ملاک های تشخیصی افسردگی اساسی در DSM5
پادکست افسردگی اساسی
میزان گستردگی اختلال افسردگی اساسی
- پادکست زیر را که درباره میزان گستردگی افسردگی اساسی است بشنوید، این آموزش بخشی از دوره جامع آموزش روانشناسی و کارگاه درمان افسردگی برای روانشناسان است.
سلام من ارسطو رضایی هستم روانشناس بالینی و در این مقاله می خواهم در مورد ریشه ها، علت، تشخیص اختلال افسردگی اساسی و روش درمان آن در 6 قسمت مجزا توضیح دهم، از شما می خواهم صبور باشید و تا انتهای مقاله را بخوانید.
قبل ازخواندن ادامه مطلب ویدیو علایم افسردگی را مشاهده کنید:
1-ملاک های تشخیصی افسردگی اساسی چیست؟
افسردگی اساسی که به آن افسردگی شدید یا افسردگی عمیق یا افسردگی ماژور هم گفته می شود، نوعی از افسردگی است که با دیگر انواع افسردگی ها فرق دارد.
در افسردگی شدید یا افسردگی عمیق، فرد عملا قادر به انجام هیچ کاری نیست و به طور کلی عملکرد او دستکم به مدت دو هفته پیاپی مختل می شود به حدی که برخی از آنها می گویند حتی برای دستشویی رفتن نیز به زحمت از رختخواب برمی خاستم.
بنابراین وقتی که صحبت از افسردگی عمده یا افسردگی شدید می شود با دیگر انواع افسردگی ها متفاوت است، در کتاب DSM5 ملاکهای تشخیصی دقیقی برای تشخیص افسردگی شدید یا افسردگی اساسی وجود دارد که به شرح زیر است:
برای تشخیص افسردگی اساسی یا افسردگی شدید فرد باید با توجه به ملاکهای 5گانه در هر ملاکی شرایطی که گفته می شود را احراز کند:
ملاک A در تشخیص افسردگی اساسی چیست؟
در افسردگی اساسی 5 تا از ویژگی ها را اگر فردی داشته باشد، میتوانیم بگوئیم اختلال افسردگی اساسی دارد و این علائم باید به مدت دو هفته و هر روزه وجود داشته باشد و علایم واضح و آشکار باشد.
درکنار این 5 علامت می بایست یک یا دو از ویژگی های زیرهم باشد تا تشخیص افسردگی بدهیم:
- خلق یا مود پائین (می گوید غم زیاد یا دلتنگی دارم یا از هیچ چیزی لذت نمی برم)
- کاهش عملکرد نسبت به روز های عادی
بنابراین برای تشخیص اختلال افسردگی اساسی، 5تا از علائم باید به مدت2هفته و هر روزتکرار شود. یا خلق و خو پایین آمده، احساس غم و اندوه و پوچی دارد و یا از زندگیش لذتی نمیبرد.
پس اگر مراجعی آمد و گفت: من نمیدانم چرا دو هفته است حالم خیلی بد است، خلق من پایین آمده است و بالا نمیآید من از هیچ چیزی لذتی نمیبرم و هیچ چیزی برای من خوشایند و لذت بخش نیست آن زمان مصاحبه ای افسردگی اساسی را انجام دهید. یک نکته ای که باید مد نظر داشته باشید این است که: تغییرات خلقی، کاهش لذت، کارکرد اجتماعی پایین درهر صورت نباید مربوط به یک بیماری پزشکی باشد.
خوب! ملاک A برای تشخیض اختلال افسرگی اساسی را گفتیم چیست، حال ۹ علائم دیگر را میگوئیم چیست و ۵ تا از علائم یا بیشتر را اگر مراجع داشته باشد، ما میگوئیم اختلال افسردگی اساسی دارد.
۹ علامت دیگر افسردگی اساسی چیست؟
- خلق افسرده: در بیشتر ساعات روز و تقریباً دو هفته درتمام طول روز وجود دارد. خود فرد هم میگوید: حال من خوب نیست، احساس ناامیدی دارم، احساس پوچی دارم، یا دیگران هم این موارد را تایید میکنند که حال او بد است و به اصطلاح نمیدانیم چرا همیشه سگرمه های او در هم است یا کشتی او غرق شده است.
