بچه دارشدن از نظر 22 فیلسوف
بچه دارشدن ازنظر 22 فیلسوف
بسیاری از افراد دوست دارند که بداند نظر فلاسفه درباره بچه دارشدن چیست؟ آیا از نظر فلاسفه بچه دارشدن خوب است یا بد است؟و بطور کلی نظر فلاسفه در مورد بچه دار شدن چیست؟
بسیاری از افراد از من (ارسطو رضایی) می پرسند: نمی دانم بچه دار شوم یا نه، آیا اگر من علاقه ای به بچه داشتن نداشته باشم و معتقد باشم که بچه دار شدن غیر اخلاقی است، آیا این ایراد دارد؟
بسیاری از افراد دوست دارند که بداند نظرفلاسفه درباره بچه دارشدن چیبست؟ آیا ازنظرفلاسفه بچه دارشدن خوب است یا بد است؟ پاسخ دادن به این سوال بسیار سخت است، در این باره بسیاری از فلاسفه و صاحب نظران، استدلال های زیادی کرده اند.
من در ادامه استدلال بسیاری از فلاسفه و صاحب نظرانی که معتقدند صاحب فرزند شدن اخلاقی نیست را می آورم و به زعم خود استدلال مخالف عقاید آنها را هم می آورم و در نهایت جمع بندی و تصمیم گیری را به عهده خود شما می گذارم. بسیار خوب است که در بخش نظرات، نظرات شما را هم بخوانیم و با دیدگاه های هم آشنا شویم.
دقت کنید که آنچه که در ادامه میآید استدلال فلاسفه مختلف و صاحب نظرانی هست که در این حوزه اظهار نظر کرده اند، از شما می خواهم که از برخورد احساسی بپرهیزید و به هیچ عنوان بحث ارزش ها را مطرح نکنید. ما به همه عقاید احترام می گذاریم، این صرفاً یک بحث فلسفی است و به معنی جنگ و ستیز با هیچ مذهب یا دین یا دیدگاهی نیست.
طبیعتاً نظراتی که توهین آمیز باشد منتشر نخواهد شد اما نظراتی که همراه با نقد و بررسی باشد منتشر خواهد شد تا دیگران با دیدگاه های یکدیگر آشنا شوند بر این اساس بتوانند جهان بینی و نگاه خود را سازمان ببخشند و به یک فهم قطعی برسند.
تولد ستیزی یا آنتی ناتالیسم
یک دیدگاه فلسفی است که معتقد است که تولید مثل غیر عقلانی و یا غیر اخلاقی است. تولد ستیزان معتقد هستند که تولیدِ مثل امری غیر اخلاقی است و در نتیجه باید از آن جلوگیری کرد. بسیاری از فلاسفه معتقدند که تولید مثل عملی غیر اخلاقی است و در بسیاری از کتابها و نوشته ها چه بصورت رمان چه اسطوره و چه متون فلسفی در نکوهش تولید مثل صحبت شده است که من در زیر مقداری از آنها را مطرح می کنم.
در زیر من به صورت فهرست وار،21 استدلال را که در رد تولیدمثل بیان شده است می آورم و درآخر انتقادی هم که وارد میشود را بیان می کنم.
۱ -سوفوکل
این اعتقاد توسط سوفوکل در مرثیهٔ بزرگ او راجع به زندگی، در ادیپ در کولونوس مطرح میشود، در واقع این نظر سوفوکل به عنوان یک فیلسوف درباره بچه دارشدن است که می گوید: «به دنیا نیامدن، ای انسان، والاترین و برترین لغت است، اما اگر تو نورِ روز را دیدی، به دنبال آن باش که هر چه سریع تر به آنجا که از آن آمدهای بازگردی»
این سوفوکل نبود که لغت «به وجود نیامدن» را اختراع کرد و اولین نفر هم نبود که آن را مطرح کرد، این تلقّی در مرثیه های تئوگنیس نیز بارها آمده است، این فکر در ذهن هومر هم بود. در جواب این سؤال که بهترین چیز برای انسان چیست؟ هومر پاسخ میدهد: «بهترین این است که به دنیا نیاید، اگر موفق نشد، بهترین این است که هر چه سریعتر از دروازههای هادس بگذرد»
۲-نیچه
نیچه نیزبه عنوان یک فیلسوف درباره بچه دارشدن، در بخش های ابتدایی «زایش تراژدی» داستانی اسطورهای را از یونان باستان ذکر میکند که در آن شاه میداس در جنگل برای شکار سیلنوس، همزاد دیونیسوس، تلاش می کند و پس از سالها تلاش، شاه میداس بالأخره سیلنوس را در جنگل به چنگ میآورد و از او این سؤال را میپرسد که خواستنیترین و بهترین چیز در زندگی برای آدمی چیست؟
سیلنوس در ابتدا سکوتی گزنده اختیار میکند، و در نهایت با فشارهایی که از سوی شاه میداس بر او وارد میشود، با خندهای گستاخانه اینگونه لب به سخن میگشاید که، «آه، ای نژادِ مصیبت زدهٔ فانی… چرا مرا وادار به بیان چیزی میکنید که به صلاح شماست هرگز آن را نشنوید؟ خواستنی ترین و بهترین چیز مطلقاً از دسترسِ شما خارج است: زاده نشدن، نبودن، هیچ بودن و اما در درجهٔ دوم بهترین و خواستنی ترین چیز همانا… هر چه زودتر مُردن است.
نیچه معتقد است که یونانیان به خوبی وحشت هستی و وجود را درک میکردند، به همین دلیل، برای پوشاندن این حقیقت تلخ )، هنرهای زیبا و خدایان المپی خویش را همچون یک لفّافه و استتارِ رویاگونه (وجه آپولونی فرهنگ یونانی) آفریدند. نیچه در تراژدی کلاسیک آتن شکلی هنری را مییابد که در آن بدبینی موجود در «خردِ سیلنوس» استعلا مییابد. تماشاگران یونانی با کنکاش در ورطهٔ تاریک رنج های بشری که توسط شخصیت های تراژدی، بر صحنه بازنمایی می شد، شادمانه و با شور و حالی وصف ناپذیر به زندگی آری میگفتند و آن را شایسته و سزاوار زیستن مییافتند.
