانی کارهایی می کنیم تا خشم خود را خالی کنیم،مثلا بدگویی میکنیم کارشکنی می کنیم، به شکلی پنهان انتقام میگیریم
روش چهارم قاطعانه است، یعنی حد و مرز تعیین میکنیم و برای دیگران روشن میکنیم که همانطور که خواسته تو مهم است خواسته من هم مهم است
قاطعیت را باید آموخت،و نمیشود و صرفاً با اراده کردن قاطع بود، اگر بدون آموزش بخواهید قاطع باشید،بجای اینکه قاطعانه برخورد کنید شیوه برخورد شما برعکس شیوههای قبلی شما میشود؛مثلاً اگر قبلا منفعل بودید،حالا پرخاشگر می شوید و اگر قبلا پرخاشگر بودید،حالا منفعل می شوید، در سایت خود بیداری مجموعهای با عنوان روش حل اختلاف و مهارت قاطعیت وجود دارد که قیمت آن هم بسیار بسیار مناسب است پیشنهاد می کنم که آن را تهیه کنیدو قاطعیت را یاد بگیرید و بفهمید که چگونه باید با رفتارهای تحقیر آمیزخانواده همسر برخورد کنید
به طور کلی شما بر روی رفتار دیگران کنترل ندارید اما بر روی حد و مرز کنترل دارید
کلیدواژه ها: تنفر، پرخاشگر، قاطعیت
با خانواده همسر چگونه رفتار کنیم
پرسش شماره_ ۱۳۸
من22همسرم29ساله هستن سه سال عقد کردیم و یک سال و نیم که باهم زیر یک سقفیم.
همسرمن فرزند طلاق هستند و تک پسر و دو خواهر دارن و مادرشونم ناراحتی اعصاب دارن بعد ازدواج قرار شد که باهم زندگی کنیم اما مادرشون منو خیلی اذیت میکردن از طرفی هم خواهرشونم طلاق گرفتن و اومدن پیش ما برخورد هایی که با من داشتند باعث شد که رابطم با همسرمم سرد بشه و همش بحث و دعوا کتکاری داشته باشیم الان نمیدونم باید چیکار کنم با اینکه همو دوست داریم و من وابسته شوهرم هستم ؛ اما این شرایط هم از نظر روحی و روانی داره اذیتم میکنه همسرم داره سعی میکنه خونه رو جدا کنه اما شرایط مالی مون جوری نیست که تا سال اینده اینکارو کنیم من چیکار کنم که بتونم با این شرایط کنار بیام.شمارو یکی از مشاور های خوب بهم معرفی کردند
پاسخ
شخصیت ما در خانواده شکل میگیرد خانواده اولین آموزشگاه است ،همه افراد قبل از ازدواج باید این حقیقت را در نظر بگیرندولی بعضی از افراد،متاسفانه این موضوع را دستکم میگیرند یکی از دلایلش این است که خود این افراد در خانواده ناسالمی زندگی می کنند یامیکردند
شما می گویید همسر من فرزند طلاق است مادر عصبی است، خواهرش طلاق گرفته است
هر کدام از اینها خودش به تنهایی یک هشدار بسیار بزرگ است که نشان می دهدحتما می بایست قبل از ازدواج با یک روانشناس مشورت می کردید
به هر حال این اتفاق نیفتاده در حال حاضر مشکل شما بسیار جدی هست پیشنهاد می کنم که به همراه همسرتان با هم جلسات زوج درمانی را نزد روانشناسی که صاحب صلاحیت است ادامه بدهید، حتما در اولین فرصت منزل خود را جدا کنید، این موضوع بسیار مهم است، ارتباط خود را با خانواده همسر قطع نکنید اما کمتر کنید، ولی همسر شما می تواند با خانواده خودش ارتباط را به شیوه قبلی داشته باشد
اگر همسر شما به هر دلیلی تمایل به مراجعه به روانشناس نداشته باشد،خود شمابه تنهایی می توانید این کار را انجام بدهید، مطالعات نشان داده است که ۶۵ درصد از زوجینی که به تنهایی نزد روانشناس میروند، توانسته اند رابطهشان را بهبود ببخشند، بنابراین لازمه مراجعه به روانشناس الزاماً این نیست که هر دو با هم مراجعه کنید
کلیدواژه ها: خانواده همسر، فرزندطلاق، عصبی
دوست پسرم باهام سرده و بی محلی میکند
پرسش شماره_ ۱۳۹
بنده باپسری دوستم که ایشون مداوم گله مندهستن که حس حامی بودن رو ازمن نمیگیرن،بنده هم مکررا بهشون میگم چون منو با زن دوستت و بقیه قیاس کردی و اعتمادبنفسمو از دست دادم بااینکه هزاربار عذرخواهی کردی ولی درعمل همیشه فکرمیکنم توذهنت اینکه به یقین عاشقم باشی رو ازتو دریافت نمیکنم درحالیکه خیلی هم بهم توجه میکنی .ایشونم گفتن من تااخرین حد توانم توجه و محبت بهت کردم و اگر راضیت نمیکنه دیگه کاری از دستم برنمیاد.اینکه طی رابطه دوستی حس ارزشمندی نکنم بعدازدواج هم همینطور خواهد بودایا؟
پاسخ
اریک برن می گوید ما میتوانیم رفتارها افکار و احساسات خود را در سه حالت نفسانی بروز بدهیم بالغانه والدانه و کودکانه ؛ در یک رابطه سالم عاطفی کودک من با کودک شما دوست میشود و سپس بالغانه با یکدیگر در رابطه قرار میگیریم و قرار نیست همیشه در جایگاه کودک باشیم
ظاهراً ارتباط شما ارتباط کودک با کودک است
کودک شما میگوید ؛،من نیاز دارم که تو به من احساس ارزشمندی بدهی و کودک او میگوید من نیاز دارم که تو دائم از من حمایت کنی
فکر می کنم که لازم است که هر دوی شما ابتدا تعریف درستی از رابطه عاطفی و پارتنری پیدا کنید مشکلاتی که شما دارید به خاطر این است که تعریف و تصویر درستی از یک رابطه سالم ندارید
کلیدواژه ها: بی محلی، رابطه سالم، بالغانه
چگونه با کودکم رفتار کنم
پرسش شماره_ ۱۴۰
من ۳۳ ساله هستم و یک پسر۱۶ماهه دارم که از همان ابتدا با شروع غذاخوردن به دنبال حفظ استقلال خود بود و من کاملا او را آزاد گذاشتم و الان به دلیل کنجکاوی اش اجازه میدهم به هرچیزی که برایش آسیبی ندارد دست بزند ،
اما گاهی پسرم وقتی بامخالفت همسر و والدینم مواجه می شود به شدت جیغ میزند و در نهایت به خواسته اش میرسد .آنها اعتقادشان این است که رفتار من اشتباه است چون در آینده نمی توانم جلوی رفتارهای بعدی اش را بگیرم . لطفا راهنمایی کنید چه رفتاری درست است و محدودیت از چه زمانی باید اعمال شود ؟
پاسخ
همانطور که در کتاب تربیت سرنوشت ساز گفتهام کودک ۶ نیاز هیجانی گیرد که باید برآورده شود یکی از آن ۶ نیاز محدودیتهای واقعبینانه است یعنی او باید متناسب با سن و سال خود با محدودیتهای زندگی روبرو شود اگر این اتفاق نیفتد طرحواره های خویشتن داری ناکافی و خود انضباطی ناکافی و خودشیفتگی ممکن است دراو شکل بگیرد و طبیعتاً کسانی که این طرحواره ها را دارند ،در شغل تحصیل و رابطه زناشویی با مشکلات بسیار زیادی روبرو خواهند شد و به قول جان گاتمن مشتریان آینده ما هستند البته اگر شانس بیاورند لازم است که محدودیت را متناسب با سن کودک به او آموزش دهید مثلاً اگر چیزی می خواهد که لازم هست که به او ندهید نباید به او بدهید و اگر گریه میکند او را در آغوش بگیرید و نوازش کنید و آرام کنید و اگر باز هم ادامه داشت چیز دیگری به او بدهید یا با شوخی بازی شیر دادن او را آرام کنید ، ولی چیزی که میخواهد را ندهید
همانطور که بارها و بارها گفته ام رفتار شما باید دوستان قاطعانه و منصفانه باشد
طبیعتاً برای کودک ۶ ماهه محدودیت ها بسیار بسیار کمتر از کودک ۳ ساله است ،در عین حال که نباید زیاد سخت بگیرید اینطور هم نباشد که او پادشاه منزل باشد
ما در حال تهیه مجموعه ای هستیم به نام دنیای من که مربوط به سنین مختلف کودک است این مجموعه بسیار بسیار ارزشمند است که شما را با تمام مراحل رشد کودک آشنا می کند،در این مجموعه از تولد تا سن هفت سالگی را در نظر گرفته ایم که در آن ، انگار کودک شما با شما سخن می گوید و نیازهای خود را طبق اصول روانشناسی و مراحل رشد ،به زبان خودش به شما میگوید در نظر داریم با هزینه بسیار ناچیز است آن را را در سایت قرار بدهیم،، تا کمکی برای مادران باشد بعد ازاماده کردن آن در کانال اطلاع رسانی خواهیم کرد و به شما پیشنهاد میکنیم که آن را تهیه کنید
کلیدواژه ها: کودک، نیاز هیجانی، طرحواره
از رابطه جدیدم دچار تردیدم
پرسش شماره_ ۱۴۱
آقای دکتر من فنلاند رندگی میکنم و همسرم سوئد به تازگی برگشتم فنلاند و جدا شدم دوباره اینجا خونه گرفتم و با وضعیت بد مالی دارم دست و پنجه نرم میکنم خیلی خیلی روزگار بهم سخت میگذره من واقعا همسرمو دوست دارم و به خاطر مشکلاتی که داشتم که در نامه قبلی ذکر کردم نمیتونستم هم باهاش زندگی کنم همش از آینده میترسیدم از اینکه ولم کنه بهش گفتم اگر قبول کنی من خونه خودمو داشته باشم و مثل قدیم برم و بیام ولی قبول نکرد وگفت من دلم میخواد که همیشه پیشم باشی
آقای دکتر تو پنج ماهی که اونجا بودم همش احساس بی اعتمادی میکردم ،احساس نا امنی ،اصلا احساس نکردم که اینجا خونه منه ، دوسش داشتم ولحظات خوبی با هم داشتیم ولی هر روز که بیدار میشدم از خواب به خودم میگفتم اخه این چه کاری بود که کردی چرا خونه و زندگیتو پس دادی و فروختی اومدی اینجا؟
احساس بردگی و خدمتکار بودن میکردم و اینکه تو سن پنجاه سالگی باید بیام دوتا بچه شوهرم هم نگه دارم
البته ازدواج ما رسمی نبود و جایی ثبت نشده بود فقط خودمون حلقه خریده بودیم و قرار گذاشته بودیم
روزی که من به ایشون گفتم بیا مثل قدیم در رفت و آمد باشیم تا یه مدت بعد ببینیم چی میشه قبول نکرد
از عصبانیت عکسای منو از فیسبوک و اینستا پاک کرد و حلقه هم دستش نبود میگفت حلقه رو پرت کرده رفته زیر بخچال که من از این عکس العملش خیلی ناراحت شدم و تعجب کردم منم عکساشو پاک کردم
به نظر شما ادامه یه همچین رابطه ای درسته آیا این وابستگیه به ایشون دارم یا دلبستگی
خلاصه خیلی افسرده و ناراحتم و اضطراب عجیبی دارم چه کنم؟
از تنهایی خودم وحشت کردم و اونجا هم میدونم هیچ آینده ای ندارم چون ازدواجمونم رسمی نبود
به من گفت من نمیتونم تو رو گارانتی کنم گارانتی خودت خودتی زبان یاد بگیر و برات کار پیدا میکنم
خونه ای که توش رندگی میکردیم به اسم بچه هاش کرده بود البته بعد از مرگش ،البته من به خاطر خون و پول نرفته بودم اونجا ولی اینکه من کجای این زندگی هستم سخت نگرانم کرده بود ،من تمام اسباب اثاثیه ام رو فروختم و اونجا رفتم و کلی ضرر کردم الان خونه گرفتم منم و به خونه خالی و بی پول خیلی احتیاج به کمک شما دارم
اگه امکانش هست و زحمتی نیست برام وویس بگذارید احساس در موندگی میکنم
پاسخ
به نظر من لازم است که شما حتما با یک روانشناس جلساتی داشته باشید تا مشکل خود را به صورت دقیق بررسی کنید اما با این حال من در قالب پرسش و پاسخ حدس ها و گمان های خود و نظر خود را می گویم
به نظر میآید ترس از رها شدن در شما بسیار زیاد است و این میتواند علامت طرحواره رهاشدگی باشد، وقتی که طرحواره رهاشدگی در ما وجود دارد یا در تنهایی خود میسوزی و میسازی م یا وقتی که با شخصی وارد رابطه می شویم به شدت می خواهیم به او بچسبیم یا به ما اطمینان بدهد که ما را رها نخواهد کرد