- به مدت دو هفته در طول شبانه روز و به صورت آشکار علاقه و لذت در فرد کاهش پیدا میکند. اینطور نیست که مثلاً بگوید: امروز رفتم تفریح، خیلی به من چسپید ولی دیروز نه اصلاً حسی خوبی نداشتم یا هیچ لذتی نبردم. پس اگر ما در طی دو هفته لذت بردن را ببینیم نمیتوانیم بگوئیم اختلال افسردگی اساسی دارد. البته نه اینکه نتوانیم بگوئیم. پنج تا نکته هست ولی ممکن است که این ویژگی ها را نداشته باشد. در واقع ویژگی های دیگر را داشته باشد.
- تغییرات شدید وزنی بدون اینکه رژیمی داشته باشد و به صورت ناگهانی. مثلا؛ در یک ماه پنج درصد از وزن کاهش یا افزایش پیدا کند.
- در تمام طول این دو هفته، یعنی پشت سر هم بی خوابی یا پرخوابی داشته باشد.
- آشفتگی، سراسیمه بودن یا کُندی روانی – حرکتی در تمام روز به صورتیکه آشکار باشد. اینطور نباشد که فرد بگوید: من احساس میکنم. بلکه دیگران هم بگویند که بله ایشان لحظه ای آرام و قرار ندارد یا اینکه، منگ یا خیلی کُند شده است.
- در تمام طول این دو هفته انرژی ندارد و خسته است.
- در طول این دو هفته به صورت کامل احساس بی ارزشی یا احساس گناه افراطی یا نامتناسب با واقعیت زندگی خود دارد. چنین نباشد که این احساس گناه یا سرزنش بخاطر افسرده بودن او باشد. مثلاً بگوید: من به خاطر اینکه افسرده هستم حال من بد است و از خودم بدم میآید. بلکه احساس گناه و سرزنش در مورد موضوعات دیگری داشته باشد.
- قدرت تفکر و تمرکز فرد کاهش پیدا کرده باشد که هم خود او میتواند این را بگوید و هم دیگران میتوانند تشخیص دهند.
- ذهن فرد دائماً مشغول افکار مربوط به مرگ باشد. چه افکار خودکشی داشته باشد و چه نداشته باشد. چه نقشه یا اقدامی برای خودکشی کرده باشد و چه نکرده باشد. ذهن او مربوط به مسائل در مورد مرگ باشد و دائماً نوشته های مربوط به مرگ را مطالعه کند.
وقتی من( ارسطو رضایی)کانال زایش خرد را که راه اندازی کرده بودم بیشتر افرادی که پیام میدادند افسرده بودند. ترس از مرگ مد نظر ما نیست. ذهن درگیر مسائل مربوط به مرگ است. پس 5 تا از 9 تا به مدت دو هفته.
علاوه بر 5 ویژگی می بایست خلق افسرده یا کاهش لذت هم مشاهده شود. در این صورت می گوئیم بیمار ملاک های تشخیصی اختلال افسردگی را دریافت کرده است(ملاکA)
ملاک B در تشخیص افسردگی اساسی چیست؟
این ملاک به کارکرد بیمار و عملکرد بیمار می پردازد، کارکرد پایین در زمینه شغلی، اجتماعی یا بقیه حوزه های زندگی مثل تحصیل، ازدواج و غیره که به صورت فاحش و آشکار کارکرد او پایین آمده ملاک دیگری درتشخیص اختلال افسردگی اساسی می باشد.
ملاک C در تشخیص افسردگی اساسی چیست؟
ملاکC در ملاکهای تشخیصی اختلال افسردگی اساسی به مبحث دارو و بیماری های طبی می پردازد، اینکه این اختلال به علت مصرف دارو یا بیماری بزشکی نباشد.
یک نکته که باید در نظر بگیرید این است که گاهی افسردگی می تواند برای افراد در برابر فقدان ها، مثل خسارت های ناشی از بلا های طبیعی یا خسارت به اموالشان اتفاق بیفتد. زلزله یا سیلی میآیدو یا ورشکستگی مالی یا مرگ عزیزان یا طلاق و بیماری های جدی. مثلاً فرد به سرطان مبتلا میشود. سکته یا هر چیزی دیگری رخ می دهد.