۳-هاری گور
اونیز فیلسوف دیگری است که درمورد بچه دارشدن درباره آموزه های بودا می گوید: بودا صحبت خود را به شیوه مرسوم عصر خود بیان میکند. آن ها را به شکل زنجیره ای مطرح میکند. اما در این حالت، از لحاظ منطقی دچار مشکل است و تمام حرفی که میخواهد بزند این است که: غافل از دردهایی که در دنیا است، انسان بچه دار میشود، و در نتیجه تولد، باعث پیری و مرگ است. اگر انسان متوجه میشد که با این عمل خود چه زجری تولید میکند، از تولید فرزندان خودداری میکرد، و از این طریق جلوی پیری و مرگ را میگرفت.
۴-مرقیون
اوکه فیلسوف دیگریست درباره بچه دارشدن، بر این باور بود که جهان، آفریده ای شیطانی، توسط خدای ظالم، حسود و عصبانی یهوه است. طبق آموخته های او، انسان ها باید با این خدا مخالفت کنند، جهان او را رد کنند، تولید مثل نکنند و به خدای خوب بخشش و فاصله ایمان داشته باشند.
۵ -آیین مانوی، کاتاریسم، و بوغومیلیه
آنها فیلسوفانی بودندکه درباره بچه دارشدن، بر این باور بودند که تولید مثل روح را به زندان اهریمنی مادی میاندازد. آن ها تولید مثل را ابزار خدای شیطانی، یا شیطان میدانستند که وجود الهی را در ماده به زنجیر میکشد و باعث میشود که این وجود الهی زجر بکشد.
۶-آرتور شوپنهاور
شوپنهاور هم فیلسوفی به نام است که درباره بچه دارشدن، بر این باور بود که جهان توسط یک میل به زندگی هدایت میشود: یک نیروی کور و غیرمنطقی، که از طریق خواستن ها ظاهر میشود، و به طور مداوم به دنبال متجلی شدن است و هیچگاه از تجلی خود راضی نیست، که این امر منجر به زجر کشیدن میشود. عالم وجود از درد و زجر پر شده است. در دنیا درد بیشتر از لذت وجود دارد. لذت و شادی هزاران نفر نمیتواند جبران غم و اندوه و عذاب یک نفر را بکند، و با در نظر گرفتن تمام مسائل، بهتر بود که زندگی هیچ گاه اتفاق نمیافتاد. عصارهٔ رفتار اخلاقی، ترحم و رد میل به زندگی است، که شامل غلبه بر خواست های انسان از طریق ریاضت است. زمانی که انسان میل به زندگی را کنار بزند، قرار دادن یک انسان در دنیا امری غیر ضروری و بی معنا است و از لحاظ اخلاقی جای شک دارد.
۷-پیتر وسل والف
پیتر وسل والف هم فیلسوف دیگریست که درباره بچه دار شدن دیدگاهش این بود که به انسان به عنوان یک تناقض بیولوژیکی نگاه میکرد. خودآگاه در انسان ها بیش از حد تکامل یافته است، و در نتیجه قابلیت عملکرد معمول مانند دیگر حیوانات را در انسان از بین برده است: ادراک به ما بیش از حدی که بتوانیم تحمل کنیم اطلاعات داده است. ما میخواهیم که زندگی کنیم، اما به دلیل نحوهٔ تکامل خود، تنها گونه ای از حیوانات هستیم که از مرگ و پایان خود آگاه است.
ما قادر به بررسی گذشته و انتظارات آینده هستیم، هم برای شرایط خود و هم دیگران. ما به دنبال عدالت و معنا در دنیایی هستیم که هیچ کدام از این دو را ندارد. این امر تضمین میکند که زندگی افراد غمانگیز باشد. ما خواستهها و نیازهای روانی ای داریم که واقعیت قادر به ارضای آن ها نیست، و گونهٔ انسان تنها به دلیل محدود کردن آگاهی خود قادر به زندگی کردن است. وجود انسان ها وابسته به سیستمی در هم تنیده از مکانیزم های دفاعی است، که در فرد و جامعه و در رفتار همه افراد قابل مشاهده است. بر اساسِ دیدگاهِ زاپف، انسانها باید بر این فریب نفس غلبه کنند، و در نتیجه به وجودِ آن به شکل انفعالی پایان دهند، به این معنا که زندگی هایی که در حال حاضر وجود دارد را به پایان برند و از تولید مثل خودداری کنند، و در نتیجه جلوی ایجاد زندگی های جدید را بگیرند.
۸-ایده ی اخلاق منفی
جولیو کابررا نیز فیلسوف دیگری است که درباره بچه دارشدن، ایده اخلاق منفی را مطرح میکند: اخلاقی که مخالف با اخلاق تصدیقی است که وجود را تصدیق و تولید مثل را یک نوع دخالت میداند، فرستادن یک انسان به شرایط دردناک و خطرناک، که در آن لذت ها و ارزش های مثبت واکنشی هستند، جایی که انسان به طور مداوم در خطر بیماری، آسیب، بدبختی های دیگر و مرگ است (همچنین شرایطی که شامل درد بسیار شدیدی است که کاملاً به دور از شرایط عملکرد انسانی است)، جایی که از لحظه آغاز زندگی، فرد تحت اثر یک فرایند از هم پاشیدن است که به مرگ او ختم میشود. کابررا استدلال میکند که زمانی که ما به جای آن انسان (که به دنیا میآوریم) تصمیم میگیریم که او را به دنیا آوریم، موافقت آن انسان را در دست نداریم، و باید به این ایده که آن فرد شاید ترجیح بدهد که به دور از مرگ و درد هرگز به دنیا نیاید احترام بگذاریم. جرالد هریسون کتابی درباره رضایت فرد نوشته و استدلال کرده که ما هیچ حق اخلاقی نداریم که زندگی دیگران را بدون رضایت آنها تحت تأثیر قرار دهیم.