در تمام رفتارهای مخاطب خود به دنبال نشانه هایی از رها شدگی می گردیم و از قضا این نشانه ها را هم پیدا میکنیم
به عنوان مثال همین که شما میگویید چرا خانه را به نام من نکرد، و در ادامه می گوید البته برای خانه اصلاً رفتم فقط می خواهم مطمئن باشم که مرا رها نمیکند و می گوید در تمام مدتی که آنجا بودم نگران بودم که مرا رها کند و به همین دلیل بیش از اندازه به دنبال اطمینان طلبی هستید
احساس شما احساس آشفتگی هست انگار که مادرتان را در یک بازار شلوغ گم کرده اید
این داستان زندگی شماست ؛”رها شدن”، شما می توانید داستان زندگی خود را بازنویسی کنید و زندگی جدیدی را خلق کنید ولی باید با یک روانشناس صاحب صلاحیت در ارتباط باشید و خود را درمان کنید، شما دلبستگی ناایمن دارید
واقعیت این است که شما در کشوری آزاد زندگی می کنید و اینکه حتماً در جایی ثبت کنید در سالهای اولیه زیاد اهمیتی ندارد، و این مرسوم است که بعد از گذشت مدتی شاید به این فکر بیفتند که در جایی ثبت کنند
واقعیت این است که سنی از شما و ایشان گذشته است و طبیعتاً فرزندانی دارد و شما هم همینطور
با شما درباره مراقبت کردن یا نکردن از فرزندان ایشان، و حتی مرزها می توانید خیلی راحت بالغانه صحبت کنید و بگویید تا اینجا می توانم تا اینجا نمی توانم با همدیگر به توافقی برسید
البته رابطه قبلی تمام شده است دیگر به فکر آن رابطه نباشید اما حتماً درمانی دریافت کنید تا در رابطه های بعدی درست عمل کنید
در سایت ما هم به صورت رایگان، درباره انواع طرحواره ها توضیحات مفصل داده ایم والبته بازهم ادامه دارد، که می توانید مرور کنید و انواع طرحواره ها را بشناسید و کمی با خودتان آشنا شوید
کلیدواژه ها: رابطه جدید، تردید، طرحواره
علت خواب آلودگی در طول روز
پرسش شماره ۱۴۲
لطفا برای رفع خواب آلودگی در طول روز هم اگر امکانش هست مطلبی بگذارید؟
پاسخ
در dsmاختلالی کدگذاری شده است به نام اختلال خواب آلودگی یا هایپر سو منولنس
کسانی که این اختلال را دارند بسیار پر خواب هستند و کیفیت بیداری شان پایین است، یعنی در طول روز به زور از خواب بیدار می شود و یا به زور خود را بیدار نگه میدارد، گاهی در محاورات مردم میگویند هنوز من هستند و هنوز ویندوز من بالا نیامده است و بسیار دیر به هوشیاری می رسند
این افراد ممکن است که در روز ۹ ساعت خواب داشته باشند و اغلب اوقات احساس خستگی و خواب آلودگی می کنند
علت این اختلال هنوز زیاد مشخص نیست بعضی از پژوهش ها کمبود هیپوکرتین را نشان داده است، پژوهش های دیگری هم یک عامل ژنتیک را مشاهده کرده است
داروهای وجود دارد که می تواند با تحریک سیستم عصبی مرکزی ، خواب آلودگی در طول روز کمک میکند که البته حتماً باید توسط روانپزشک این دارو دریافت شود
اما اگر که شدت آن زیاد نیست میتوانید از اقدامات دیگر استفاده کنید، مثلا وقتی که صبح از خواب بیدار میشوید عادت کنید که ۵ یا ۱۰ دقیقه در رختخواب بمانید و سپس با یک موزیک کمی تند با صدای ملایم خود را وادار کنید که از رختخواب بیرون بیایید
و قهوه یا چای بنوشید
کلیدواژه ها: خواب آلودگی، سیستم عصبی، هیپو کرتین
مشکل ارتباط با جنس مخالف دارم
پرسش شماره_ 143
پسری هستم ۲۴ ساله تا حالا نتونستم هیچ نوع ارتباطی با جنس مخالف داشته باشم و تا حالا خیلی سعی کردم ولی … و بخاطر تنهایی مشکلات ذهنی و جسمی زیادی برام درست شده
نمیتونم حواسمو جمع کنم و بعضی وقتا یه ذره که بهم میریزم و اعصابم خورد میشه تا چند دقیقه اصلا متوجه اطرافم نمیشم و بهمین خاطر جرات نمیکنم پشت فرمون ماشین بشینم و ضعف بدنی بخاطر خود ارضایی دارم
شغلم ازاد هست ،سه برادر و اولی هستم
پاسخ
نکته اول این است که هر چنده به هیچ وجه خود ارضایی را توصیه نمی کنیم اما هیچ شواهد علمی مبنی بر اینکه خود ارضایی باعث ضعف بدنی یا بینایی یا سایر اشکالات می شود وجود ندارد
نکته بعدی این است که به نظر می آید شما مهارت های اجتماعی ندارید و در جمع مضطرب می شوید اگر اینطور هست که البته ما فقط در اینجا می توانیم حدس بزنیم ونمی توانیم تشخیص بدهیم، ممکن است که شما فوبی اجتماعی یا اختلال اضطراب اجتماعی داشته باشید،کسانی که این مشکل را دارند وقتی در جمع قرار میگیرند مضطرب میشوند آنها تصور می کنند با همه مردم فرق دارند، آنها در خود اشکالاتی می بینند و به همین دلیل دائماً خود را پایین تر از دیگران می بینند
از نگاه طرحواره درمانی این اختلال با طرحواره طرد اجتماعی همپوشی دارد، برای اینکه مطمئن شوید آیا مشکل شما دقیقاً طرحواره طرد اجتماعی هست یا خیر وارد سایت ما شوید واژه طرد اجتماعی چیست را جستجو کنید و توضیحاتی که در آن جا دادهام را بخوانید و ویدئو و فایل های صوتی که در آنجا قرار داده ایم را مشاهده کنید ،اگر که مشکل شما طرد اجتماعی باشد به راحتی قابل درمان است و نیاز نیست که در اسارت این طرحواره رنج بکشید
کلیدواژه ها: جنس مخالف، طرد اجتماعی، فوبی اجتماعی
با وسواس چه کنیم
پرسش شماره۱۴۴
استاد برادر من وسواس داره هر کار میکنیم قبول نمی کنه این مشگل داره
پاسخ
به طور کلی برای اینکه فردی را که در منزل دیگران را مورد آزار قرار میدهد( خواسته یا ناخواسته یعنی یا بخاطر بیماری یا بخاطربیماری دیگر )بهترین اقدام برای اینکه او را در مسیر تغییر قرار بدهید زور و اجبار است
این تکنیک جزو تکنیک مداخله در بحران است که ما برای خانواده هایی که با معتادان سروکار دارند از آن استفاده می کنیم
بعضی از روانشناسان به آن عشق بی رحمانه هممی گویند
به این معنا که او را با پیامد رفتارهایی شروع کنید حمایت نکنید و به او بگویید که اگر نخواهد خود را درمان کند چه عواقبی در انتظار او است و رفتار خود را تغییر دهید لی لی به لا لای او نگذارید و نخواهید همیشه با گفتگو و صحبت کردن او را تشویق به تغییر کنید، بلکه با تحکم به او هشدار بدهید که اگر رفتارش را تغییر ندهد شما رفتار خود را تغییر خواهید داد، و حتما هم رفتار خود را تغییر بدهید
از منظر روانشناسی این جزو تکنیک های رفتار درمانی است وقتی که فرد با پیام در رفتار خود روبرو نشود چرا باید آن را تغییر بدهد؟؟ شاید هم او با وسواس گری می تواند در خانواده حکومت کند یعنی رفتار وسواس گونه او توسط شما پاداش می گیرد همه اینها باید مورد بررسی قرار بگیرد
کلیدواژه ها: وسواس ، مداخله در بحران، رفتار درمانی
ازدواج با پسری که قبلا دوست دختر داشته کار عاقلانه ای است
پرسش شماره۱۴۵
با پسری آشنا هستم که در گذشته؛عکسهای دختری که ازاو جواب رد گرفته را جمع میکرده تا موقعی که سرکار رفت برااون دختر مشکل ایجادکنه_
ونیزبااینکه کاملا میدانست دخترمطلقه ای که درآن زمان با پسری بود وبا۸۰ درصدپسرهادانشگاه دوست بوده بااینحال به او پیشنهادداده ونیزطی۶سال دانشگاه هرترم به یک نفرپیشنهادداده حتی به سبکترین دخترها البته همگی جواب رد دادن به این اقا بخاطروضع مالی و قدکوتاهش.
ووقتی سه ماه از اشنایی ما گذشته بود متوجه شدم از یکی از دخترای خوشگل دانشگاه بدون اینکه اون دخترمتوجه شه عکس انداخته ؛ همینطوردوماه از اشنایی ما گذشته بود متوجه شدم بااولین دختری که به او دردانشگاه پیشنهادداده بود و همکلاس وهمشهریش است همزمان بامن درارتباط بود البته فقط درحد همکلاسی؛ البته بعدازدوسال این اقا خیلی رفتاراش پخته تر شده ودیگه اشتباهات اینچنینی ندیدم ازشون آیابنده درانتخاب این اقا اینچنین گذشته ای را لحاظ کنم یا بمن ارتباطی ندارد؟
پاسخ
ببینید فرض کنیم که من می خواهم با خانمی ازدواج کنم آیا گذشته این خانم برای من باید مهم باشد یا خیر؟
از نظر من هم بله و هم نه
بله مهم است از این جهت که می خواهم بدانم که آیا او همزمان با چند نفر رابطه داشته ؟ و دیگران را وسیله ای برای خوشگذرانی و تفریح میده؟؟
یا اینکه نه ممکن است که با ده نفر هم رابطه داشته ولی همزمان نبود است و به دنبال یک یارو همدم می گشته است، یا به تناسب سن و سال مثلاً در نوجوانی طبیعی است که شیطنت هایی هم باشد
شرحی که شما از این آقا دادید، به هیچ وجه فرد مناسبی برای ازدواج نیست، البته اگر چیزهایی که شما گفتید واقعیت داشته باشد
کلیدواژه ها: ازدواج، رابطه، خوشگذرانی
چگونه مطالب را در حافظه ام نگه دارم
پرسش شماره ۱۴۶
شما در مطالب قبلی در کانال ،فرمودید برای مطالعه باید خواند و گذشت . من مطالعه میکنم و تمرکز هم دارم ولی بعد از مطالعه فقط کلیتی از مطالب رو به خاطر میارم و قسمت زیادی از مطالب از حافظه ام پاک میشه .
پاسخ
همانطور که قبلا هم گفته ام یکی از اشتباهاتی که در آموزش و پرورش وجود داشته است این بود که به ما گفتند که باید حفظ کنیم در صورتی که ما باید مفهومی یاد میگرفتیم یعنی همان کلیات که در ذهن شما می ماند یعنی یادگیری و قرار نیست جزئیات در ذهن شما بماند
بارها از این تمثیل استفاده کردهام که مغز مانند معده است
همانطور که وقتی شما غذا می خورید، معده خود بخود آن قسمتی را که نیاز دارد، بر می دارد و آن قسمتی را که نیاز ندارد یا دفع میکند یا ذخیره می کند و در روزی که نیاز دارید به شما می رساند
روش مطالعه شما درست است به همین صورت ادامه دهید و وسواس به خرج ندهید و نخواهید که جزئیات را به خاطر بسپارید بخوانید و بگذارید و بروید همانطور که در غذا خوردن این کار را می کنید
کلیدواژه ها: حافظه، حفظ کردن، یادگیری
گفتگوی درونی را چطور مدیریت کنم
پرسش شماره۱۴۷
میشه لطفا از آقای دکتر درخواست کنید که برای شناسایی و مدیریت گفتگوی درونی هم مطلب بگذارند
پاسخ
گفتگو ها در درون ما توسط ذهنیت های مختلف به وجود می آید، بحث درباره ذهنیت ها نخستین بار در آثار هیوم و دکارت مشاهده شد ، سپس در آثار روانشناسان نفوذ پیدا کرد
شما می توانید با توجه به افکار و احساسات و رفتاری که در موقعیتهای مختلفی از شما صادر می شود ،نامهای مختلفی بر روی ذهنیت های مختلف در ذهن خود بگذارید؛.
مثلاً مریم انتقادگر ،مریم مهربان، مریم بالغ، مریم عصبانی و غیره
سپاس از تکنیک صندلی خالی استفاده کنید و یا به صورت خیالی در ذهن خود دو صندلی را تصور کنید که روی یک صندلی مریم بالغ نشسته است و هر کدام از این مریم ها باید با مریم بالغ گفتگو کنند.