طبیعی است که این حوادث خلق فرد را پایین میآوردو فرد احساس غم و اندوه شدیدی خواهد داشت، نشخوار ذهنی زیاد و بیخوابی خواهد داشت، پرخوابی خواهد داشت، بی اشتهائی دارد، کاهش وزن دارد و این ها شبیه افسردگی است.
دقت داشته باشید که در چه صورتی ما میتوانیم بگوئیم متناسب است یا خیر؟ اولاً: موقعیت فرهنگی را درنظرمیگیریم، و دوماً: پیش آگهی را در نظر میگیریم. ببینیم آیا قبل از اینکه این اتفاقات بیفتد این دوره ها را داشته یا خیر.
ریشه های شکل گیری یا تحولی میتواند ناشی از افسردگی هم باشد یعنی واکنش فرد به این رویداد ها میتواند صرفاً غم و اندوه طبیعی باشد. میتواند غم و اندوه به علاوه افسردگی باشد. این خیلی مهم است که تشخیص بدهید. اگر بفهمید فقط غم و اندوه طبیعی است، خوب! نوع مداخله شما متفاوت است. مثلاً؛ فرض کنیم ممکن است از ACT استفاده کنید و بعد از گذشت زمان مسئله حل شود.
گاهی نیز به عنوان درمانگر متوجه میشوید این علامت اختلال افسردگی اساسی است.
یکی از مراجعین من خانمی بود که افسردگی داشت، او مادر خود را از دست داده بود، ده سال عزادار بود و بعد از ده سال پسر خود را از دست داده بود و باز هم عزادار بود.
واکنش ایشان نسبت به سوگ طبیعی نبود، اینکه من مادرم را از دست بدهم طبیعی است که غمگین میشوم، عزادار میشوم، خُلق من پایین میآید. این بستگی دارد به نوع پیوندی که من با مادرم داشتم.
غالباً این سوگ بین شش ماه تا یک سال طول میکشد و با توجه به ترومایی که ایجاد میشود واکنش ما متفاوت است. اما اینکه، چهار سال، پنج سال یا شش سال طول کشید طبیعی نیست. من ریشه های شکل گیری شخصیت این خانم را بررسی کردم و متوجه شدم که پدری داشت که مصرف کننده مواد مخدربود، مادری داشت که بیتوجه بود و برادر و خواهرهایی داشت که چنین و چنان بودند. پس توانستم حدس بزنم که اختلال او اختلال افسردگی اساسی است و مصاحبه را انجام دادم. طبیعتاً مداخله من با زمانی که فکر کنم واکنش او طبیعی است متفاوت خواهد بود.
ملاک D در تشخیص افسردگی اساسی چیست؟
وقتی که ما تشخیص افسردگی اساسی میدهیم، نباید ملاک و معیار های اختلالات اسکیزوافکتیو، اسکیزوفرنیا، اسکیزو فرنی فرم، اختلالات هذیانی یا بقیه ی اختلالات که در طیف اسکیزوفرنیا هستند یا در طیف اختلالات روانپریشی هستند را داشته باشد. اگر آنها را داشته باشد، ما افسردگی را خط میزنیم و آنها را مبنا قرار میدهیم. چون روانپریشی و اختلالات طیف اسکیزوفرنیا ارجح تر است نسبت به افسردگی.
ملاک E در تشخیص افسردگی اساسی چیست؟
هیچ وقت نباید دوره مانیا یا هیپومانیا بروز کرده باشد، اگر که حتی کوتاه مدت این را داشته باشد، در رابطه با هذیان و توهم هم همین طور، ما نمیتوانیم بگوئیم افسردگی اساسی است. اما اگر مانیا و هیپومانیا را تجربه کرده ولی ما فهمیدیم مانیا و هیپومانیا، به خاطر مصرف دارو یا یک بیماری بوده است،(بعضی بیماری های هستند که در واقع مانیا ایجاد میکند، یا اینطور بوده که مانیا در اثریک بیماری فیزیکی بوده است) پس ما میتوانیم بگوئیم افسردگی اساسی نقض نمیشود.
برای اینکه ما بتوانیم سوگ را از دوره افسردگی اساسی تشخیص بدهیم به چند تا نکته باید توجه کنیم، این را از این جهت میگویم که بسیاری از روان شناسان ممکن است در این مورد دچار اشتباه شوند و طبیعتاً مداخله و تکنیک های که استفاده میکنند اثر بخش نباشد.