۹-استفاده از قاعده اخلاقی کانت
جولیو کابررا، دیوید بناتار، و کریم اکرما همگی استدلال میکنند که تولید مثل در تناقض با قاعده عملی کانت است (طبق کانت، یک انسان نباید به عنوان ابزاری برای یک هدف به کار رود، بلکه باید به خودی خود به عنوان یک هدف در نظر گرفته شود). آن ها استدلال میکنند که یک فرد ممکن است به خاطر پدر و مادر یا دیگر افراد به وجود آید، اما غیرممکن است که یک نفر را به خاطر خود او به دنیا آورد، و در نتیجه، با استفاده از نصیحت کانت، نباید افراد جدید ایجاد کنیم. کابررا معتقد است که تولید مثل مثال کاملی از دخالت است زیرا فرد متولد شده هیچ فرصتی برای دفاع از خود و جلوگیری از این عمل ندارد.
۱۰-استفاده از استدلال سیانا شفرین
این نظرفیلسوفی دیگر درباره بچه دارشدن است، دیوید بناتار استدلال سیانا شفرین، را نقل میکند، که در آن چهار فاکتور که تولید مثل را از لحاظ اخلاقی مشکل ساز میکند نقل شده است:
- اگر عملی صورت نگیرد آسیب بزرگی در انتظار نیست.
- اگر عمل صورت پذیرد، آسیب ایجاد شده میتواند بسیار شدید باشد.
- شرایط ایجاد شده بدون هزینه های بالا قابل رفع نیست (خودکشی عموماً همراه با سختی های فیزیکی، احساسی و اخلاقی است)
- فرایند رضایت فرضی بر پایه ویژگی های فردی که در آن شرایط قرار میگیرد نیست.
۱۱-هرمن وتر
او فیلسوفی بودن که با استفاده ازفایده گرایی منفی درباره بچه دارشدن، استدلال میکند که در کمین بودن درد، نسبت به بیش بینی کردن لذت، ارزش اخلاقی بالاتری دارد. هرمن با فرضیات یان ناروسون موافق است.
- حتی اگر بتوانیم مطمئن باشیم که در تمام طول زندگی خود شاد خواهد بود، هیچ وظیفه اخلاقی برای ایجاد یک کودک وجود ندارد.
- اما اگر بتوان پیش بینی کرد که درد خواهد کشید وظیفه اخلاقی برای ایجاد نکردن یک کودک وجود دارد، اگرچه او با نتیجهای که ناروسون میگیرد موافق نیست.
- در حالت کلی، اگر نتوان پیش بینی کرد که کودک درد خواهد کشید یا برای دیگران ضرری ایجاد خواهد کرد، تعهد اخلاقی برای داشتن یا نداشتن کودک وجود ندارد.
در عوض، او ماتریس تصمیمگیری زیر را پیشنهاد میدهد.
جدول:
کودک کم و بیش شاد خواهد بود | کودک کم و بیش درد خواهد کشید | |
زاییدن کودک | هیچ تعهد اخلاقی شکسته نمیشود | تعهد اخلاقی شکسته میشود |
نزاییدن کودک | هیچ تعهد اخلاقی شکسته نمیشود | تعهد اخلاقی رعایت میشود |
بر این اساس، او نتیجه میگیرد که ما نباید تولید مثل کنیم.
۱۲ -کریم اکرما
او ادعا میکند که بهتر است که ما دست از تولید مثل برداریم، زیرا شرایط خوب در زندگی, شرایط بد را جبران نمیکند. در همین ابتدای کار، بهترین چیزها، بدترین چیزها را جبران نمیکنند و از بین نمی برند، به عنوان مثال، تجربه دردهای غیر قابل تصور، زجر افراد مجروح، مریض یا در حال مرگ.
۱۳-عدم تقارن میان لذت و درد
دیوید بناتار، فیلسوفی است که درباره بچه دارشدن معتقد است که یک عدم تقارن حیاتی میان لذت و درد وجود دارد.
- وجود درد بد است
- وجود لذت خوب است
- عدم وجود درد خوب است، حتی اگر کسی نباشد که از آن خوب لذت ببرد
- عدم وجود لذت بد نیست، مگر آنکه کسی باشد که این غیبت باعث زجرش شود
جدول:
سناریو الف (X وجود دارد) | سناریو ب (X وجود ندارد) |
وجود درد (بد) | غیبت درد (خوب) |
وجود لذت (خوب) | غیبت لذت (بد نیست) |
در صورت تولید مثل، به وجود آمدن، هم تجربه های خوب و هم بد ایجاد میکند، در حالی به وجود نیامدن، نه دردی و نه لذتی ایجاد نمیکند. غیبت درد خوب است، اما غیبت لذت بد نیست. در نتیجه انتخاب اخلاقی به سمت عدم تولید مثل سنگینی میکند.
بناتار عدم تقارن بالا را با استفاده از چهار عدد متقارن دیگر که از دید او کاملاً امکان پذیر هستند توضیح میدهد:
- ما وظیفه اخلاقی داریم که انسان بدبخت ایجاد نکنیم، و هیچ وظیفه اخلاقی نداریم که انسان شاد ایجاد کنیم. دلیل داشتن وظیفه اخلاقی برای عدم ایجاد انسان بدبخت این است که ما باور داریم که وجود درد برای آن هایی که درد میکشند بد است، و غیبت درد، خوب است حتی اگر کسی نباشد که این غیبت را تجربه کند. از طرفی، دلیل اینکه هیچ وظیفه اخلاقی برای ایجاد افراد شاد نداریم اینست که اگر چه احساس لذت برای آن ها خوب خواهد بود، اما غیبت لذت، زمانی که به وجود نیامدهاند بد نخواهد بود، زیرا کسی وجود ندارد که این غیبت لذت را تجربه کند.