این گفتگو باید آنقدر ادامه پیدا کند تا بالغ آنها را قانع کند در این صورت ذهنیت بالغ در ذهن شما حاکم می شود گاهی بالغ کم می آورد چون ممکن است که بالغ در ذهن شما ناکامل باشد در این صورت باید از کسانی که بالغ قوی دارند استفاده کنید و نظر آنها را هم جویا شوید ،بسیاری از افرادی که نزدی روانشناس می روند و به همین دلیل به روانشناس مراجعه میکنند و اگر یک روانشناس بالغ قوی و پخته ای نداشته باشد نمیتواند فرایند درمان و مشاوره به خوبی جلو ببرد
کلیدواژه ها: گفتگوی درونی، ذهنیت، بالغ
انگیزه های برای درس خواندن ندارم
پرسش شماره_ 148
من اهل افغانستان هستم، من ۲۲سالم است ،من هیچ انگیزه برای درس خواندن ندارم، هر کاری میکنم اصلن نمیتوانم درس را یاد بگیرم و تصمیم میگیرم فردا درس بهتری بخوانم اما نمی توانم، اگر بخوانم یاد نمی گیرم و چند مدت میشود که تنها یی را خیلی دوست دارم و دوست دارم با کسی گپ نزنم و تنها باشم و یه دختر خانم با من در رابط است خیلی دوست داردکه حداقل روزی شش ساعت باایشان باشم اما من زیاد دوستش ندارم، ومن نمی دونم چیکار کنم
پاسخ
شما چند سوال را با هم مطرح کردید که نمی توان به همه آنها همزمان پاسخ داد این که انگیزه را از دست داده اید و تمایل دارید به تنهایی و در خود فرورفتگی می تواند علامت مقداری افسردگی باشد این موضوع باید توسط یک روانشناس بررسی شود دقت کنید که ما در اینجا فقط حدس میزنیم و هرگز تشخیص نمی دهیم
این که می فرمایید با خانمی در ارتباط هستید که به اندازه کافی او را دوست ندارید ولی او تمایل دارد که روزانه حداقل ۶ ساعت با شما باشد، بهتر است که در روابط تان درباره خواسته ها و نیازهای تان شفاف و واضح صحبت کنید در این صورت انتظارات شما و ایشان کاملا مشخص می شود و می توانید رابطه را به خوبی جلو ببرید خواسته ها و نیازهای خودتان را شفاف به ایشان بگویید و از ایشان هم بخواهید که خواسته ها و نیازهای خود را شفاف بگوید و با هم به یک تصویر مورد توافق برسید، وگرنه هر کسی بر اساس تصویر ذهنی خودش از این رابطه انتظاراتی دارد
کلیدواژه ها: انگیزه، خود فرورفتگی، افسردگی
پرسش و پاسخ روانشناسی
دلایل جواب منفی در خواستگاری
پرسش شماره_149
من 21سالمه و حدود دو ساله که از یه پسر خوشم میاد…دو ماه پیش من خیلی راحت رفتم جلو و گفتم که بهتون علاقه دارم…
اما هیچ جواب قطعی بهم ندادن،به نظرتون چیکار کنم؟؟
من دستیار دندانپزشک و ایشونم خبرنگار هستن….
بعدازاینکه بهشون گفتم، گفتن که خیلی برنامه دارم برای زندگیم نمیدونم چی بگم،فعلا درگیر این کرونا هستیم
پاسخ
همانطور که فرمودید ایشان پاسخ قطعی ندادند این به آن معناست که یا رودربایستی دارند که پاسخ منفی بدهند یا خودشان از خواسته خودشان آگاهی ندارند
شما پیشنهاد خود را داده اید و جواب قطعی نگرفته اید بر این اساس تصمیم بگیرید یعنی با خودتون اینطور فرض کنید که اگر برای ایشان اهمیت داشت، قطعاً پاسخ روشن و دقیقی می داد ،بنابراین در حال حاضر فرض را بر پاسخ منفی بگذارید و بر این اساس رفتارهای خود را تنظیم کنید
کلیدواژه ها: جواب منفی، پاسخ قطعی، خواستگاری
ترس از صحبت کردن در جمع
پرسش شماره_150
من یک دختر ۳۶ ساله هستم. از زمان ۷ سالگی فوق العاده خجالتی بودم و از حضور در جمع به شدت مضطرب میشدم. تا جوانی این وضعیت ادامه داشت. بعد از ۲۴سالگی تصمیم گرفتم عوض بشم کمی تمرین کردم و تونستم بهتر بشم. در جمع حاضر میشم و صحبت میکنم اما در درون دچار اضطراب شدید میشم و فقط میتونم حفظ ظاهر کنم. یعنی کسی متوجه نمیشه که من چه زجری میکشم تا مثل یه آدم معمولی به نظر برسم.
مدام خودم رو سرزنش میکنم. از خودم راضی نیستم و فکر میکنم که پر از ضعفم. حالا سوالم از شما اینه، یک ادمی مثل من میتونه امیدوار باشه که خوب میشه؟ راهی برای نجات من از این زجر هست؟
پاسخ
بعضی از افراد دچار اضطراب اجتماعی هستند که در طرحواره درمانی به آن طرد اجتماعی میگوییم کسانی که این مشکل را دارند وقتی که وارد جمع میشوند ،دائماً به تفاوتهای خود با دیگران فکر می کنند، و خودشان را از جهت ظاهر یا ویژگی های ذهنی یا شغلی یا تحصیلی و غیره با دیگران مقایسه می کنند و به شدت مضطرب می شوند ،گاهی اوقات تحت تاثیر اضطراب خجالت زده می شوند و گوشه گیر می شوند و خودنمایی نمی کنند ،گاهی وقت ها هم میخواهند وانمود کنند که اضطراب ندارند و رفتارهای غیر معمولی نشان می دهند ،در سایت خود بیداری،عبارت” طرحواره طرد اجتماعی چیست” را جستجو کنید، مطالب زیادی در این باره گذاشته ایم، می توانید آن را مطالعه کنید تا به شناخت بیشتری درباره مشکل خود برسید، اگر بخواهید این مشکل را درمان کنید در آنجا توضیح دادهام که چه کاری باید انجام بدهید
کلیدواژه ها: ترس، اضطراب اجتماعی، طرحواره درمانی
چگونه با پدر بی منطق رفتار کنیم
پرسش شماره_151
من دخترم بیست سالشه هر وقت میایم خونه مادر شوهرم همسرم مرتب به دخترم دستور میده این کارو بکن اون کارو بکن پیش دختر عموها و عمو ها و عمه ها و…. و اگر دخترم کمی دیر کنه در انجام کار شوهرم پیش همه با خشونت بهش میگه چرا انجام ندادی و بهش توهین میکنه در صورتی که در خونه این طور نیس و اصلا کاری به کارش نداره و دخترم وقتی میریم اونجا خیلی ناراحت میشه از وضعیت وخشمش رو پنهان میکنه شوهرم اصلا منطقی نیس که در این مورد باهاش صحبت کنم و اگه بگم نتیجه بر عکس میگیرم .چکار کنم(همسرم همیشه دنبال تایید اعضای خانواده خودش هس) .لطفا منو راهنمایی کنین
پاسخ
به دخترتان آموزش بدهید که این مشکل را با پدرش در میان بگذارد و به او بگوید که به خاطر این رفتارهای او آزرده می شود، اگر که دختر شما نمی تواند مستقیماً با پدرش صحبت کند به او کمک کنید تا نامه ای بنویسد در این نامه در باره احساسات خودش صحبت کند و بگوید که چقدر آزرده و ناراحت و خشمگین می شود و این نامه را به پدر بدهد
ما بارها از این روش در خانواده ای که پدر زورگو بوده استفاده کرده ایم و جواب بسیار خوبی گرفته ایم، شاید برای موقعیت شما هم کارآمد باشد ضمن اینکه خود شما می بایست حتماً به صورت جدی با این رفتارهای همسرتان برخورد کنید ،وقتی فردی منطقی نیست نیاز نیست که با او منطقی صحبت کنید، بلکه باید رفتارتان را عوض کنید شاید که شما قاطعیت لازم را ندارید و باید در این مورد رفتارهای قاطعانه را بیاموزید،
در ابتدا از دخترتان بخواهید، نامه ای به پدر بنویسد و اگر که فایده نداشت قدم بعدی تغییر رفتار توسط شما و استفاده از قاطعیت است
کلیدواژه ها: پدربی منطق، احساسات، قاطعیت
اضطراب جدایی در کودک
پرسش شماره ۱۵۲
من یک پسر ۱۶ ماهه دارم . ۶ماه اول تولد مجبور شدم ۸ بار تقریبا روزی ۳ ساعت پیش همسرم تنها بگذارم . می خواستم بدونم اضطراب جدایی در او شکل گرفته یا نه؟ و به من بگوئید از چه سنی می توانم اگر کاری داشتم او را پیش فرد مطمئنی تنها بگذارم ؟؟
پاسخ
به طور کلی برای اینکه بچه ها آسیب نبینند ماددر و یا مراقب، باید قابل پیشبینی، در دسترس و پاسخگو باشد
اگر که فرزند را به پدرش سپرده اید و پدر هم رابطه خوبی با فرزند داشت، بنابراین خطری متوجه فرزند نیست، زیرا او هم مراقب محسوب می شود
به طور کلی تا زیر سه سالگی باید رابطه ایمن را با فرزند حفظ کرد یعنی زیاد از او دور نشوید و سخت گیری نکنید،وتا۱۸ماهگی از تیررس نگاه کودک دور نشوید
در مواقعی که مجبور هستید بهتر است که ابتدا و چند مرتبه مثلاً ۴ بار در هفته، شما و شخصی که قرار است،مراقب او باشد در یک فضا قرار بگیرید ،چند بار کودک بین شما وایشان رد و بدل شود ،به صورتی که چهره او برای کودک آشنا شود، در آن صورت به صورت کوتاه مدت( البته بعد از دو سالگی) می توانید از فرزند دور شوید
جدایی ازکودک تا کوتاه تازیر ۱۸ماهگی به هیچ وجه توصیه نمی شود،حتی به این صورت که کودک در اتاق خواب باشد و مادر در آشپزخانه، مگر اینکه کودک خواب باشد و مادر کاملاً گوش بزنگ باشد که با کوچکترین نشانه بیداری سریع اتاق خواب کودک برگردد
به همین دلیل در بیشتر کشورها به مادرانی که کارمند هستند به مدت یک سال و بعضی از کشورها به مدت سه سال مرخصی با حقوق داده میشود ،به دلیل این که تحقیقات نشان داده است که چقدر این موضوع در سالهای اولیه حائز اهمیت است
کلیدواژه ها: اضطراب جدایی، رابطه ایمن، فرزند
چرا باید نماز بخوانیم
پرسش شماره_153
۲۰ سال دارم،مدتی هست که ذهنم درگیر این هست که چرا باید نماز بخونم و چرا نباید نماز بخونم؟
تا کنون از چند نفر آشنایان که از من بزرگتر هستند این سوال رو پرسیده ام اما جوابی منطقی به من نداده اند و فقط از شنیده ها و گفته هامیخواهند راهنمایی کنند
و خودم هم خیلی علاقه مند هستم که نماز بخونم ولی باید برای کاری که انجام میدم دلیل منطقی داشته باشم لطفا از راه منطق راهنمایی کنید.