عاطفه غالب یا احساس غالب در سوگ، احساس خالی بودن و فقدان و گم کردن است. در حالیکه در افسردگی خُلق افسرده است و فرد اصلاً انتظار شادی و لذت در زندگی را ندارد. در صورتیکه، در سوگ ممکن است شادی و لذت در لابلای آن باشد. غم و اندوه ناشی از سوگ با گذر زمان، کم کم کاهش پیدا میکند، مثل موجی است که کم کم فروکش میکند، به همین دلیل به آن میگوئیم موج های آنی سوگ.
این موج ها غالباً با فکر و خاطرات فردی که فوت شده همراه است، اما خُلق فرد افسرده ثبات بیشتری دارد و ممکن است که با یک محتوا شناختی، مثل؛ خاطرات فردی همراه نباشد.
گاهی اوقات فردی که سوگوار است، ممکن است شوخ طبعی هم کند. اما فردی که افسردگی اساسی دارد چنین نخواهد بود؛ فردی که افسردگی اساسی دارد دائماً احساس فلاکت وغم بزرگی دارد. افکاری که فرد سوگوار دارد در مورد فرد فوت شده یا از بین رفته است. اما فردی که افسردگی اساسی یا افسردگی دارد، ذهن او دائماً درگیر سرزنش خود است و یا به شکلی درگیر بدبینی ها است.
کسی که سوگوار است عزت نفس او مشکل ندارد ولی وقتی که افسردگی اساسی در فرد وجود دارد یا در واقع در دوره ای افسردگی اساسی است احساس بیارزشی و تنفر از خود مشاهده میشود.
اگر ما در فردی که سوگوار است خود سرزشی را داشته باشیم، این سرزنش بر میگردد به اینکه، من وقت نگذاشتم برای او، وقت کم گذاشتم. مثلاً: فرض کنیم مادر من فوت کرده است، من برای مادرم وقت کم گذاشتم، باید این کار را میکردم، باید آن کار را میکردم. یعنی موضوعیت این است که من خودم را سرزنش میکنم یا کاش بمیرم تا دوباره او را ببینم. اما در افسردگی اساسی، خود سرزنشی، حول محور من بی ارزش هستم، من بمیرم، نمیتوانم با این زندگی کنار بیایم و اینها میچرخد.
یک نکته که باید در مورد کودکان و نوجوانان در نظر بگیرید این است که، درافسردگی کودکان و نوجوانان: آن ملاکی که در مورد وزن گفتیم، کودکان ممکن است به وزن مورد نظر نرسند، و اندوه در کودکان ممکن است که به صورت یا حالت تحریک پذیری خود را نشان دهد، در کودکان و نوجوانان ما چهار نکته را مورد نظر قرار میدهیم که آنها را در پرانتز یا ذهن تان داشته باشید.
بیمار غالباً به شما مراجعه میکند و میگوید: نمیدانم، من چرا شاد نیستم، ناامیدم، غمگینم، حالم خوب نیست؟ مراجع در مورد ملاک A میگوید، گاهی اوقات ابتدا در مورد غم و اندوه خود صحبت نمیکند، در حین صحبت هر لحظه به نظر میآید که بیمار میخواهد گریه کند، میگوید: احساسی ندارم، اضطراب یا کسل هستم.
این یعنی خلق افسرده است که شما میتوانید در چهره و نگاه بیمار تشخیص بدهید. بعضی از بیماران به جایی اینکه به خلق شان اشاره کنند، از آنجایی که آگاهی هیجانی آنها کم است، ممکن مشکلات جسمی خود را گزارش کنند. مثلاً؛ میگویند: درد های بدنی داریم، کوفتگی داریم یا بعضی ها ممکن است به تحریک پذیری اشاره کنند. مثلا: نمیدانم، چرا اغلب عصبی هستم، دوست دارم فریاد بزنم یا احساس درماندگی دارم.
دقت کنید در کودکان و نوجوانان خُلق تحریک پذیر یا تند خو بیشتر مشاهده میشود در بزرگسالان اغلب خُلق افسرده مشاهده میشود. ولی گاهی اوقات ما در بزرگسالان هم خُلق افسرده و تحریک پذیر را میتوانیم مشاهده کنیم که میتواند یکی از علائم افسردگی باشد که ما گفتیم؛ ملاک A یک _ نُه، یک و دو، یکی باید باشد:
- خلق پایین
- کاهش لذت.