- مطرح کردن علائق یک کودک بالقوه، به عنوان دلیلی برای ایجاد او به نظر عجیب میآید، در حالی که مطرح کردن علائق یک کودک بالقوه، به عنوان دلیلی برای عدم وجود او به نظر عجیب نیست.
- . اینکه آن کودک ممکن است شاد باشد دلیل مهم اخلاقی برای ایجاد او نیست. در نقطه مقابل، اینکه کودک ممکن است بدبخت باشد، دلیل اخلاقی مهمی برای ایجاد نکردن او است.
- . اگر غیبت لذت بد بود، حتی اگر کسی وجود نداشت که این بد بودن را تجربه کند، ما یک دلیل اخلاقی بسیار مهم برای تولید کودک تا حد امکان داریم. اما اگر غیبت درد خوب نبود، حتی اگر کسی نباشد که این خوبی را تجربه کند، ما هیچ وظیفه اخلاقی برای ایجاد نکردن یک کودک نداشتیم.
- این امکان وجود دارد که یک روز به خاطر حال و احوال یک نفر که وجودش وابسته به تصمیم ما بوده است (ما او را ایجاد کردیم) پشیمان شویم: یک نفر میتواند بدبخت باشد و وجود درد او یک مسئله بد است. اما ما هرگز به خاطر حال و احوال خوب یک نفر که وجودش وابسته به تصمیم ما بوده است (ما او را ایجاد نکردیم) احساس پشیمانی نمیکنیم: او از نبود لذت درد نخواهد کشید، زیرا اصلاً کسی وجود نخواهد داشت که از این غیبت لذت رنج بکشد.
- ما از اینکه در جایی افرادی به دنیا میآیند و درد میکشند، احساس ناراحتی میکنیم، اما از اینکه در جایی افرادی به دنیا نمیآیند و شاد نیستند احساس ناراحتی نمیکنیم. زمانی که میفهمیم که کسانی در جایی به دنیا آمدند و درد کشیدند، احساس ترحم میکنیم. اینکه در یک جزیره دور افتاده کسی به دنیا نیامد و زجر نکشید خوب است. دلیل این است که غیبت درد خوب است زمانی که کسی وجود دارد که این خوبی را تجربه کند. در نقطه مقابل، ما احساس ناراحتی نمیکنیم که در یک جزیره دور افتاده کسی به دنیا نیامده است و شاد نیست. زیرا غیبت لذت بد است تنها زمانی که کسی وجود داشته باشد که این غیبت را تجربه کند.
۱۴-زجر کشیدن نسل آینده
بناتار هم فیلسوف دیگری است که درباره بچه دارشدن، معتقد است که با ایجاد یک کودک، ما نه تنها مسئول درد کشیدن های او هستیم، بلکه به طور مشترک با او مسئول درد کشیدن های نسل آینده آن کودک نیز هستیم:
اگر فرض بگیریم که هر زوج، سه فرزند داشته باشند، مجموع تمام افراد تولید شده بعد از ده نسل به ۸۸٬۵۷۲ نفر میرسد. این شامل مقادیر بسیار زیادی از زجر کشیدن های غیر ضروری و بی معناست. اگرچه مسئولیت این دردها تماماً برگردن زوج اول نیست، زیرا هر نسل با تصمیم ادامه دادن یا ندادن نسل روبرو خواهد بود. در هر حال زوج اول بخشی از مسئولیت نسل های بعد را به دوش میکشد. اگر کسی از تولید مثل جلوگیری کند، به سختی میتوان تصور کرد که نسل های بعد او دردی بکشند.
اثرات آماری تولیدمثل
بناتار آمار زیر را مطرح میکند تا نشان دهد که ایجاد انسان به کجا میتواند ختم شود. تخمین زده میشود که:
- در ۱۰۰۰ سال گذشته، بیشتر از پانزده میلیون نفر به خاطر بلاهای طبیعی جان خود را از دست دادهاند
- تقریباً ۲۰٬۰۰۰ نفر روزانه از گرسنگی میمیرند
- تقریباً ۸۴۰ میلیون نفر از گرسنگی و غذای کم رنج میبرند
- در فاصله سال های ۵۴۱ میلادی و ۱۹۱۲، تقریب زده میشود که حدود ۱۰۲ میلیون نفر به خاطر طاعون از پا درآمدند
- در سال ۱۹۱۸ اپیدمی آنفلوآنزا تقریباً ۵۰ میلیون نفر را کشت
- هر سال ۱۱ میلیون نفر از بیماری های عفونی جان خود را از دست میدهند
- توده های بدخیم سالیانه جان بیش از ۷ میلیون نفر را میگیرد
- سالینه تقریباً ۳٫۵ میلیون نفر در تصادفات رانندگی کشته میشوند
- در سال ۲۰۰۱ تقریباً ۵۶٫۵ میلیون نفر فوت کردند، حدود ۱۰۷ نفر در هر دقیقه
- قبل از قرن ۲۰ ام، بیش از ۱۳۳ میلیون نفر در کشتار دسته جمعی از بین رفتند
- در ۸۸ سال اول قرن ۲۰ ام، حدود ۱۷۰ میلیون (که تا ۳۶۰ میلیون نیز تخمین زده شده است)، تیر خورده، کتک خورده، شکنجه شده، چاقو خورده، سوخته شده، یخ زده یا تا حد مرگ کار کرده است، زنده سوزانده شده، غرق شده، دار زده شده، با بمب کشته شده و روش های دیگر که توسط دولت ها بر سر شهروندان بی دفاع و غیر مسلح آمده است.
- ۱٫۶ میلیون مرگ در قرن شانزدهم به دلیل اختلافات بین مردمی کشته شدند، ۶٫۱ میلیون نفر در قرن هفدهم، ۷ میلیون در هجدهم، ۱۹٫۴ میلیون در نوزدهم و ۱۰۹٫۷ میلیون در بیستم.