( البته تمام ویس های جناب دکتر رضایی رو که فلسفه دین از دیدگاه کانت رو در کانال به اشتراک گذاشته بودند رو به خوبی گوش داده ام )
پاسخ
نکته اول این است که بحث درباره مذهب برای من چالش انگیز است و نمیتوانم در اینجا صحبتی داشته باشم
نکته دوم این است که طبیعتاً سن نوجوانی ، سنی است که فرد وارد مرحله عملیات صوری میشود
در این مرحله می خواهد همه آن چیزهایی را که در گذشته صرفاً به او دیکته شده به صورت منطقی بررسی کند، بنابراین، این رفتار شما کاملا طبیعی هست ،رواومی می گوید؛ نوجوانی که آنچه که دیکته شده را نمی پذیرد ،سالم است زیرا هویتی داردو احساس هویت میکند، بنابراین این نشان دهنده سلامت روانی شما است
طبیعتاً مذهب جزو موضوعاتی است که برای بسیاری از افراد تعصب برانگیز است، و بیشتر افراد مذهبی نمی توانند بدون سوگیری درباره آن اظهار نظر کنند،که البته حتی خود متون مذهبی هم چنین رفتارهایی را نمی پذیرد، و همیشه تفکر ارجحیت دارد به تقلید کورکورانه، به عنوان مثال در مذهب اسلام، روایات و آیاتی هست که توصیه به تفکر می کند
امامن به شما در باره روش تحقیق توصیه هایی می کنم؛ برای یک تحقیق درست باید نه پیشفرضی برای تایید آن باور داشته باشید و نه پیشفرضی برای رد آن باور
این البته ،شرایطی ایدهآل است که در علوم آزمایشی برای اینکه این شرایط بوجود بیاید در بعضی از پژوهش ها،پژوهشگر را در جریان خود پژوهش نمی گذارند تا نظرات او در پژوهش سوگیری ایجاد نکند، اما با توجه به موضوع مورد تحقیق شما برای شما این امکان فراهم نیست
باید آثار مخالفان و موافقان را بخوانید و همیشه در ذهن خود تکرار کنید که می خواهم از پیش هیچ موضعی نداشته باشم و هیچ پیشفرضی نداشته باشم ، هر چند به عقیده من هرگز نمیتوان در ابتدای کار بدون سوگیری تحقیق کرد اما به هر حال لازم است که این گونه عمل کنید و مدتی زمان میبرد،یعنی ممکن است یک سال دو سال یا سه سال زمان ببرد تا به جمع بندی برسید
وقتی که فرد به مذهب شک می کند اگر شک او بیشتر به سمت انکار مذهب باشد،به لحاظ روانی تحت فشار زیادی قرار می گیرد
این فشار از دو جهت است
اول از این جهت که یک جهانبینی سازمان یافته درباره خود ،مردم و جهان داشت و حالا این جهان بینی در حال فروپاشی است
در نتیجه احساس انسجام فکری نمی کند و مانند ساختمانی که همه چیزش می خواهد فرو بریزد بشدت تحت فشار تعارضات زیاد است، این فشار کاملاً طبیعی و اجتناب ناپذیر است و تا زمانی که به یقین برسید ادامه دارد، بسیاری از افراد چون تحمل این فشار را ندارند سریعاً به شکلی خود را قانع می کنند تا از مهلکه جان سالم به در ببرند
فشار دوم از جانب فروپاشی نظام اخلاقی است در مذهب، پایه اخلاق اعتقاد به خدا است وقتی که اعتقاد به خدا ،مورد شک و تردید قرار میگیرد همه گزاره های اخلاقی ،مورد تردید و شک قرار میگیرد از آنجایی که طبق پژوهشهای به عمل آمده ،اخلاق با سلامت روانی ارتباط تنگاتنگی دارد و همینطور اخلاق یکی از ابزارهای معناگرایی برای بودن است( که در آموزش های بعدی در فلسفه پل تیلیش را توضیح خواهم داد)
میبایست نظامی اخلاقی برای خود در نظر بگیرید تا سر و سامان پیدا کنیدامروزه اخلاق کانت مورد تایید بسیاری از افراد است، آثار فلسفه اخلاق کانت رو مطالعه کنید و اگر که خود را با او همدل دانستید می توانیدتصمیم بگیرید که پایه اخلاق خود را بر این اساس قرار دهید
البته طبیعتاً در آینده کم کم به یک دانش اخلاقی خواهد رسید
کلیدواژه ها: نماز، معناگرایی، اعتقاد به خدا
چگونه با خیانت کنار بیایم
پرسش شماره_ ۱۵۴
آیا اگر پدری به همسر خود خیانت کند و فرزند خود متوجه این ماجرا شود، آیا ممکن است که فرزند آسیب ببیند آیا ممکن است که این فرزند در بزرگسالی خودش این کار را انجام بدهد؟
این فرد الان بزرگسال است و ٢٩ سال دارد
سالهاست نتوانست گریه کند و الان انسانی خوب و باوجدانی هست که پدرش رابخشیده و بعد ٨ سال آشتی کردند
ولی انگار یک نوع بی اعتمادی داره ، چون میگفتند اگه ازدواج کنم اجازه نمیدم حتا یکی از دوستانم پاش به منزلم و حریم خصوصیم وارد بشه ،چون پدرش ، با زن بهترین رفیقش دوست و معشوقه شدند و بعدها ازدواج میکنند و مادرش را طلاق داد
پاسخ
شواهد پژوهشی و تجربیات بالینی نشان داده است که گذاشته بسیار بسیار موثر است خانواده اولین آموزشگاه ماست معمولاً ما در رفتارهای خود به والدین به شدت توجه می کنیم یا سعی می کنیم اصلاً مانند آنها نباشیم یا سعی می کنیم کاملا مانند آنها باشیم در هر دو صورت ما تحت تاثیر والدین هستیم
بسیاری از والدین رفتار هایی دارند که میتواند به شدت آسیب زننده باشد ما نمی توانیم بگوییم صرفاً آن رفتار آسیب می زند به دلیل اینکه که بارهامشاهده کرده ایم که افرادی در شرایط به شدت آسیب زا بودهاند و طبیعتاً باید آسیب می دیدند اما این اتفاق نیفتاد یا دست کم به آن اندازه ای که ما انتظار داشتیم اتفاق نیفتاد
گاهی خلق و خوی کودک و گاهی افرادی که در زندگی وجود دارند مانند خواهر برادر پدر بزرگ مادر بزرگ و غیره ممکن است که مانند ضد ضربه عمل کنند و مقداری از ضربه را بگیرند، البته همه این ها توسط یک روانشناس با تجربه می تواند به خوبی بررسی شود افراد چون خودشان مجهز به مکانیزم های دفاعی هستند نمی توانند این را بفهمند
با این حال شخصی که شما درباره ایشان صحبت کردهاید به نظر میآید که آسیب دیده است، خشم پنهانی که از پدر دارد نیاز هست که با کمک یک روانشناس بررسی شود این خشم به وسیله بخشیدن پنهان نمی شود، و از آنجایی که هیجان برای ایجاد یک رفتار تولید می شود چون هیجان هست دراو منجر به رفتار نمی شود ممکن است که تغییراتی را در دنیای شناختی به وجود بیاورد مثلاً از آنجایی که قهر کرد، می تواند،برای مدیریت خشم تبدیل به فردی کنار گیر شود و در سایر موارد هم وقتی که خشمگین می شود رفتار کناره گیری و قهر را انتخاب کند که طبیعتاً در روابط بین فردی یک رفتار ناسالم است
نکته بعدی که به آن اشاره فرمودید بدبینی است، یعنی طرحواره بی اعتمادی در ااو شکل گرفته است، طبیعت همان طور که ما خوشبینی را توصیه نمی کنیم بد بینی را هم توصیه نمیکنیم و این هم میتواند در حوزههای مختلف برای او تولید مشکل کند
بنابراین پاسخ من به سوال شما مثبت است ولی کم و کیف آن باید بررسی شود
کلیدواژه ها: خیانت ، خشم پنهانی، طرحواره
زندگی بعد از طلاق
پرسش شماره_ ۱۵۵
سوال من دررابطه بازندگی بعدازطلاق هست من ۱۸سال باهمسرزندگی کردم و۳فرزنددارم سال دهم زندگی بخاطرمشکلات واعتیادفحاشی بداخلاقی تندخویی وعدم روابط اجتماعی بااقوام بدبینی عدم ایمان به نمازوروزه وعدم تفاهم شخصیتی وخیلی چیزهای دیگه ازهم جداشدیم ومتاسفانه بخاطرعقایدپوچ اطرافیان که برگردبه خونت برگشتم ودوباره بعداز۵ماه عقدکردیم
وبعدازان همسرم ازکاراخراج شد ومشکلات قبلی که اصلارفع نشده بودبلکه بیشترهم شده بودکه علنا کل چکهای دادگاه که برای ۱۵۰تاسکه من دادگاه داده بودروهمه یکجاآتیش زد وتوهمتاش خیلی زیادترشده بودومخصوصابامخارج سنگین زندگی الان ۷سال هست که بیکارومن مجبورم کارکنم وخرج بچه هاکنم
خلاصه زندگیم بعدازطلاق بوی مرگ میدادوحتی بخاطرمشکلات وعدم محبت توخونه داشتم افسردگی گرفتم
والان چندماهی هست که دیگه صبرتموم شده وتصمیم جدایی دارم البته تواین چندسال بعدازعقدمجدد چندبارمحبوربه قهروآشتی وحتی دادگاه تاپای طلاق رفتیم چون الان دوتاییمون به این نتیجه رسیدیم که بدردهم نمیخوریم ازهمه نظر من الان درخواست طلاق دادم ومیخوام بطوررسمی ازش جدابشم
پاسخ
من بارها و بارها گفته ام که رجوع بعد از جدایی عاقلانه نیست تقریباً ندیدم که رجوع کنند و مشکلات گذشته حل شده باشد معمولا افراد به خاطر شرایط محیطی و یا اینکه نمی دانند چگونه با احساسات خود برخورد کنند رجوع میکنند در این باره در گذشته فایل صوتی گذاشتم که می توانید در این کانال یا سایت اان را پیداکنید
تا زمانی که در رابطه هستید باید مواظب رابطه باشید و از رابطه خود مواظبت کنید وقتی که فرد طلاق میگیرد یعنی رابطه مرده است و نمیشود مرده را زنده کرد
عشق از دست رفته برنمیگردد، ماهی را هر وقت از آب بگیرید، تازه نیست گاهی وقتها ماهی ها مرده اند
به همین دلیل ما معتقد هستیم که در روابط خود انسانی رفتار کنید و کنترل را بر روی زمین بگذارید زیرا وقتی که رابطه به پایان رسید دیگر نمی شود کاری کرد
کلیدواژه ها: طلاق، رابطه، عاقلانه
چرا نمیتوانم ارتباط اجتماعی برقرارکنم
پرسش شماره_ ۱۵۶
من دختر 22ساله دانشجو هستم.دو سوال دارم.
1-من در ارتباط با کسایی ک حس میکنم سطح بالاتری دارند فاصله میگیرم چه از نظر ظاهری ،تحصیلی ،مالی و…
خودم حس میکنم اعتماد به نفس کمی دارم چون در ارتباط با افرادی که سطح پایین تری دارن خیلی خوب رفتار میکنم و خود واقعی رو نشون میدم.
2-مشکل بعدی بنده به عبارتی این است که (ادم هارو آدم حساب نمیکنم )و این خیلی ناراحت کننده است برای طرف مقابلم و از اطرافیانم زیاد شنیدم که میگن مثلا هیچ ویژگی من برات جذاب نیست،تو هیچی رو نمی بینی ،تو همه چیو کوچیک میبینی ولی در درونم قصد بی احترامی یا برتری ندارم در رفتار و کلام سعی زیادی کردم ولی متاسفانه با افراد جدید هم همین حس منفی بعد مدتی منتقل میشه .
پاسخ
این که در هر جمعی خود را متفاوت از آن جمع می بینید و از آنها فاصله میگیرید میتواند علامت طرحواره طرد اجتماعی باشد کسانی که این طرحواره را دارند در جمع های ناآشنا احساس اضطراب می کنند بعضی از این افراد تصور میکنند افراد خاصی هستند، این طرحواره قابل درمان است، اگر می خواهید درباره این طرحواره بیشتر بدانید در سایت ما عبارت طرحواره طرد اجتماعی چیست را جستجو کنید
اینکه میفرمایید دیگران را حساب نمی کنم یا به چشم میآیند ممکن است به این دلیل باشد که شما انسانی کنار جو هستید و در واقع با دیگران بیگانه هستید که این هم می تواند از علائم طرحواره اجتماعی باشد
افرادی که دیگران را به حساب نمیآورند یا گرفتار طرحواره استحقاق یا خودشیفتگی هستند، که با توجه به توضیحات شما، به نظر نمیآید که گرفتار طرحواره استحقاق یا خودشیفتگی باشید یا کنارجو و اجتنابی هستند که یکی از علائم طرحواره طرد اجتماعی است
این طرحواره قابل درمان است و لازم نیست این همه در رنج و عذاب باشید
کلیدواژه ها: ارتباط اجتماعی، طرحواره، طرد اجتماعی
درمان افسردگی
پرسش شماره_ ۱۵۷
یک تکنیک برای افسردگی معرفی کنید ،من قرص ضد افسردگی هم استفاده میکنم اما فایده ای نداشته
همه ش بی حوصله و بی رمق و خواب آلود هستم و قادر به فکر کردن نیستم ،توانایی پیگیری اهدافم رو ندارم
واقعا این مسائل من رو افسرده تر میکنه ،از طرفی میخوام که فعال و موفق باشم از طرف دیگه رمق و یا انگیزه و اراده کافی ندارم برای حرکت کردن ،خیلی پریشونم خیلی ،میگن در زمان طلوع صبح بیدار شدن باعث تولید هورمونهای ضد افسردگی میشه اما نمیتونم اون موقع بیدار بشم
پاسخ
با توضیحاتی که شما دادید بعید میدانم که یک تکنیک بتواند به شما کمک کند در سایت ما مجموعه ای وجود دارد به نام ناخدای زندگی خودت باش که برای کسانی که افسردگی خفیف دارند و یا اضطراب خفیف دارند مفید است و این مجموعه کاملا رایگان است
کتابی هم هست با نام از حال خوب به حال بد اثر دیوید برنز که تکنیک های زیادی در آن معرفی شده است که البته برای کسانی مفید است که اضطراب و افسردگی خفیف دارند
با توضیحاتی که شما دادید و اینکه دارو مصرف میکنید احتمالاً در کنار دارو نیاز به دریافت مشاوره دارید
افسردگی به چند قسمت تقسیم می شود؛ در بعضی از انواع افسردگی، فقط با مشاوره می توان آن را برطرف کرد
اما بعضی دیگر از انواع افسردگی ترکیب دارو و مشاوره می تواند اثر بخش باشد و البته در بسیاری از موارد بعد از دریافت مشاوره به مرور از دوز دارو کم می شود و بارها و بارها شده که دارو به طور کامل قطع شود
نوعی از افسردگی وجود دارد که به آن افسردگی فصلی می گویند که چون در طول فصل زمستان نور خورشید کم است، سبب شود که هورمون ملاتونین کمتر ترشح شودوباعث افسردگی شود
که البته این به تنهایی نمیتواند عامل افسردگی شود و بنابراین نورخورشید به تنهایی عامل درمان نخواهد بود
به عقیده من بهتر است به یک روانشناس بالینی مراجعه کنید
کلیدواژه ها: افسردگی، تکنیک، ملاتونین
چرا تمرکز حواس ندارم
پرسش شماره_ ۱۵۸
منم یه مشکلی داشتم که میخواستم راهنماییم کنین ۲۴ سالمه ومجرد من تمرکزم خیلی کمه تو هر مواردی اینکه چطور تمرکزم وبیشتر کنم ونمیدونم
واینکه بیشتر وقتها من خیال پردازی میکنم بیشتر شبها واین مشکل وسالهاست که دارم هر چقدر سعی میکنم با ذکر وسرگرمی کتاب خواندن خودمو سرگرم کنم وخیال پردازی نکنم نمیشه
پاسخ
خیال پردازی می تواند از علائم فرار شناختی باشد، ما وقتی با مشکلات محیط ناگوار و شرایط ناگوار خانواده ناارزنده سازمواجه شویم ، گاهی دلمان می خواهد با آنها بجنگیم، گاهی هم در برابر آنها میحکوب می کنیم و گاهی هم دلمان میخواهد از آنها فرار کنیم
بستگی دارد چقدر امکانات داشته باشیم و خلق و خوی ما چگونه باشد، ممکن است که شما به وسیله خیالبافی دارید از یک موقعیت واقعی فرار می کنید یا شاید از کودکی این کار را کرده اید و تبدیل به یک عادت فکری شده است
وقتی در عالم خیال و سیری میکنید سودی برای شما دارد واقعیت برای شما دردناک نیست و ضررش اینست که نمی توانید اهداف خود را دنبال کنید
بنابراین باید مشکل اصلی خود را پیدا کنید آن را حل کنید یا شیوه مواجهه با آن را بیاموزید برای منظور گاهی نیاز به کمک یک روانشناس دارید
بعد از آن ، می توانید مهارت های مربوط به تمرکز و توجه و مطالعه را یاد بگیرید و از آن استفاده کنید
کلیدواژه ها: تمرکز، خیال پردازی، موقعیت واقعی
شوهرم بدبین است چه کنم
پرسش شماره_ ۱۵۹
یه سوال دارم و دوست، دارم نظر شما که با مراجعین زیادی، مثل من برخورد کرده اید و اینکه عواقب زندگیهاشون هم دیدید، بدونم.