بنابراین، خلق پایین میتواند در چهره مشخص گردد، مستقیم میتواند به آن اشاره کند، میتواند در حالت بدنی باشد، میتواند تحریک پذیری باشد.
در رابطه با نشانه شماره ۲ از دست دادن لذت یا علاقه ها، ممکن است که در افراد به شکل های مختلف خود را نشان دهد مثلاً؛ ممکن فرد بگوید: علاقه ای به سرگرمی ندارم، علاقه ای به تفریح ندارم، بیتفاوت و بی خیال هستم؛ گویی هیچ چیزی برای من مهم نیست، قبلاً مسافرت میرفتم یا فلان کار را انجام میدادم خیلی برای من لذت بخش بود ولی فعلاً نیست. این میشود چه؟
ملاک A،
گفتیم یا ۱ یا ۲، ولی این پنج تا نکته ها یکی آن باید، ۱ یا ۲ باشد، فرد میگوید: بیتفاوت هستم یا دیگران میگوید، بلی! خیلی بی تفاوت است، کاری انجام نمیدهد، و مدتی است که رفتار او عوض شده است؛ قبلاً عاشق ورزش بودم ولی حال نیستم، در مورد کودکان: قبلاً من از فوتبال لذت میبردم فعلاً نمیبرم، یا قبلاً از میل جنسی و از رابطه جنسی لذت میبردم حال لذت نمیبرم.
پس اینجا میتوانید بگویید؛ این مربوط به فقدان لذت و علاقه و کاهش علاقه و لذت است.
در واقع به گونه ای توضیح میدهم که قابل لمس باشد. در مورد کاهش اشتها یا افزایش اشتها، بعضی از بیماران ممکن است بگویند وقتی غذا میخورم خود را مجبور میکنم، اصلاً گرسنه نمیشوم یا اینکه، خیلی پرخوری میکنم، شیرینی زیاد میخورم که گفتیم؛ در مورد کودکان وزن مورد نظر بدست نمیآید.
در مورد خواب، پرخوابی یا بی خوابی: در مورد بی خوابی غالباً خیلی زود از خواب بیدار میشوند، یا اینکه وقتی از خواب بیدار میشوند نمیتوانند به راحتی دوباره بخوابند، یا اینکه خیلی سخت است برای شان که بخوابند.
پرخوابی: در طول روز چُرت میزنند یا به جای اینکه مثلاً؛ هشت ساعت بخوابند ولی میخواهند زیاد بخوابند.
کندی روانی_حرکتی یا سراسیمگی:
میگوید: آرام و قرار ندارم، یکجا نمیتوانم باشم، بشینم، هی دستهای خود را به هم میمالند، اگر به دست های آنها نگاه کنید، میبینید هی دستهای خود را میمالند، به لباس شان دست میزنند یا به بقیه اجسام دست میزنند؛ اینها نشانه های سراسیمگی است. چیزی از درون آنها را آزار میدهد.
کُندی: در حرف زدن خیلی آرامند، حرکات بدنی آنها خیلی آهسته است، وقتی سوال میکنید خیلی طول میکشد تا جواب بدهند. توقف طولانی و سکوت طولانی دارند. این کُندی و یا سراسیمگی باید قسمی باشد که قابل مشاهده باشد، به صورت آشکار، چه شما و چه دیگران باید ببینند. اینطور نباشد که فرد بگوید؛ من احساس میکنم که جدیداً بی قرار هستم یا احساس میکنم که خیلی کُند شدم پس اینجا دیگران مهم است.
ملاک بعدی در واقع علامت شماره ۶ در ملاک A، گاهی اوقات بیمار میگوید: من احساس ضعف زیادی دارم، من کار زیادی نکردم ولی چرا اینقدر زود خسته میشوم؟ اگر کاری آسان یا ساده را میخوام انجام بدم، فشار زیادی را تجربه میکنم، برای من مثلاً دوش گرفتن سخت است، حوصله حمام رفتن ندارم.