- جراحات جنگی باعث مرگ ۳۱۰ هزار نفر در سال ۲۰۰۰ شد
- حدود ۴۰ میلیون نفر سالانه درگیر بد رفتاری هستند
- بیش از ۱۰۰ میلیون دختر و زن ختنه جنسی شدهاند
- تخمین زده میشود که ۸۱۵ هزار نفر در سال ۲۰۰۰ خودکشی کردهاند (در حال حاضر، تقریب زده میشود که هر ۴۰ ثانیه یک فرد خودکشی میکند، بیش از ۸۰۰ هزار نفر در سال)
تئوری سلب – مارک لاروک فیلسوفی است که درباره بچه دارشدن، تئوری را ارائه می دهد که سلب نامیده میشود
- هر نفر علاقه مند به بدست آوردن یک مزیت جدید است.
- هرگاه یک مزیت جدید از کسی سلب میشود، این یک علاقه را از بین میبرد و در نتیجه به طور محدود آسیب میزند
- اگر فردی از تعداد بینهایت مزیت محروم شود، او بینهایت آسیب میبیند
- مرگ ما را از بینهایت مزیت جدید محروم میسازد
- با توجه به اینکه مرگ بینهایت آسیب می رساند و همه می میرند، ما نباید انسان جدید ایجاد کنیم
۱۵-آسیب به دیگر حیوانات
– دیوید بناتار، جرالد هریسون، جولیا تنر و گانتر بلیبو هم همگی فیلسوفی بودند که درباره بچه دارشدن، به آسیبی که انسان به دیگر حیوانات میزند توجه میکنند. آنها معتقدند که سالیانه، میلیاردها حیوان غیر از انسان، توسط انسان برای به دست آوردن محصولات آنها، آزمایش بر روی آنها یا از بین بردن محیط زیست آنها، سلاخی میشوند.
آن ها با فعالان حقوق جانوران موافق هستند که آسیبی که ما به حیوانات می زنیم غیر اخلاقی است. آن ها انسان را مخرب ترین گونه جانوری بر روی کره زمین می دانند، و معتقدند که بدون انسان های جدید، آسیبی از طرف انسان های جدید به حیوانات وارد نخواهد شد.
۱۶-تاثیر منفی برروی محیط زیست
داوطلبان جنبش اختیاری انقراض انسان استدلال میکنند که فعالیت های انسان عامل اصلی تخریب محیط زیست است، و در نتیجه خودداری کردن از تولد انسان ها «راه حل انسانی برای بلاهای انسانی است.
۱۷-فرزند خواندگی به جای تولید مثل
– تئوفیل جراد (Theophile de Giraud) و میگل استینر فیلسوفانی هستند که درباره بچه دارشدن، معتقد هستند که امروزه، در سراسر دنیا، میلیونها کودک بدون سرپرست وجود دارند. آنها استدلال میکنند که به جای تولید مثل که از لحاظ اخلاقی مشکل دارد، فرد میتواند فرزندخواندگی کودکان موجود را بر عهده بگیرد و کاری نیکو کند.
۱۸-واقع گرایی
برخی از تولد ستیزان باور دارند که اکثر افراد واقعیت را به دقت بررسی نمیکنند، برسی واقعیت تمایل به داشتن فرزند را تحت تأثیر قرار میدهد
۱۹-محدودیت خود آگاه
پیتر وسل زاپف فیلسوف دیگری است که درباره بچه دارشدن، چهار مکانیزم پس زدن را معرفی میکند که ما، به طور خود آگاه یا ناخودآگاه، از آن ها برای محدود کردن خود آگاه خود از زندگی و جهان استفاده میکنیم:
- 1- انزوا – کنار زدن افکار و احساسات منفی مربوط به حقایق تلخ زندگی از خود آگاه خود یا دیگران. این روش در زندگی روزمره به شکل توافقی برای سکوت بر روی یک سری از مسائل خاص خود را بروز می دهد. این مکانیزم مخصوصاً در اطراف کودکان، قبل از اینکه مکانیزم دیگری بیاموزند، مورد استفاده قرار میگیرد به منظور جلوگیری از ایجاد ترس از دنیا و آنچه در زندگی منتظر آنهاست.
- 2- لنگر – ایجاد و استفاده از ارزش های شخصی مانند پدر و مادر، خانه، خیابان، مدرسه، خدا، کلیسا، کشور، اخلاق، قوانین زندگی، آینده، افراد، مادیات و غیره، که اتصال ما به واقعیت را تضمین کند. این روش به شکل یک ساختار دفاعی متجلی میشود، که «ثابت کردن نقاطی در، یا ساختن دیواری اطراف غوغای سیال خود آگاه» نقش ساختار دفاعی در مقابل تهدیدات را دارد.
- 3- بی توجهی – تغییر تمرکز بر روی شرایط جدید برای فرار از شرایط و ایده هایی که مضر یا ناخواستهاند.
- 4- تغییر – تغییر بخش های دردناک زندگی به چیزی سازنده و با ارزش، معمولاً از طریق روبرو شدن مستقیم به منظور تزکیه نفس. ما بر روی جنبه های خیالی، دراماتیک، قهرمانی و هنری زندگی تمرکز میکنیم تا به خود و دیگران اجازه فرار از اثرات واقعی آنها بدهیم.
طبق زاپف، رفتارهای افسردگی «پیامهایی از یک حس عمیق تر و لحظه ای تر، از زندگی هستند، میوه های تلخ اصالت فکر»
۲۰-تمایل به خوشبینی، انطباق و مقایسه
دیوید بناتار هم فیلسوف دیگری است که درباره بچه دارشدن، سه عملکرد روانی را مطرح میکند که از نظر او باعث قضاوتی نادرست از کیفیت زندگی میشود:
- تمایل به خوشبینی: ما تصویری غیرواقعی و متمایل به جنبه های مثبت زندگی خود در گذشته، حال و آینده داریم.