شش سال پیش ازدواج کردم. یه دختر چهار ساله دارم. بعد از عقدم من همینجور با همسرم مشکل دارم. ایشان از همون ابتدا به من شک داشت. و با خودم میگفتم من وقتی مشکلی ندارم. و مشکلی هم ازم نبینه، متوجه میشه که داره اشتباه میکنه. اما…. نشد. متاسفانه توهماتش خیلی زیاده. مثلا باهم بیرون میریم میگه اون آقایی که کنار پیاده رو ایستاده بود، تو باهاش قرار گذاشتی که یه لحظه هم شده، ببینیش.و خیلی چیزای دیگه که طولانی میشه اگه بگم… و مشکل دیگه اینکه ایشان دو سه روز حالش خوبه، و خیلی خوشحال و پرانرژی و حدود ده روز قهر و ناراحت.و همش دنبال بهانه.
اوایل جوابشو میدادم و منم عکس العمل نشان میدادم و کار به دعوا و کتک کاری میکشید.
اما یه مدتی هست،که تصمیم گرفتم ولش کنم به حال خودش. و تقریبا تصمیممو گرفتم که دیگه باهاش کاری نداشته باشم. وقتی من را به آقایی میبنده، هیچ جوابی نمیدم. وقتی ناراحته، محلش نمیدم البته وقتی هم خوب شد، بازم باهاش کاری ندارم. و قبول نمیکنه که بریم تحت درمان باشیم.
حالا واسم سئوال شده، اینکه من همینجور زندگی کنم بخاطر آینده دخترم، بالاخره متاسفانه توی جامعه ما و مخصوصا شهر ما که کوچیک هست، بچه طلاق جایگاهی نداره. یا اینکه طلاق بگیرم. با توجه به اینکه ایشان از لحاظ مالی هم، تامین میکنه.
پاسخ
باتوجه به توضیحاتی که دادیدبه نظرمیاید همسرشما اختلال شخصیت پارانوئید دارد،کسانی که اختلال شخصیت دارند،تانخواهند نمیتوانند تغییر کنند دلیلش این است که آنها تصور می کنند دیگران مشکل دارم آنها نسبت به مشکلات خود هیچ آگاهی و بینشی ندارند
بیشتر این افراد تادرروابط خودبارهاوبارهاطرد نشوند بفکر تغییر نمی افتند،شماباکمک یک روانشناس باید بیاموزیدکه چگونه باایشان برخوردکنیدکه آسیبها به حداقل برسدو بخاطرداشته باشیدکه فرزندان در یک خانواده سالم ، رشدسالم دارند نه دریک خانواده پرازتعارض ، بنابراین این تصور که به خاطر بچه ها تحمل می کنم یک تفکر بی اساس و بدون پشتوانه علمی است
کلیدواژه ها: بدبین، شخصیت پارانوئید، طرد
من میترسم تنها بخوابم
پرسش شماره_ ۱۶۰
من همیشه از اینکه تنها در اتاقم بخابم میترسم و اگر هم بخابم ،بعد از چند دقیقه پا میشم و میرم توی هال میخابم چون مامانم و داداشم توی هال میخابند، اینجوری احساس امنیت میکنم چون فک میکنم یه نفر توی اتاقمه وداره به من نگاه میکنه، اگر به پهلو بخابم فک میکنم پشت سرمه یا بالای سرمه و
گاهی هم توی خاب میبینمش، البته به شکل یکی از اعضای خانواده ام که خنده های ترسناک داره و همیشه هم توی خابم توی تاریکی وایساده یا اینکه موهامو میکشه که وقتی بیدار میشم حس میکنم یه نفر موهامو کشیده یا دستشو توی موهام برده و یک مشکل دیگه هم که دارم اینه که وقتی با خواهر برادرام حرف میزنم مثلا میگم این وسیله ای که خریدی چقدر خوبه منم بخرم بعدش پشیمون میشم و میگم کاش نگفته بودم الان در مورد من چه فکری میکنه مثلا ایا فک میکنه من حسودم و کلا ذهنم به هم میریزه بخاطر همین زیاد باهاشون قاطی نمیشم تا بعد احساس پشیمونی نکنم
پاسخ
آنچه که شما تجربه می کنید نوعی توهم است
این توهم هیپنوپومپیک نام دارد، در این توهم بیمار فردی را می بیند که پای تختخواب ایستاده است یا چهره فردی را میبیند که در فضای بالای تخت شناور است
البته با توجه به فرهنگ ما که بعضی از مردم اعتقاد به جن دارند و یا اعتقاد به ارواح دارند تشخیص اینکه آیا توهم است یا ریشه در باورهای فرهنگی دارد به عهده روانپزشک است
باید به یک روانپزشک مراجعه کنیدتامشخص شود که آنچه تجربه میکنید توهم است یا بخاطر باورهای فرهنگی است، اگر تو هم باشد شاید لازم باشد که بیشتر با شما صحبت شود
توهم، می تواند یکی از علائم اختلالات سایکوتیک باشد
تصاویری که به ذهن شما مربوط به خانواده تان می آیدهم میتواند علامت اختلالات سایکوتیک باشد به معنای هذیان
ومی تواندعلامت طرحواره بی اعتمادی و بدرفتاری باشد
کسانی که این طرحواره رادارند دائماً تصاویری از اینکه دیگران آنها را مورد بدرفتاری قرار می دهند یاخودشان دیگران را شکنجه میدهندبه ذهنشان به صورت خیالی خطور می کند
به هرحال، شماحتماً بایدبه یک روان پزشک مراجعه کنید،تا مصاحبه و تست انجام شود در صورت تشخیص روانپزشک به روانشناس ارجاع داده می شوید
کلیدواژه ها: خواب، توهم، اختلال
آیا شخصیت کهن الگوها واقعیت دارد
پرسش شماره_۱۶۱
خانمی ۵۴ ساله بازنشسته ومتاهل با۲۵ سال زندگی مشترک با ویژگی های دیمیتر وارتمیس هستم همسرم دیونیسوس۵۸ ساله وتک فرزند دختری۲۲ساله پرسفون حاصل این زندگی مشترک .به دلیل ناسازگاری وتفاوتهای فردی بسیار زیاد همیشه هردو به فکرجدایی بودیم وزندگی به کاممان تلخ بوده البته من صرفا به خاطر خوشحالی دخترم این زندگی را پدیرفته وبدون کوچکترین درخواست با امکانات خودم زندگی نسیتا خوبی فراهم کردم ولی در کل هیچ گاه از زندگی رضایت نداشتم واحساس پوچی وصعف میکنم.وبا افزایش تنشها تصمیم به جدایی داریم .باعلم به این که این رابطه بهتر از این نخواهد شد ایا صرف فرزندم ادامه زندگی خوب است؟هرچند که اشیانه خالی الان هم بارز است….ممنون از راهنمایی شما.
پاسخ
من شخصاً در کانال و سایت خود، کهن الگوهای یونگ را معرفی کردهام اما بارها و بارها گفته ام که روانکاوی و بهطورکلی روان تحلیلی علمی نیست وقتی می گوییم علمی نیست یعنی نمی شود به تشخیص آن و به درمان آن زیاد اعتماد کرد
مثلاً بعضی از افرادی که در حوزه کهن الگوهای یونگ فعالیت میکنند میگویند بسیار خوب چون در شما دیمیتر فعال است باید آتنا را در خود پرورش دهید، این درست مثل این است که به کسی بگوییم اضطراب نداشته باش، یعنی این تشخیص اولا تشخیص دقیق نیست دوماً این راه حل راه حل و در واقع توصیه ای تکنیکال و عملی نیست
قویترین روش درمانی در روانشناسی درمان ها و تشخیص های مبتنی بر رویکرد شناختی رفتاری هستند که بیشترین پژوهش ها را در کارنامه خود دارند
من در کارگاهی که سال گذشته عنوان خودشناسی پایان و یونگ گذاشته ام و پکیج آن هم در سایت موجود است، ارتباط کهن الگوها را با طرحواره ها بیان کردم یعنی بر اساس تجربیات شخصی و حدس و گمان و نه پژوهش، در آنجا بیان کردم که هر کدام از این کهن الگوها می تواند زمینه ساز کدام طرحواره باشد، البته تاکید میکنم که بر اساس تجربیات شخصی و حدس و گمان من است و قطعاً قابل نقد است
دیمیتر میتواند طرحواره ایثار و اطاعت همپوشی داشته باشد، آرتمیس میتواند با طرحواره بدبینی وبدرفتاری و یا مکانیسم مقابله ای جبران افراطی در طرحواره اطاعت همپوشی داشته باشد
دیونوسوس می تواند با طرحواره خود انضباطی و خویشتنداری ناکافی و خود شیفتگی همپوشی داشته باشد
پرسفون می تواند با طرحواره پذیرش جویی و طرحواره وابستگی همپوشی داشته باشد
اگر که بتوانید از نگاه طرحواره درمانی به یک درمانگر مراجعه کنیدومشکل خود را بشناسید آن وقت از آنجایی که طرحواره درمانی پژوهش محور و تکنیکال است، می توانید مشکل خود را به راحتی حل کنید، منظور من از راحتی یعنی پیدا کردن راه حل عملی
ما معتقد هستیم که در رابطه زناشویی اگر یکی بد می رقصد، دیگری احتمالاً به گونه ای ساز میزند که اوبدمی رقصد
یعنی اگر همسر شما دیونوس است، قطعاً ایثارگری شما در در بیمسئولیتی او بسیار بسیار نقش آفرینی کرده است، ما روی دیگران کنترل نداریم، اما بر روی حد و مرز کنترل داریم
من در این فضا هرگز نمیتوانم بگویم جدا بشوید یا نشوید، به عقیده من باید به یک زوج درمانگر صاحب صلاحیت مراجعه کنید،اگر همسرتان با شما همراهی میکند بسیار خوب ولی اگر نمی کند خودتان تنها بروید، و با کمک یک زوج درمانگر مسئله را به درستی بررسی کنید شاید بعد از بررسی و مشاور به این نتیجه برسید که ادامه بدهید اما قطعاً باید در خود تغییراتی به وجود بیاورید شاید هم به این نتیجه برسید که جدا شوید روانشناس می تواند به شما کمک کند تا با توجه به ویژگی های فردی در زندگی شخصی شما و دنیای ادراکی خودتان بهترین تصمیم را با توجه به وضعیت موجود بگیرید
کلیدواژه ها: کهن الگوها، طرحواره، زوج درمانگر
راههای خروج از افسردگی پس از زایمان
پرسش شماره_ ۱۶۲
من بعد زایمانم افسردگی بعد زایمان گرفتم و الان که هفت ماه گذشته هنوز خوب نشدم ؛چون وقت نکردم برم مشاوره….البته بگم زایمان سه قلویی داشتم و الان سه قلو دارم…
همش احساس تا امیدی و پشیمانی و استرس دارم و فکر میکنم با آمدن بچه دیگه رنگ خوشی و آرامش رو نمیبینم…
هرکاری میکنم نمیتونم به خودم بیام ،همه سرزنش میکنند و میگن ناشکری ولی بخدا دست خودم نیست
پاسخ
واقعیت این است که زایمان سه قلو مانند ترو ماست، یعنی اینکه فشار روانی بسیار بسیار شدیدی بر روی شما می آورند بسیاری از مادرانی که فرزندان سه قلو یا دو قلو داشتند بر اثر فشار روانی به روانشناسان مراجعه کردند کسانی که صاحب یک فرزند هستند هم می دانند که حتی داشتن یک فرزند چقدر فشار زیادی به آنها می آورد و حالا همان فشار بایدسه برابرشود
این موضوع هیچ منافاتی با اینکه ناشکری نکن ندارد، احتمالاً اطرافیان شما می خواهند شما را دلداری بدهند و آرام کنند ولی نمیدانند چه بگویند و سعی می کنند که اینگونه شما را آرام کنند در صورتی که این سبب می شود که شما علاوه بر اساس فشار احساس گناه کنید
احساسات خود را بپذیرید ،شما کاملاً حق دارید که احساس کنید تحت فشار هستید ،خوب است که به یک روانشناس مراجعه کنید تا ببینید با توجه به واقعیت موجود، بهترین کاری که می توانید انجام بدهید چیست؟ اگر که نمیتوانید با احساسات خود کنار بیایید،حتماً لازم است که به یک روانشناس مراجعه کنید
افسردگی پس از زایمان هم برای بسیاری از خانم ها اتفاق می افتد به خصوص خانم هایی که نیاز به آزادی بالایی دارد این موضوع در صورت مراجعه به روانشناس قابل حل است
نکته ای که بسیار مهم است و بر روی آن تاکید می کنم این است که همه احساسات خود را حتی احساسات متضاد خود را تجربه کنید و بپذیرید
کلیدواژه ها: افسردگی پس از زایمان، فشار روانی، واقعیت
علاقه به رانندگی دارم ولی میترسم
پرسش شماره_163
من تصمیم گرفتم رانندگی یاد بگیرم گواهینامه رو 8سال پیش گرفتم یک مدت رفتم تعلیم مجدد جلسه دوم خیلی خوب رانندگی کردم، ولی جلسه سوم از اولم بدتر بودم، دیگه ادامه ندادم
یعنی حواسم پرت میشه، زیاد فکر میکنم توی رانندگی …من توی مهارتهای دیگم خیلی خوب عمل میکنم ولی ازرانندگی واهمه دارم، همش تو ذهنمه چطور بقیه اینقدر راحت رانندگی میکنن….