نشانه شماره ۶، احساس بیارزشی یا احساس گناه افراطی، که فرد تصویر غیرواقعی از خود دارد. ویژگی های ظاهری او را وقتی میبینید، موقعیت شغلی او را وقتی میبینید، حسی که نسبت به خود دارند با آنچه که هستند تناسب ندارد و نکته بعدی ایناست که ذهن آنها زیادی مشغول است، فرض میکنیم من درآمد زیادی نداشته باشم، خوب ندارم دیگر، اینطور نیست که من دائماً به این موضوع فکر کنم.
گاهی اوقات این احساس بیارزشی و احساس گناه آنقدر شدید است که به شکل هذیان در میآید. مثلاً؛ یکی از بیماران من میگفت: من مسئول همه ی گرسنگان در جهان هستم، این به شکل هذیان است. واقعیت این است که احساس گناه شما افراطی است، شما تمام افراد جهان را به دنیا نیاورده اید که مسئول گرسنگی آنها باشید، اینکه شما احساس مسئولیت دارید خوب است ولی این احساس مسئولیت افراطی و به دنبال او احساس گناه افراطی را با خود به همراه دارد.
2-آیا اختلال افسردگی اساسی وابسته به جنس است؟
اگرچه که پژوهشهای مختلف نشان داده است که افسردگی اساسی در زنها بیشتر از مردها شایع است ولی جنسیت در نوع علائم مسیر بیماری پاسخ درمانی و یا تاثیر در عملکرد تاثیری نمی گذارد یعنی شکل افسردگی اساسی پاسخ به درمان و یا کارکرد افراد در دو جنس یکسان است, اما در زن ها خطر اقدام به خودکشی بالاتر است ولی احتمال موفق بودن خودکشی در مردان بالاتر است.
3-آیا در اختلال افسردگی اساسی خطر خودکشی وجود دارد؟
در بیماران مبتلا به افسردگی اساسی احتمال رفتارهای خودکشی وجود دارد بیشترین رفتاری که ما از آنها مشاهده کردهایم این است که یا تهدید به خودکشی کردهاند یا قبلا اقدام به خودکشی کردهاند ولی بسیاری از موقعیت ها وجود داشته است و بیمارانی داشته ایم که از قبل هیچ اقدامی برای خودکشی نکرده بودند.
عوامل موثر در خودکشی مبتلایان به افسردگی اساسی
- احتمال خودکشی در مردان بیشتر از زنان است
- احتمال خودکشی در افراد مجرد یا تنها بیشتر است
- احتمال خودکشی در کسانی که به صورت آشکار ناامید هستند بیشتر است
- احتمال خودکشی در کسانی که علاوه بر اختلال افسردگی اساسی مبتلا به اختلال شخصیت مرزی هستند نیز بیشتر است
- اختلال شخصیت مرزی چیست
- بدیهی است که تشخیص دقیق اختلال افسردگی اساسی به عهده روانشناس بالینی می باشد.
در این جلسه میخواهیم در مورد میزان گستردگی و مسیر گستردگی در اختلال افسردگی اساسی صحبت کنیم.
پژوهش ها در کشور ما بسیار کم بوده و در حقیقت نمیشود به دلیل ناچیز بودن چندان به آن اعتماد و استناد کرد، و این دلایل مختلفی دارد یکی از آن دلایل اینست که در کشور ما بودجه های لازم را متخصیصن و پژوهشگران برای اینکه بتوانند در این زمینه پژوهش کنند ندارند و امید دارم در آینده اهمیت این موضوع آشکار شود و در این مورد پژوهش شود، به همین دلیل ما از پژوهش های که در کشور دیگر از جمله امریکا انجام شده است استفاده میکنیم و اطلاعات زیادی را به ما خواهد داد.
4-میزان شیوع اختلال افسردگی اساسی چقدر است؟
میزان شیوع اختلال افسردگی در طول عمر 9/16 است، تعارض های خانوادگی با احتمال مبتلا به اختلال افسردگی اساسی بسیار ارتباط دارد یعنی هرقدر تعارض خانوادگی بیشتر باشد، احتمال ابتلا به افسردگی اساسی بیشتر است بنابراین بسیاری از مراجعینی که به شما مراجع میکنند اگر تعارض های خانوادگی طولانی مدت دارند، ممکن است که مبتلا به اختلال افسردگی اساسی باشند، به همین دلیل شما میتوانید این نشانه ها را چک کنید.