- انطباق: ما خود را با شرایط زندگی انطباق میدهیم و اگر این شرایط بدتر شوند، حس رضایت ما مطابق با انتظار از آن شرایط سخت پایین میآید، که معمولاً متفاوت از واقعیت شرایط است.
- مقایسه: ما زندگی خود را با مقایسه با دیگران سنجش میکنیم، و در نتیجه سختی هایی که بین همگی مشترک است را نادیده گرفته و تنها بر روی تفاوت ها متمرکز میشویم.
بناتار نتیجه میگیرد:
تکامل طبیعی باعث بوجود آمدن عملکردهای روانی سه گانه فوق می گردند، این عملکرد سه گانه روانی، با خودکشی مخالفند تا از تولید مثل دفاع کنند. اگر زندگی ما آنقدر که من پیشنهاد میدهم بد باشند، و اگر مردم می توانستند، چهره و کیفیت واقعی زندگی خود را ببینند، بسیار بیشتر متمایل به کشتن خود داشتند، یا حداقل تولید مثل کمتری میکردند. در نتیجه بدبینی در انتخاب طبیعی کنار گذاشته میشود.
۲۱-تئوری مدیریت ترس
توماس لیکوتی فیلسوف دیگری بود که درباره بچه دارشدن به تشابه میان فلسفه زاپف و تئوری مدیریت ترس توجه میکند. تئوری مدیریت ترس استدلال میکند که انسانها به قابلیت های روانی خاصی مجهز شدهاند که بیش از حد نیاز برای زندگی است و شامل تفکر نمادین، خودآگاهی بیش از حد، و فهم موقتی بودن و محدود بودن وجود ما است. تمایل به زندگی، در کنار آگاهی ما از مرگ غیرقابل گریز، در ما ایجاد وحشت میکند. مقاومت در برابر این ترس، از محرک های ابتدایی ما است. برای فرار از آن، ما ساختارهای دفاعی ای اطراف خود قرار دادهایم تا جاودانگی نمادین ما را تأمین کند، به ما احساس عضوی با ارزش از جهانی معنادار بدهد، و به ما اجازه بدهد که بر روی حفاظت خود از خطرهای خارجی تمرکز کنیم.
۲۲-سقط جنین
تولد ستیزی به جایگاه خاصی بر روی مسئله سقط جنین منتهی میشود.
طرفدار مرگ
دیوید بناتار موافق سقط جنین است، او خود را طرفدار مرگ میداند. طبق دیدگاه بناتار، یک فرد زمانی به وجود میآید (نه از دید یک ارگانیسم بیولوژیک، بلکه از دید اخلاقی، موجودی با علائق اخلاقی) که خود آگاه ایجاد شود، و تا قبل از آن زمان، سقط جنین اخلاقی است، اما ادامه دادن بارداری غیر اخلاقی است.
بناتار به مطالعات نوار مغزی و مطالعات بر روی دریافت درد جنین ارجاع میدهد، که معتقد هستند که خودآگاهی جنین زودتر از هفته ۲۸ یا ۳۰ ام حاملگی اتفاق نمیافتاد و قبل از آن قابلیت احساس درد ندارد. خودآگاه نمیشود، اگرچه در تحقیقی دیگر از انگلیس (۲۰۱۰) نشان داده شد که جنین تا قبل از ۲۴ هفتگی بعضی از فرضیات این تحقیق راجع به خودآگاهی جنین مورد انتقاد قرار گرفته است.
غیراخلاقی بودن سقط و تولید مثل
جولیا کابررا معتقد است که مسئله اخلاق بسیار متفاوت از تولید مثل است. او تأکید میکند که تشخیص اینکه آیا موقع سقط دچار قتل میشویم یا نه بسیار دشوار است، اما معتقد است که سقط از لحاظ دستکاری در زندگی فرد دیگر به تولید مثل شباهت بیشتری دارد تا تولید مثل نکردن و در نتیجه از دید او سقط جنین مشابه با قتل یک انسان است و از لحاظ اخلاقی قابل توجیه نیست.
انتقاد
انتقاد از تولد ستیزی بر پایه ارزش های مثبت به دنیا آوردن یک فرد است. گروه اول که معتقدند تولید مثل اخلاقی است نتایج نظرسنجی بر روی رضایت از زندگی نشان دهنده حجم زیادی از افراد راضی از زندگی است که نشان می دهد که فواید تولید مثل بیشتر از ضرر آن است و در نتیجه تولید مثل از لحاظ اخلاقی قابل توجیه است. که خود این نظر سنجی هم مورد انتقاد است زیرا این پرسش از کسانی پرسیده شده است که خودشان وجود دارد، و همانطور که پل تیلیش در کتاب “شجاعت بودن” می گوید عدم با هستی همراه است و هستی با عدم همراه است، بنابراین وقتی از شخصی می پرسیم ایا اگر انتخابگر بودی حاضر بودی که به دنیا بیایی یا خیر، چون بطور ضمنی به عدم او هم اشاره کردیم ممکن است که اضطراب عدم او را فرا بگیرد و در نتیجه پاسخی که می دهد آلوده به اضطراب عدم باشد و پاسخ او سوگیرانه باشد.
گروه دوم که معتقدند تولید مثل اخلاقی است. پایه دیگر برای انتقاد از تولد ستیزی مذهب است. در کتاب سفر پیدایش، خدا از آدم ها میخواهد که (باردار و تکثیر شوند). منتقدان این استدلال هم میگویند چون این نظر مبتنی بر الهیات است و الهیات نیز نقد ناپذیر است نمی توان به آن زیاد بار فلسفی و منطقی و عقلی داد. گروه سوم که معتقدند تولید مثل اخلاقی است.