یک نکته ای بگم اونم اینه که بار اول مربی ام خیلیییی بد بود همش تحقیرم میکرد اصلا تو حرفاش یک ذره تشویق نبود منتظر بود من خراب کنم
یک نکته ی دیگه مامان بابای من خیلی ترسوان یا من حسم اینه که اونام منو قبول ندارن
پاسخ
شما در همین پیام اشاره کردید که پدر و مادر شما ترسو بودند ،بنابراین به شما شیوه درست روبرو شدن با مسائلی که مقداری دشواری و نگرانی دارد را یاد ندادند، احتمالاً آنها از مشکلات فرار میکردند و شما هم از آنها این را یاد گرفتید فرار از مشکلات باعث میشود که با مسائل به صورتی که هست روبرو نشوید و به همین دلیل درک درستی از آن واقعیت نداشته باشید و مسائل را در اندازه بزرگتر از آنچه که هست ببینید
وقتی هم که مربی شما با شما اینگونه برخورد کرد فرضیه شما یعنی اینکه من نمیتوانم بیشتر تایید شد
چاره کار روبروی و مواجهه با این موقعیت است باید شهامت را تمرین کنید، یعنی با وجود تجربه ترس کارت را انجام بده
می توانید از روش پلکانی استفاده کنید، یعنی از آسان به سخت شروع کنید و احساسات بدنی خود را تجربه کنید و علیرغم این احساسات به کار خود ادامه بدهید و در مرحله بعد همین کار را در موقعیت سخت تر انجام دهید
مثلاً ابتدا خودتان به تنهایی در ماشین چند دقیقه ای بنشینید، دفعه بعد علاوه بر نشستن مقداری رانندگی کنید ،دفعه بعد مقداری بیشتر رانندگی کنید و به همین ترتیب ادامه دهید تا بدن شما با این ترس خو بگیرد بعد از اینکه بدن شما خوب می گیرد ذهن شما شیوه های انطباقی برای این موقعیت پیدا می کند
به این روش در روانشناسی رویارویی می گویند
البته همیشه اینطور هست که در صورتیکه این پاسخ به شما نتواند کمک کند باید به یک روانشناس مراجعه کنید روانشناسان ابزارهایی برای کاهش این ترس دارند
کلیدواژه ها: رانندگی ، ترس، احساسات بدنی
چگونه در زندگی جدی باشیم
پرسش و پاسخ روانشناسی
پرسش شماره_164
من پسر ی25 ساله هس
تم و یک مشکل بزرگ دارم اینکه تا کنون در هیچ یک از موارد زندگی جدی نبودم و جدی دنبال نگردم و اصلا احساس مسئولیت نکردم اگر هم کردم فقط حرف بوده
مثلا درس را نصفه کاره رها کردم
من در یک خانواده پرجمعیت، شدم که پر از خشونتها بوده اصلا محبت را حس نکردم در کودکی….
لطفاً اگر امکانش هست راهنماییم کنید خیلی خیلی ممنون خواهم شد
پاسخ
با توجه به این که می فرمایید که اوقات را به بطالت می گذرانید در خانوادهای پرجمعیت و پر از بدرفتاری رشد کرده اید بنابراین احتمالاً دائماً در مورد بی توجهی نادیده گرفته شدن و انتقاد و سرزنش قرار گرفته اید
و طرحواره محرومیت هیجانی و همینطور نقص و شرم در شما شکل گرفته است
کسانی که گرفتار طرحواره محرومیت هیجانی می شوند بیشتر اوقات در عالم هپروت سیر می کند سیر کردن در عالم هپروت سبب میشود تا از موقعیت و واقعیت دردناک موجود فاصله بگیرند، به مرور زمان ذهن ،به این روند عادت می کند و تبدیل به یک عادت فکری میشود که نوعی گسستگی و فرار است
ایا کسانی که طرحواره نقص و شرم دارند دائماً درگیر این موضوع هستند که آیا ارزشمند هستند یا نیستند و اگر هم اهدافی را انتخاب کنند نصفه کاران را رها می کنند، آنها استاد فرصتسوزی هستند
خبر خوب این است که این مشکلات کاملاً قابل حل است ولی باید حتماً به درمانگرمراجعه کنید
اگر میخواهید درباره این دو طرحواره بیشتر بدانید وارد سایت خود بیداری شوید و عنوان طرحواره محرومیت هیجانی و طرحواره محرومیت هیجانی را در قسمت مربوط به معرفی تک تک طرحواره ها جستجو کنید
کلیدواژه ها: جدی ، طرحواره، محرومیت هیجانی
جدایی کودک از مادر
پرسش شماره_165
آقای دکتر ممکن است در رابطه با در دسترس بودن مادر تا سن ۲ سالگی فرزند مقداری توضیح بدهید که چگونه باید باشد؟
این به معنی است که مادر باید تمام کارهایش را تعطیل کند؟ به هرحال دو سال زمان کمی نیست گاهی کارهای ضروری هست که باید انجام بدهیم در این شرایط باید چه کار کنیم؟
پاسخ
اضطراب جدایی از تقریبا ۸ ماهگی شروع میشود و تا ۱۸ ماهگی ادامه دارد، وقتی که کودک به مرحله ای برسد که تصویر مادر یامراقب در ذهن او ثابت شود، در روانشناسی میگوییم به مرحله ثبات شی رسیده است، در اینجا کلام در مغز کودک شکل می گیرد و متوجه می شود که اگر ما در رفته است برای همیشه نرفته است بلکه برمیگردد
بنابراین به مدت ۱۸ ماه مادر و یا مراقبت اولیه باید در دسترس باشد، یعنی از مقابل دیدگان کودک دور نشود کودک باید او را ببیند
مثلا اگر مادر در آشپزخانه میخواهد کار انجام بدهد کودک باید در جایی قرار بگیرد که مادر را ببیند،و تا۳سال هم باید کودک حضورمادریامراقب راهمیشه حس کند
اما همیشه این مادر نیست که باید در مقابل دیدگان کودک قرار بگیرد بلکه به طور کلی مراقب
همان طور که بسیاری از کودکان مادر ندارند بنابراین آنچه که مهم است در دسترس بودن مراقب اولیه است
اگر که مادر مجبور است که بعد از مدتی اط کودک دور شود مثلاً سر کار میرود، توصیه ما همیشه این است که تا حد امکان دست کم یک سال باید مادر کار را فراموش کند، اما اگر که مجبور است میتوانندیکی از افراد نزدیک مانند پدر کودک خاله دایی عمه مادر بزرگ پدربزرگ
میتواند یک نفر را در نظر بگیرد و از او بخواهد که زمانی که از کودک مراقبت می کند در کنار او حضور داشته باشد و آرام آرام کودک با این فرد آشنا شود و کم کم کودک در حالی که مادر در کنار آن فرد قرار دارد به آغوش او هم برود البته کودک در سنین باشد که از غریبه ها بترسد که معمولاً بین ۸ ماه تا ۱۲ ماه زمان مناسبی برای این کار نیست این توصیه برای بعد از یکسال کاربرد دارد
بعد از چندین مرتبه مجاورت چهره ی آن فرد برای کودک آشنا می شود آن گاه می تواندمادر نگاهی به مدت کوتاه و طولانی در صورتی که کودک آن مراقب را هم پذیرفته است کودک را به آن مراقب بسپارد و کارهای خودش را انجام بدهد
بخواهیم یا نخواهیم این موضوع بسیار اهمیت دارد
و دقت کنید که اینطور نباشد که کودک به چندین نفر سپرده شود فقط به یک نفر که قبلا هم در اثر مجاورت با او آشنا شده باشد
کلیدواژه ها: جدایی مادر، دردسترس بودن، مراقب
باهمسر بی محبت چگونه رفتار کنیم
پرسش شماره_166
دختری ۳۷ ساله که با مردی ۴۵ساله مقیم خارج از کشور حدودا دوساله عقد هستم، ۹ماه ایران بود که ازدواج کردیم و ایشون رفتن برای کار وگرفتن ویزای من درخارج،من دختری شاد و پر انرژی ولی ایشون آروم و بی انرژیه،در خارج هیچ دوستی نداره،سالهاس تنها زندگی میکنه،اصلا به من محبت نمیکنه،میگه من اینجوریم و هرموقع من از نیازام گفتم ناراحت شده و میگه تو از من ایراد میگیری و منو میخوای تغییر بدی من اینجوریم!واقعا از لحاظ مهر و محبت پر ازخلا هستم،تا حالا حتی در نزدیک ترین شرایط پیش هم بودن بهم نگفته دوستت دارم،حتی ازش خواستم و نگفته!الانم ک دوریم اصلا ابراز احساسات نمیکنه،البته ناگفته نماند ما تو اون ۹ماهی ک ایران بود خیلی بحث داشتیم و حتی چند بارگفت ک پشیمونم و ما بدرد هم نمیخوریم،وقتی من تایید میکردم عذرخواهی میکرد و حتی گریه که اشتباه کردم،چندین بار حرف جدایی رو زدیم ولی نشده!اوایل من ابراز احساسات میکردم ولی وقتی اون حرفی نمیزد منم دیگه نمیتونم ب زبون بیارم!بیشتراز کارو خواندن شاهنامه و اقتصاد و سیاست و …حرف میزنه،حتی نمیتونه قشنگ ب من بگه عزیزم!و این برای من مشکل شده،حتی مدتیه دارم ب جدایی فکر میکنم ولی قدرتشو ندارم.
نمیدونم با یه همچین مردی چیکار کنم؟
واقعا به فکر جدا شدنم ادامه بدم تا عملیش کنم یا اینکه حل میشه؟
البته در موردش صحبت کردن خیلی مفصله خودش یه کتابه
پاسخ
همانطور که من تقریباً سه سال پیش در یک گروه تلگرامی آموزش داده ام با ۱۲ نفر و ۱۲ جور شخصیت نباید ازدواج کرد( در حال حاضر هم در اینستاگرام و سایت هم تقریباً هفتهای دونوع اختلال شخصیت را معرفی می کنم که میتوانید مشاهده کنید، در سایت خود بیداری عبارت اختلالات شخصیت را جستجو کنید) ما به این نوع مشکلات میگوییم؛
” اختلال شخصیت”
کسانی که اختلال شخصیت دارند انعطاف پذیر هستند و همانطوری که فرمودید میگویند: من همین طوری که میبینی هستم
بزرگترین ویژگی اختلال شخصیت انعطاف ناپذیری است، اختلال شخصیت دقیقا مانند یک نوع جهان بینی است، به همین دلیل کسانی که با این افراد ارتباط برقرار میکنند ،گاهی به خودشان شک میکنند و میگویند شاید من اشکالی دارم که اوانقدر محکم صحبت می کند
قبل از ازدواج لازم بود که به یک مشاور زوج درمانی مراجعه می کردید، الان هم می توانید اینکار را بکنید ،طبیعتاً در یک رابطه سالم هر دو نفر باید انعطاف پذیر باشند ،این که شما نباید دیگری را تغییر دهید کاملا صحیح است، اما این به معنی انعطاف ناپذیر بودن نیست
البته به خاطر داشته باشید که کسانی که اختلال شخصیت دارند هرگز با گفتگو هیچ تغییری نمیکند بلکه نهایتاً شما را قانع میکند که شما اشتباه میکنید، زیرا آنها نسبت به مشکل خود بینش ندارند و خبر ندارند که مشکل دارند
کلیدواژه ها: بی محبت، اختلال شخصیت، انعطاف ناپذیر
چگونه تصمیم درست بگیرم
پرسش شماره_167
مشکلی که من دارم اینه که اصلا قادر به فکر کردن نیستم و تنبلی میکنم
یعنی مثلا میخوام که در مورد یک مسئله ای تصمیم درست بگیرم براساس منطق و سود و زیان، اما اصلا نمیتونم!
راحت بگم انگار ذهنم قفل شده!!