زنانی که در روابط زناشویی خود تعارض دارند نسبت به مردان 5/2 برابر بیشتر مبتلا به افسردگی میشوند دلالیل آن نیز مختلف است، زنها به لحاظ تاریخی کمتر با اجتماع در ارتباط بوده اند، حمایت اجتماعی کمتری دارند، درآمد کمتری دارند و پیامد های جدی برای آنها از لحاظ اقتصادی اجتماعی وغیره بیشتر ازآقایان است، در این مورد “ویسمین” پژوهشهای زیادی انجام داده است، همچنین ۸ تا ۱۲ درصد زنان بعد از زایمان گرفتار اختلال افسردگی اساسی میشوند.
اختلال افسردگی اساسی غالباً بین سن ۱۸ تا ۴۳ سالگی مشاهده میشود، خیلی کم پیش میآید که در ده سالگی ما شاهد بروز این اختلال باشیم.
میزان ابتلا به اختلال افسردگی اساسی در دو جنس
میزان ابتلا به این اختلال در زنان دو برابر مردان است، اقدام به خودکشی در زنان بیشتر است ولی میزان مرگ و میر در مردان بیشتر است دلیل هم این است که مردها از وسایل مطمئن تر برای خودکشی استفاده میکنند.
چرا میزان گستردگی در خانم ها بیشتر است؟
یکی از دلایل آن این است که خانم ها یاد گرفته اند که به احساسات خود توجه کنند و آقایان یادگرفته اند که احساسات خود را انکار کنند، اما در آقایان مرگ زود هنگام میتواند نشان دهنده ی انکار احساسات باشد.
احتمال خودکشی در زنانی که جدا شده اند بیشتر است، در افراد که متاهل هستند احتمال آن کمتر است. کسانی که تنها زندگی میکنند و یا در محیط شهری زندگی میکنند نسبت به کسانی که با خانواده زندگی میکنند و یا در محیط روستایی زندگی میکنند بیشتر احتمال ابتلا به افسردگی وجود دارد.
کسانیکه در خانواده ای زندگی میکنند که سابقه خودکشی یا اعتیاد یا افسردگی در آن بوده و یا کسانی که حمایت اجتماعی خوبی ندارند بیشتر احتمال دارد که به این اختلال مبتلا شوند بنابراین سابقه خانوادگی را در نظر بگیرید، آیا در خانواده شما کسی مبتلا به اعتیاد است؟ آیا کسی خودکشی کرده است؟ آیا کسی افسرده است؟
کسانی که خود را سربار دیگران میدانند و یا کسانی که روابط اجتماعی کمتری دارند بیشتر ممکن است به افسردگی مبتلا شوند، یک نکته مهم که باید در نظر بگیرید این است: کسانیکه اختلال افسردگی اساسی دارند بیشتر اوقات دست به خودکشی هایی میزنند که موفق است و اصلاً هیچ سابقه ای خودکشی نداشته است یعنی تا به حال اقدام به خودکشی نکرده و ناگهان اقدام میکند یعنی کسانی که غالباً ناگهانی خودکشی میکنند افسردگی اساسی دارند.
گاهی اوقات میشنویم که: فلانی همه جوره آرام و خوب بود، مشکلی نداشت اما ناگهان خودکشی کرد، غالباً کسانی به اثر اختلال افسردگی اساسی خودکشی میکنند، در تاریخچه زندگی خود اقدام به خودکشی نکرده اند، بنابراین چنین نیست که فکر کنید چون تا به حال اقدام نکرده، اقدام نمیکند، ممکن است ناگهان این را کار کند.
خودکشی دو نوع است:
- خودکشی موفق
- خودکشی ناموفق
در آقایان احتمال خودکشی موفق بیشتر است. کسانی که تنها زندگی میکنند، تنها یا مجرد هستند احتمال خودکشی موفق بیشتر است. کسانی که احساس نا امیدی زیاد دارند احتمال خودکشی موفق بیشتر است، کسانی که اختلال شخصیت مرزی دارند هم احتمال خودکشی موفق بیشتر است، بنا براین ریسک فاکتور هایی است که باید در نظر گرفت.