بسیاری از افراد مانند روانشناسان تکاملی و کسانی که به جهان نگاهی تکاملی دارند معتقد هستند که نمیتوانند این موضوع را وارد بحث اخلاق کرد زیرا ما به فرمان طبیعت باید صاحب فرزند شویم و اگر که این اتفاق نیفتد طبیعت به وسیله احساسات مختلف مانند اضطراب و افسردگی و ناراحتی پوچی و بی معنایی ما را تبلیغ میکند آنها معتقد هستند که وقتی که به فرمان طبیعت صاحب فرزند نشویم احساس بی معنایی خواهیم کرد احساس میکنیم که بیهوده به این جهان آمده ایم و وقتی که صاحب فرزند میشویم احساس میکنیم که بودن ما در این جهان برای کسی فایده ای دارد.
و از آنجایی که سرشت و طبیعت ما مبنی بر بچه دار شدن است و ما قرار هست که کاری انجام بدهیم که برخلاف طبیعت ماست پس صاحب فرزند شدن نمیتواند مقوله اخلاقی یا غیر اخلاقی محسوب شود.
در مقابل منتقدان میگویند ما نسبت به بسیاری از چیزها گرایش داریم همان طوری که نیچه می گوید اخلاق یعنی ما انسانها موجوداتی حیوانی هستیم اگر که ما حیوانی بد طینت و بد سرشت نبودیم اخلاق مند بودن هیچ افتخاری نداشت اخلاق یعنی لگام زدن بر جنبه حیوانی ما بنابراین همان طوری که ما بسیاری از تمایلات نفسانی خود را به خاطر اخلاق بازداری میکنیم تمایل به فرزند دار شدن هم که تمایل طبیعی در ما است هم باید به حکم اخلاق به انقیاد در بیاید
آنها می گویند همانطور که فروید در کتاب تمدن و ناخرسندی های ناشی از آن بیان می کند هر انسانی در درون خود ذاتی وحشی و بد دارد، طبیعت انسان اخلاق مند نیست بلکه ما به خاطر تمدن می پذیریم که نا خوشایندی های ناشی از خویشتن داری را بپذیریم تا بتوانیم در کنار یکدیگر زندگی کنیم بر اساس همین نگاه تمایل به فرزند دار شدن هم کاملاً طبیعی هست و این که جلوی این کشش بسیار قوی را بگیریم نشان دهنده اخلاق گرایی ماست.
به نظر میآید که بحث اخلاق مانند بسیاری از مباحث فلسفی همانند جبر و اختیار و وجود و عدم وجود خدا مورد توافق حکیمان نیست و محل مناقشه بسیار زیاد و تاریخی است هیچ جمعبندی در این باره وجود ندارد.
با توجه به نظرات موافق و مخالف که در بالا آوردیم قضاوت بررسی و تصمیم گیری را به عهده شما می گذاریم شما چه جمع بندی می کنید و چه نظری دارید.
برای دریافت مشاوره های علمی در زمینه های مختلف یا شرکت در کارگاه ها و خرید بسته ها در ساعت کاری (از 9صبح تا 18 همه روزه به جز روزهای تعطیل) باشماره های زیر تماس بگیرید یا در واتساپ یا تلگرام پیام بگذارید.
درباره ارسطو رضایی
مرکز روانشناسی خود بیداری آموزش به دانتشجویان روانشناسی و روانشناسان و خانواده ها
نوشتههای بیشتر از ارسطو رضایی13 Comments
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
اینایی مخالف بودن افسرده بودن
ممنون از نویسنده متن که چکیده مطالعاتتونرو برامون مینویسید بسیار لذت بردم
سلام خواهش می کنم
هول دادن یک بچه به یک دنیاکه اینده نامشخص در انتظارش هست با انواع محدویت های فردی واجتماعی،عدم رفاه مالی،عدم امنیت،باوجود بیماریهای فراوان،وآرزوهایی که هر روز دور تراز دست رس هستند و نبود مهر ومحبت واقعی از طرف اطرافایان کاری جز جنایت نیست وهر روز زندگی کردن بچه ایی در این شرایط یک کابوس تمام نشدنی هست که برای بچه ایی که ناخسته بدنیا آوردم رقم میخوره
واقعا گیج شدم از سنگین بودن مطالب این محتوا من خودن مجرد هستم ۳۴ سالم هست دو بار قبلا ها تلاش کردم ازدواج کنم که نشد و چند وقته یه احساس بدی دارم که اگه متاهل نشم و تا اخر عمر بچه دار نشم بی معنا بوده ام . ولی با خوندن این مطلب یکم ذهنم به هم ریخت خیلی جالب بود. من خودم اوضاع مادی و روانی خوبی ندارم و واقع بینانه شک دارم بتونم از درد و رنج فرزند احتمالی جلوگیری کنم ولی اینکه چی درسته یا اشتباست نمیتونم بفهمم خیلی مطلب سنگین هست.