لطفا من رو راهنمایی بفرمائید
پاسخ
ما دو مغز داریم مغز قدیم و مغز جدید وقتی که مغز قدیم ما در حالت عادی باشد ،می توانیم از مغز جدید خود بهره برداری کنیم تمام تکنیک های خود یاری در مواقعی کاربرد دارد که افراد تحت تاثیر هیجانات بسیار دردناک نیستند ،این موضوع کمی پیچیده است من سعی می کنم بسیار ساده توضیح بدهم، در روانشناسی می گویند فرد در سطح هیجانی ذهنش قفل شده است، همانطوری که شما قفلی را در مغز خود احساس کردید این کاملاً درست است
گویا کشتی وجود و ذهن و افکار و رفتار و احساسات شما را نیرویی به پیش میبرد که آن نیرو در اختیار شما نیست، هر چقدر هم تلاش می کنید باز هم در اختیار شما نیست، روانکاوان میگویند توسط نیرویی در ناخودآگاه شما کنترل می شود
معمولاً افرادی که آسیب خورده هستند و در شرایط سالمی رشد نکرده اند اینگونه هستند البته آسیب خوردگی لزوماً آزار و اذیت و تهدید توسط والدین نیست، گاهی وقتها حتی حمایت بیش از اندازه والدین و مهربانی بیش از اندازه والدین هم میتواند آسیبزا باشد
بنابراین بسیار مهم است که به یک روانشناس مراجعه کنید ،یا با او گفتگو کنید تا بفهمید که قفل مغز شما دقیقا کجاست و چگونه می توان آن را باز کرد
یکی از آن ابزارهایی که روانشناسان از آن استفاده می کنند ،استفاده از رویکرد طرحواره درمانی است
مثلاً کسانی که طرحواره خویشتن داری ناکافی دارند، در شرایط رشد کردهاند که خویشتنداری به آنها آموزش داده نشده است و به همین دلیل آنها برای رسیدن به اهداف خود نمیتوانند به خودشان سختی بدهند
یا کسانی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند غالباً در عالم هپروت سیر می کند و روز را شب و شب را روز می کنند بدون اینکه از آن بهره برداری کنند
یا کسانی که طرحواره نقص و شرم دارند فرصت سوزی می کنندو فرصت های زیادی را از دست میدهند زیرا غالباً ذهنشان درگیر این هست که چه کسی ارزشمند تر است ، و یا دائماً در حال مقایسه خود با دیگری هستند
همانطور که بارها گفتم طرحواره ها مانند زنجیرهایی هستند که به دستها و پاهای ما بسته میشود و باز هم تاکید می کنم که هیچوقت با آگاهی درباره طرحواره ها نمیشود آن را درمان کرد این کار غیر ممکن است، طرحواره ها باید درمان شوند
شما میتوانید وارد سایت خود بیداری شوید و قسمت مربوط به معرفی تک تک طرحواره ها را بشناسید، شاید بتوانید مشکل خود را پیدا کنید
ما در سایت خود بیداری تست آنلاین و رایگان هم قرار دادیم، اما به خاطر داشته باشید که آگاهی سبب درمان نمیشود آگاهی قدم اول است که باید بردارید ، شما تلاش زیادی کردهاید که به خودتان کمک کنید و قفل باید توسط درمانگر باز شود
کلیدواژه ها: تصمیم درست، سطح هیجانی، طرحواره
برای دریافت مشاوره های علمی در زمینه های مختلف یا شرکت در کارگاه ها و خرید بسته ها در ساعت کاری (از 9صبح تا 18 همه روزه به جز روزهای تعطیل) باشماره های زیر تماس بگیرید یا در واتساپ یا تلگرام پیام بگذارید.
درباره ارسطو رضایی
مرکز روانشناسی خود بیداری آموزش به دانتشجویان روانشناسی و روانشناسان و خانواده ها
نوشتههای بیشتر از ارسطو رضایی41 Comments
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام
من پسرم و ۱۴ سالمه و به پای خانم ها و بستن دهن خانم ها علاقه دارم این موضوع جوری شده که من دخترعمم رو چندروز پیش با دست جلوی دهنش رو گرفتم و پاهاش هم دست زدم و بوسیدم از اون موقع خودم خیلی ناراحتم و لطفا کمکم کنید که این موضوع رفع بشه مخصوصا فوت فیتیشم
با روانشناسان مرکز خودبیداری تماس بگیرید تا به شما کمک کنند
سلام من امروز مشاوره برای اولین جلسه رفتم اما یادم رفت بفرستم چقد از اطلاعات من داخل سیستم ثبت میشه و اینک محرمانه میمونه
روانشناسان موظف هستند که اطلاعات شما را محرمانه نگه دارند
من دختری ۱۲ سال هستم من امسال میرم تو ۱۳ سال در بهمن دوست دارم بمیرم از زندگی خسته شدم چیکار کنم؟
این علامت افسردگی است و نیاز به درمان دارید
سلام
خیلی دوست داشتم این پرسش و پاسخو
عالییی بوددد
دوست دارم همیشه از تجربیات دیگران برا زندگیم به کار ببندم و به کار بگیرم
ممنووون از این ایده ای که تو سایت گذاشتید
سلام ببخشید من فکر زیاد میکنم بعد بعضی وقتا فکرام بیشتر بخاطر کنجکاوی زیاده بعد ی روز به مامانم گفتم مامانم ترسوند منو گفت فکر نکن انقد دیوونه میشیا منم از اون موقع چون فکر کنجکاوی زیاد دارم بعد یاد حرف مامانم میوفتم میترسم انگار مغزم هی میگه تو دیوونه ای دیوونه میشی تو دوست داری دویینه شی در حالی که اصلا دوست ندارم دیوونه شم و همش میگم نه من هیچوقت دیوونه نمیشم و چون کنجکاوی زیاد دارم میگم دیوونه ها چجوری دیوونه میشن همش میترسم مثلا ی کلیپ تو اینستا دیدم زنه جیغ میزد کنترل نداشت همش میترسم میگم نکنه اینجوری شم
سلام من مدت چهار ماه است که با یه پسر دوست شدم در مجازی و فعلاً هم عاشق همدیگریم و اون خیلی منو دوست داره و میخواد باهام ازدواج کنه من ۱۷سالمه و اون ۱۸ سالش من مشکلم اینه که اون بعضی وقتا ازم میخواد باهاش پیامهای جنسی کنم و ازین مسایل اما من دختر کم رو و خجالتی استم از مسایل جنسی و شهوانی بدم میایه میشه راهنمایی کنین که چیطور میتونم این مشکلمو حل کنم
باسلام خسته نباشید من در حدود ۶ سال پیش یه روز که فکر کردم پسر خاله ام که کوچیکه بود رو گم کردم یه حالت استرس بهم دست داد این حالتم از همون موقع شروع شد و چون من بچه بودم نمیدونستم به مامانم گفتم اما توجه نکرد چون نمیتونم توصیفش کنم اینطوری هست که وقتی یک شرایط برام پیش میاد که غیر عادی به نظر میرسه یا ناراحت کننده است یا یه موضوع هست که من و تحت فشار میزاره به یکدفعه احساس میکنم تو این دنیا نیستم و همینجوری دارم حرف میزنم و انگار همه چی داره تند تند اتفاق میوفته و من اصلا نمیتونم شرایط رو درک کنم یا باور کنم اصلا نمیفهمم تو اون لحظه داره برام چه اتفاقی میوفته دوست دارم چشم هامو ببندم و به هیچی فکر نکنم انگار که دنیا تمومه واقعا نمیتونم درک کنم داره چه اتفاقی میوفته اوایل چند ماه یکبار اینطور میشدم اما جدیدا زود به زود حتی امروز کلا اینطور بودم و اصلا نمیخوام اینطور زندگی کنم لطفاً کمک کنید چون نمیدونم چه چیزی هست ممنون
سلام متاسفانه در حال حاضر برنامه پرسش و پاسخ نداریم لازم است که با روانشناسان مرکز روانشناسی خودبیداری تماس بگیرید
سلام دکتر جان من پسری 18 ساله هستم چند وقتی هست وقتی اشیا دور ریختی را دور میریزم یا در زباله چندین بار زباله رو چک میکنم بدونم اون شی هستش چون اگه نباشه احساس میکنم اون رو خوردم حالا شی میتونه دستمال کاغذی – در بطری – منگنه – پونز -یا چیزهای ریز این حس بشدت اذیتم میکنه که احساس میکنم اشیا را خوردم برا همین میرم چک میکنم بدونم اون چیزی رو تو زباله یا جای دیگه پرت زدم هستش مثلا وقتی سوزن یا پونز یا دکمه یا نخ یا هر چیز یا جلد آدامس – لواشک – شیر یا هر چیز دیگه پرت میزنم اون روچک میکنم چون احساس میکنم اون رو خوردم در حالی که این فقط یه احساسه خودمم میدونم غیر منطقیه این فکر ولی دیگه خیلی اذیتم میکنه قبلا وسواس چک کردن داشتم مثلا در رو کلید میکردم یا شیر آب رو می بستم یا وقتی جایی رفتم سه چهار بار گاز و اینا رو چک کردم الان اون کمتر شده ان
اما این احساس اینکه چیزی دست میگیرم یا تماشا اشیا میکنم نا خود آگاه احساس میکنم اون رو خوردم در حالیکه من دست به اون اشیا هم نزدم لطفا کمکم کنین خیلیاذیت میشم بخدا قبلا دستهام رو هم زیاد میشستم به دلیل وسواس اما الان دیگه این حس اذیتم میکنه اصلا نمیتونم از مغزم بیرون بندازمش هی یادم میاد
سلام، شما احتمالا به وسواس فکری دچار هستید که قابل درمان است، برای این منظور می توانید با روانشناسان مرکز خودبیداری تماس بگیرید.
سلام و درود.تازگی متوجه شدم دچار افسردگی شدم.از تغییر رفتار وخلق و خو هم متوجه شدم و بعد که تست بک رو دادم مطمئن شدم افسردگی متوسط دارم.هزینه ی رفتن به مشاوره رو ندارم برای درمان چیکار میتونم بکنم؟
باید به بهزیستی یا دانشگاهها مراجعه کنید
سلام وقتتون بخیر ، یکی از مشکلات بزرگ من این هستش که زود از همه چی خسته میشم و نمیتونم ادامه بدم و انگار که همه چی تاریخ مصرف داره برای مثال ( کلاس های متنوع ) بعد از مدت کوتاهی زده میشم و یا هر چیزی در زندگی ..
بادرودبرشما من 43سال بامجردی ازدواج کردم، که غیرازکمرویی وعدم اعتنادبنفس،زودانزالی داشته، گویاخیلی زودشروع کرده بوده، روبعلت زیاده روی،وخودارضایی،که داشته الانم داره، اصلابه وظایفش آگاه نیست، وطلب کارم هست،من بایدچیکارکنم؟
باید به یک روانشناس صاحب صلاحیت مراجعه کنید همچنین می توانید از روانشناس مرکز خودبیداری کمک بگیرید
بادرودبرشما من 43سال بامجردی ازدواج کردم، که غیرازکمرویی وعدم اعتنادبنفس،زودانزالی داشته، گویاخیلی زودشروع کرده بوده، روبعلت زیاده روی،وخودارضایی،که داشته الانم داره، اصلابه وظایفش آگاه نیست، وطلب کارم هست،من بایدچیکارکنم؟اختلال شخصتم دارند،عصبی وبسیار پرخاشگر هستند،کودک درون، زخمی، که کتک زیادی خوردند، درنوجوانی، ببین من چقدرشانس آوردم،
سلام
بنده ی دختر دارم که کلاس ششم هست,همسرم ی خورده سختگیره در مورد لباس پوشیدن,,,به تازگی متوجه شدم که تو دفتر خاطراتش از یکی نوشته که دوسش داره,از وقتی خوندم تمام روانم بهم ریخته,میخوام بهش بگم,نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟؟
نمیدانم منظور شما از دفتر خاطرات آیا دفتر خاطرات دخترتان هست یا همسرتان اما اگر دخترتان مد نظر است، بهتر است رابطه خوبی با فرزندتان برقرار کنید به صورتی که بتواند درباره روابطش وعلایقش با شما صحبت کند برای دختری که کلاش ششم است این نوع روابط زود است شاید علت اینکه در این سن وسال به فکر برقراری رابطه با فرد دیگری باشد یا به کسی علاقمند باشد احساس محرومیت عاطفی و تنهایی او باشد شاید به دنبال والدین می گردد واین را در غیر همجنس می جوید.
اگر این اتفاق در سن چهارده یا 15 سالگی می افتاد مقداری طبیعی بود طبیعتا وقتی کودک به سن نوجوانی می رسد تحولاتی در بدن اتفاق می افتد وبه همین دلیل گرایش پیدا می کند که با غیر همجنس ارتباط برقرار کند یا با او آشنا بشود.
در اینجا اگرشما رابطه ای سالم با او داشته باشید می تواند درباره آنها صحبت کند وشما هم با راهنمایی درست و دوستی با او، او را بدون اینکه از همه چیز منع کنید از آسیب های احتمالی آگاه خواهید کرد.
بسیاری از والدین راه ورسم فرزندپروری را نمی دانند وبه همین دلیل نمی دانند آیا با فرزندان خود دوست باشند یا قاطع، و نمی توانند توازن بین این دو را رعایت کنند.
من در کتاب تربیت سرنوشت ساز در این باره توضیح دادم که چگونه میشود توازن بین این دو را رعایت کرد.
والدین ضمن اینکه باید با فرزندان خود دوست باشند باید راهنما مربی او هم باشند اما مربی بودن با کنترلگری متفاوت است ودوست بودن هم با انفعال و بی تفاوتی و بی تصمیمی وبی فکری فرق دارد.
بهتر است آموزشهایی در خصوص مهارت فرزند پروری ببینید.