سلام.من هم مثل بقيه دنبال يك نشونه هستم براي بچه دار شدن.پسرم الان 11 سالشه و يكي از بهترين انتخابهايي هست كه ميتونستم نداشته باشمش و ميخواستيم سقطش كنيم .هر لحظه كه به اين تصميم نادرستي كه ميتونستم بگيرم فكر ميكنم……..تصورش برام سخت ميشه .به هرحال تصميم بچه دار شدن يا نشدن شما به خود شما و نگرش شما برميگرده.يعني نسخه هر كسي با ديگري فرق ميكنه و اون اينه كه چطوري داري به جهان و كاينات نگاه ميكني.نگاه من به فلسفه بچه دار شدن مثل يك باغبونه در قبال يك درخت.بذر رو ميكاريم و با اميد و دعا منتظر رويش ميشيم بعد ازش مراقبت ميكنيم و حمايت ميكنيم تا به يك درخت تنومند تبديل بشه كه از ميوش و سايش و خنكيش خير در اين عالم منتشر بشه و چه بسا ممكنه برگهاش بريزه و آفت بزنه و حتي خشك بشه ولي حمايت باغبان با تمام سختي هايي كه براش داره سبب تبديل يك بذر ساده به يك ارزش واقعي در اين عالم ميشه كه اين يكي از مهمترين رسالت يك انسان ميتونه باشه .البته كه تا زماني كه هستي دايما در حال رشد و پرورشش هستي و بعد از خودت هر اثر خوبي كه از اون به جا ميمونه بواسطه تلاشهاي تو بوده و اين يكي از زيباترين خيرهاي عالم هستش.يعني وجود ما و وجود بچه ما منشا خير و خوبي باشه در جهان به يادگارو جدا از اينها موقع تولدش يك نمونه از كپي رفتاري و ظاهري خودت رو ميتوني تو وجودش ببيني و خداوند رو سپاس گذار باشي كه يكي از زيباترين پديده هاي عالم رو تونستي ببيني و درك كني.تمامي نعمات رو تا زماني كه خداوند در اختيارت قرار داده استفاده كن چون ممكنه فردايي برات نباشه.از اينكه بزرگ شدنش رو ميبيني و در سن 11 سالگي ميتونه نظرش رو درباره تصميات مشترك خانوادگي بهت بگه لذت ميبري.از اينكه نگاهش ميكني وعميق ميشي و يك آن به خودت ميايي و ميگي يعني اين پسره منه كه روبرو هست لذت ميبري با تمام وجود سختي ها و مشكلات كه قطعا ذات وجود ما با سختي شكل ميگيره و شكوفا ميشه.
فکر میکنم اونچه لازمه والد خوب بودنه ، اینه که زن و مرد قبل از ورود به دنیای والدگری ، به درجاتی از رشد رسیده باشند که قدرت مواجهه با جهان و چالشهای پیشرو رو پیدا کنند 🤔 فقط در این صورت هست که میتونند نهالها رو به سرانجام درخت شدن و سایه شدن و سبز بودن رهنمون بشن …….در غیر این صورت، آفریدن نهالهایی که در مصاف بادها میشکنند، چ لطفی خواهد داشت و اینکه هیزم برای آتش ها فراهم کنیم !!!
به عقیده من اگر طرز فکر گرایش به تولد ستیزی دارد نباید ازدواج کنیم.
یا اینکه حداقل قبل از ازدواج به صورت کامل جدی بین طرفین ازدواج مطرح بشه.
این دوراهی بین فرزند خواستن و نخواستن بسیار آزار دهنده و نومید کننده است و آسیب های بسیاری به روان انسان وارد میکنه.
اینطور نیست
متولد کردن انسان بی اختیار، جناااااایت بدتر از قتل است
انسان مانند دیگر جانداران تمایل به تولید مثل دارد. نه صرفا جهت ادامه نسل هم نوعش( مانند دیگر حیوانات ) ،به عنوان یک موجود که صاحب خودآگاهى است نیاز به ادامه نسل خود دارد با امید به تولید انسانى با کیفیت بیشتر و نلاش برای دستیابی به آن. این امید به ایجاد نسل کاملتر ،به انسان ( والدین) قدرت مواجه با سختی های زندگی و مواجه قویتر با دردهای زندگی را میدهد.
به دنیا آمدن و وارد زندگی شدن انسانها هم به نوعی چالش هست. چالش زندگی توام با درد و لذت است. و در نتیجه تولید مثل انسان نوعی حرکت به سمت تکامل فردی و جمعی نوع بشر است.
انسان مانند ديگر جانداران تمايل به توليد مثل دارد. نه صرفا جهت ادامه نسل هم نوعش( مانند ديگر حيوانات ) ،به عنوان يك موجود كه صاحب خودآگاهى است نياز به ادامه نسل خود دارد با اميد به توليد انسانى با كيفيت بيشتر و نلاش براي دستيابي به آن. اين اميد به ايجاد نسل كاملتر ،به انسان ( والدين) قدرت مواجه با سختي هاي زندگي و مواجه قويتر با دردهاي زندگي را ميدهد.
به دنيا آمدن و وارد زندگي شدن انسانها هم به نوعي چالش هست. چالش زندگي توام با درد و لذت است. و در نتيجه توليد مثل انسان نوعي حركت به سمت تكامل فردي و جمعي نوع بشر است.
سلام، خسته نباشید، جهت صحبت افراد مخالف تولید مثل بیشتر به خود انسانی که قراره به دنیا بیاد معطوف است، اما افراد موافق بیشتر روی انسان موجود در این جهان که باید به نوعی تصمیم بگیره صحبت می کنند، مثل تکامل آن فرد، با این حرف موافقم که مواجه انسان با رنج ها اون رو به سطح بالاتری از از تکامل درونی سوق می ده، مانند دیدن یک قهرمان بر روی پرده سینما، اما تعیین این مصداق در همه شرایط و برای همه انسان ها نیست. خیلی ها نه تنها خودشون بلکه آن فرزند را هم دچار سقوط می کنند. البته که عدم تولید مثل هم با رنج هایی همراه است، به عنوان مثال کافیه به جهان فلسفی و زندگی نیچه و شوپنهاور نگاه کنیم که به نوعی به فیلسوفان گریان مشهورند و دچار حالت های مختلفی از مواجه با جهان بودند، نکته دیگر این هست که الزاما تولید مثل منجر به ایجاد نسل کامل تر و انسان بهتر نمی شود، کافیه به جهان امروز و مدارسی که در درون آن درس خوندیم نگاهی بیاندازیم.
با وجود این مشکل اصلی رو در این قضیه نگاه می کنم که خیلی از انسان ها این پرسش ها را برای خود مطرح نمی کنند، این قضیه خیلی دردناک تر از این هست که یک فرد با دلیل، بینش و حسی که نسبت به جهان دارد اقدام به تولید مثل می کند، درسته که در فلسفه پاسخ قطعی وجود نداره اما فرد با طی کردن مسیری به این قضیه رسیده یا نرسیده، اما مشکل اصلی نپرسیدن هست.