من ۲۲سالمه وشوهرم ۳۴ساله ما۵ساله باهم ازدواج کردیم ویه دختر۳ونیم ساله داریم اولاش خیلی باهم خوب بودیم بعدازدوسه سال اول به مشکل برخوردیم وتمام مشکل مادخترمونه اون اصلاجواب منونمیده واذیتم مکنه شوهرم هم بخاطراو به من ناسزا میده وبعضی وقتهاهم منوکتک میزنه شوهرم نمایشگاه داشت بعدورشکست شدحالاباشریک داداشش خریدوفروش میکنه وخیلی عصبیه من هم خیلی دوسش دارم ونمیخوام ازش جدابشم توروخداراهنماییم کنید. اینویادم رفته بنویسم که دخترم اذیتم میکنه وجوابم رو نمیده منم دست خودم نیست کتش میزنم به این خاطرکه من هی میگم این کارونکن این کاروبکن اصلاگوشش بدهکارنیست وحرف حرف خودشه مثل باباش شمابگیدمن چیکارکنم
من از خواندن این سوال تعجب کردم,وقتی که به آنجا رسیدم که فرمودید دختر سه و نیم ساله ما به حرف من گوش نمی دهد و مرا اذیت میکند وتقصیر اوست, تعجب کردم! فکر کردم شاید اشتباه کردم! دوباره برگشتم و دوباره خواندم و دیدم بله دختر شمافقط سه ونیم سال دارد!!
بچه ها تا سن ۱۸ سالگی دائماً در حال رشد هستند به تازگی در کشور ما هم قوانین جدیدی تصویب شده است که زیر ۱۸ سال کودک محسوب می شود بنابراین شما از کودک انتظاردارید که مانند بزرگسالان رفتار کند لازم است که حتماً به یک روانشناس مراجعه کنید تا در مورد کودکان اطلاعات بیشتری کسب کنید.
رفتار شما به هیچ وجه جای دفاع ندارد ,به هر دلیلی اگر فرزند شما ساکت است, جواب نمی دهد, لج می کند یا هر اتفاقی که میافتد کتک زدن و رفتاری ۱۰۰% مخرب و آسیبزا است و به هیچ وجه قابل دفاع نیست.
همسر شما به گفته شما نسبت به این رفتار شما واکنش نشان می دهد که این واکنش ایشان اگر بدون خشونت و قاطعانه باشد کاملا صحیح است.
اما اینکه می فرمایید ایشان هم دست روی شما دراز میکنند هم قابل دفاع نیست ,بنابراین به نظر میآید که با سیستمی مواجه هستیم که کاملاً و از بیخ و بن بیمار است, لازم است که شما و همسرتان به یک روانشناس مراجعه کنید و مشکل خود را به صورت ریشه ای پیدا و حل کنید.
کودکی رو از بهزیستی گرفتم به سرپرستی خود در آوردیم سن بچه حدودا 10 روزه بود که پرورشگاه تحویل گرفتیم .الان این بچه حدودا 13 سال سن دارد .
سوال ما این هست آیا باید به فرزندمان بگوییم که ما او را به فرزندی قبول کردیم .چون واقعا دخترم خیلی حساس هست واقعا به همسرم علاقه عجیبی داره
پسری 6 ساله دارم که امسال به پیش دبستانی رفته و از قبل اصلا مهد نرفته روز اول من تو کلاس پیشش نشستم ولی گفتن ممکنه بچه های دیگه هم بخوان مامانشون بیاد
وروز بعد تو سالن بودم ولی پسرم کمی تو کلاس بود و به محض اینکه یه مربی دیگه رفت تو کلاس اومد پیشم و نرفت
و از روز بعد من میبردم دم در تحویل میدادم ولی با گریه و به زور مربی اش مبردن داخل و اینکه داخل که میرفت یکم بعد اروم میشد ولی مشکلش لحظه وارد شدن به کلاس هست که همش میگه نمیرم و گریه میکنه ممنون میشم راهنمای
بعضی از کودکان ممکن است که نسبت به کودکان دیگر خلق وابسته تری داشته باشندیا شایدهم باید شما زودتر از این اورا آماده می کردید.
خوب هست که ضمن اینکه به احساس کودک توجه میکنید او را با محدودیتهای واقعبینانه و مسئولیت هایش آشنا کنید با کودک گفتگو کنید و بگویید که این جدایی موقت است و الان می روی و چهار ساعت بعدبرمی گردی پییش خودم.
بچه ها وقتی که به سن و سال تو می رسند باید به مهد کودک بروند ,میدانم این شرایط برای تو کمی سخت است اما نگران نباش به مرور زمان کم کم عادت می کنی من هم زمانی برایم سخت بود یعنی ضمن اینکه با کودک همدلی می کنید او را با مسئولیت ها و واقعیت ها و محدودیت ها روبرو کنید.
فراموش نکنید که باید موازنه بین قاطعیت و مهربانی را دائماً رعایت کنید ,این جمله را فراموش نکنید:
همیشه و در همه زمانها, همزمان قاطع, منصف و دوست باشید من در کتاب تربیت سرنوشت ساز در بخش دوم بصورت گام به گام و مفصل توضیح دادم که چطور می توانید این کاررا انجام بدهید.
من دختری دارم ۸ سالشه خیلی فضوله.وخیلی حساس .زود گریه میکنه.وقتی باش حرف میزنم اروم میشه ولی بعد پنج دقیقه باز همونه، نمیدونم چکار کنم ؟
سلام پسرم دانشجوی ترم ۲علوم سیاسی هستش بارتبه بالادردانشگاه مازندران مشغول تحصیل بودالان یه دفعه اومده میگه میخام برم دانشگاه پیام نورحسابداری بخونم من اصلا نمیتونم قبول کنم چون توتمام مراحل تحصیلش بامعدل بالا قبول شدتوکنکورهم بارتبه خوبی رفت دانشگاه دولتی ولی الان تصمیم خودش روگرفته من بایدچیکارکنم
بهترین راه این است که با ایشان دوستانه گفتگو کنید و ببینید که دلیل این تغییر تصمیم چیست سپس آن تصمیم را بررسی کنید مثلاً ممکن است که پسر شما تصور کند که اگر حسابداری بخواند درآمد بیشتری خواهد داشت به او کمک کنید تا در این مورد تحقیقات بیشتری انجام بدهد و ببیند که در سالهای آینده آیا رشته ای که تحصیل میکند درآمد بیشتری دارد و یا حسابداری ؟
معیار و ملاک شما متفاوت است ممکن است شما فکر کنید ممتاز بودن، نفر اول بودن و رتبه خوب داشتن هدف است، اما فرزند شما به درآمد فکر کند یا اینکه ممکن است شما به درآمد فکر کنید و فرزند شما به ممتاز بودن و شهرت فکر کند ، در ابتدا باید که ملاک و معیار ایا دلیل ایشان را بدانید و سپس بر اساس ملاک و معیار و دلیلی که در ذهن دارند موضوع را به دقت بررسی کنید خوب است که از تحقیقات میدانی و یا استفاده از یک کارشناس بیبهره نباشید، البته ممکن است دلایل دیگری هم داشته باشد مثلاً از اینکه در رشته خود موفق باشد ناامید شده باشد و یا اینکه تصور کند توانایی ادامه تحصیل را به لحاظ هوشی در رشته خود ندارد و یا اینکه به فردی علاقمند شده که در دانشگاه مورد نظر تحصیل می کند، یا اینکه در دانشگاهی که تحصیل می کند، اتفاقی افتاده است که باعث شده که میخواهد از آن دانشگاه برود بهر حال شما باید وارد دنیای پدیداری ذهنی او شوید و سپس بتوانید او را درست راهنمایی کنید ، از سرزنش و انتقاد عیب جویی غرزدن ، شکایت، تنبیه و باج دادن بپرهیزید.
من یک روانشناس هستم ، به یک پسر حدودا ۳ سال و دو ماه برخوردم که این کودک چند مشکل داره
اولا که تاخیر زبانی داشته ، دوم اینکه موقعیت زمانی رو متوجه نمیشه ، مثلا ازش بپرسی مامان کجاست ،یا چی خوردی
نمیتونه جواب بده ، مشکل این کودک چیه؟
وقتی که میگوید تاخیر زبانی داشته احتمالاً والدین این کودک به شما چنین حرفی زدند ، این نشان میدهد که والدین به او برچسب تاخیر زبانی زدند و به همین دلیل او را تحت فشار گذاشتند تا حرف بزند ، به همین دلیل وقتی که از او سوال می کنند دچار استرس می شود و زبانش بند می آید و نمی تواند حرف بزند، اما در حالت عادی چون استرس ندارد و کسی او را تحت فشار قرار نمی دهد به راحتی حرف میزند ، به خانواده او بگویید که دست از کنترل کودک بردارند و اجازه بدهند که کودک رشد طبیعی خودش را طی کند و نگران نباشند بعضی از کودکان دیرتر به حرف می آیند.
من بانزدیک شدن به اول مهر دچار استرس شدید شدم ورسما داره از کنترلم خارج میشه ، انگار روز اول مهر میبرندم پای چوبه دارخیلی میخوام یه جوری مهارش کنم که به دخترم منتقل نکنم اما واقعا از دستم خارجه، راهی هست برای کنترل کردن این استرس ؟
احتمالاً خاطرهای در شما وجود دارد که در این موقعیت برای شما زنده می شود ,بجای آنکه سعی کنید که ترس و استرس خود را کنترل کنید یا از آن فرار کنید ترس را در بدن خود تجربه کنید و از آن نترسید ، ترس از ترس را کنار بگذارید و اجازه بدهید که ترس را تجربه کنید .احساسی که به سراغتان میآید را تجربه کنید نگران نباشید این احساس می آید و بعد از مدتی میرود، کمکم وقتی که چند بار آن را تجربه میکنید مغز شما متوجه میشود که اتفاق خاصی نیفتاده یا نمی افتد ، در واقع بدن شما و آمیگدال شما نسبت به این موقعیت واکنش نشان می دهد.
با در معرض این موقعیت قرار گرفتن و تجربه بدنی ترس و نترسیدن از ترس به مرور از شدت آن کم می شود.
ممکنه خواهش کنم راجبه توافق مالی بین زن و شوهر توضیح بدید لطفا ،اینکه چکار کنیم که تو زندگی زناشویی جروبحث مالی بینمون پیش نیاد
ابتدا زوجین باید در نظر داشته باشند که از لحاظ شدت نیاز به بقا با یکدیگر متفاوت هستند یعنی ممکن است که یکی از زوجین به پول پس انداز و در آمد بسیار زیاد اهمیت بدهد به دیگری کمتر. یعنی در قدم اول باید این تفاوت های فردی را پذیرفت و یکدیگر را به ولخرجی یا خساست متهم نکنند.
در قدم دوم صحبت درباره مسائل مالی باید بسیار شفاف و آشکار و واضح باشد، یکی از آن مواردی که بسیار زیاد باعث سوء تفاهم ها و دعواهای زوجین می شود مسائل مالی است و جالب اینجاست که کمترین گفتگوی واضح درباره آن انجام می شود.
مثلاً آیا هر دو شاغل هستند یا فقط یک نفر شاغل است؟
اگر هر دو شاغل هستند انتظار می رود که هرکدام چقدر از درآمد خود را صرف منزل کنند و چقدر از این درآمد مربوط به خودشان است.
و اگر که یکی از آنها شاغل است آیا شخصی که شاغل نیست مثلاً زن خانه دار میتواند ماهانه از همسرش مبلغی را دریافت کند؟
آن مبلغ چقدر است؟ با دریافت این مبلغ چه انتظاراتی از او خواهد داشت؟
آیا این مبلغ مورد توافق هر دو طرف هست یا توافق یک طرفه است؟؟
سلام .
من 21 سالمه و حدود دو ساله که از یه پسر خوشم میاد . دو ماه پیش من خیلی راحت رفتم جلو و گفتم که بهتون علاقه دارم . اما هیچ جواب قطعی بهم ندادن ، به نظر شما چکار کنم ؟
من دستیار دندانپزشک هستم و ایشون خبر نگار هستن .
بعد از اینکه بهشون گفتم ، گفتن که خیلی برنامه دارم برای زندگیم و نمیدونم چی بگم . فعلا درگیر این کرونا هستیم .
وققتون بخیر
من 20 سالمه توی 15 سالگیم نزدیک بود بدزدنم و هیچوقت در مورد اون موضوع با خونوادم و هیچکس حرف نزدم چون خیلی ترسیده بودم
از همون زمان من شبا کابوس اینو میبینم ک میخوان بدزدنم یا یکی دنبالم میکنه همش
و وقتی از خواب میپرم با تنگی نفس گر گرفتگی و سر درد خیلی وحشتناک انگار تمام مغزم تحت فشار هست مواجه میشم
میشه راهنماییم کنید
سلام به این پدیده اختلال استرس پس از سانجه می گویند – شما ترذوماتیک شده اید – می توانید درسایت خودبیداری راههای تماس با ما را پیدا کنید و با روانشناسان ما تماس بگیرید تا درمان شوید – وقتی که فرد در معرض حوادث غیر قابل پیش بینی و دردناک قرار می گیرد – مغز شوکه می شود و نمی تواند هیجان و تصویر را ضبط کند وبه همین دلیل در موقعیت های مشابه یا غیر مشابه سریعا فعال می شود این موضوع قابل درمان است و جای نگرانی نیست
سلام ۲۳ساله هستم ۷ساله افسردگی دارم که دوسال میشه قرص کدئین استفاده میکنم اگه یک روز نخورم نفسم بالا نمیاد هم بدن درد میگیرم هم درد عضلات میاد سراغم میدونم که قرص کدئین خیلی عوارض دارم نمیدونم چیکار کنم ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام بیماری وسواس بوسیله رواندرمانی و با کمک روانشناس قابل درمان است بنابراین با مرکز روانشناسی خودبیداری تماس بگیرید و جلسه رواندرمانی را درخواست کنید. شما در حال حاضر اعتیاد به دارو پیدا کرده اید ابتدا یک جلسه با روانشناس بگذارید شما را راهنمایی می کنند