افسردگی باعث راندمان کاری کمتر، کارایی کمتر و درآمد کمتر نیز میشود. پژوهش های طولی نشان داده است، یک پژوهش توسط اسمیت و اسمیت انجام شده است که به مدت چهل سال کودکانی که علائم افسردگی داشتند را پی گیری کرده اند، و این پژوهش طولی نشان داده است که کودکان و بزرگسالانی که از افسردگی رنج میبرند درآمد مالی و پیشرفت تحصیلی آن ها کاهش پیدا میکند و تعداد روزهای کاری آن ها کمتر است.
در حقیقت مشکلات روان شناختی ناشی از افسردگی باعث در آمد کمتر میشود و کسانی که افسرده هستند غیبت بیشتر در کار دارند، تمرکز کمتر دارند، خلاقیت کمتر دارند، بیماری های روانی تنی دارند که باعث غیبت میشود.
یک پژوهش تکان دهنده نشان داده است که افسردگی باعث کاهش ۳۵ درصد درآمد کل زندگی فرد میشود و یک پژوهش در امریکا توسط گرینبِرگ و همکاران در سال ۱۹۹۹ انجام شد و نشان داده است که افسردگی سالانه هشتاد و سه میلیارد دلار به کشور امریکا هزینه تحمیل میکند، تبعاً این هزینه های تحمیلی در سراسر جهان است و امیدوارم در کشور ما نیز یک روز پژوهش دقیق انجام شود تا متوجه شویم چه هزینه هایی تولید میکند.
۷۶ درصد از کسانی که افسردگی متوسط دارند برای درمان مراجعه نمیکنند و کسانی که افسردگی شدید دارند ۶۱ درصد آنها مراجعه نمیکنند. افسردگی در واقع مشهور است به سرما خوردگی روانی، بنابراین خیلی شایع است.
افسردگی بیشتر از عفونت های مجرای تنفسی، بیماری های ایست قلبی، بیماری های مغزی و عروقی، ایدز و بیماری های مرتبط به اسهال و … میتواند باعث ناتوانی و یا مرگ شود یعنی افسردگی به تنهایی به اندازه همه این ها میتواند باعث ناتوانی شود.
این پژوهش ها برایمان چه معنایی دارند؟
به ما نشان میدهند که چقدر درمان افسردگی اهمیت دارد و اگر دولت ها به موضوع افسردگی توجه نمایند و در این زمینه اقدام هایی انجام دهند اقداماتی در جهت افزایش رفاه، پیشگیری و … میتوانند تحولاتی اقتصادی و سیاسی عمیقی را ایجاد نمایند.
کسانی که از افسردگی رنج میبرند مدرسه را 0.6% زودتر از دیگران رها میکنند، نرخ ازدواج در این افراد ۱۱% کمتر است و درآمد این افراد همان طور که گفته شد به طور متوسط کم تر است. ما در دوره جامع دانشجویان، طرح درمان مربوط به اختلال افسردگی اساسی را مطرح میکنیم و در مورد سایر افسردگی صحبت نخواهیم کرد.
5-احتمال ارثی بودن افسردگی چقدر است؟
پژوهش ها به طور کُلی ۳۷ تا ۶۶% احتمال ارثی بودن را نشان داده است، افسردگی هایی که سریع و زود شروع می شود در واقع در سنین پایین شروع میشوند احتمال ارثی بودن آنها بیشتر است.
بنابراین اگر مراجع بگوید: من از کودکی افسردگی داشتم احتمال این که ارثی باشد بیشتر است و بنابراین شاید لازم باشد که از درمانی ترکیبی مثل دارو و از درمان شناختی رفتاری استفاده کنیم. افسردگی زود هنگام همچنان نشان دهنده این است که احتمالاً در خانواده یک فرد افسرده داریم که، تبعاً مادر من افسرده است، مهارت های مقابله ای کمتر دارد و ریشه های تحولی شخصیت من، اتفاقات زندگی من، به علاوه ژنتیک من دست به دست هم میدهند.
خوب! این جا چه چیزی در دست ما است؟
آموزش مهارت ها و تکنیک های متمرکز بر هیجان که بتواند این آسیب ها را کاهش دهد و شدت این اختلال را کاهش دهد.
افسردگی در خانواده های که والدین از هم جدا شده اند یا طلاق گرفته اند و یا افرادی که در کودکی والدین خود را از دست داده اند بیشتر است در این مورد پژوهش زیادی انجام شده است، در حقیقت خود از دست دادن والدین نیست که احتمال اینکه فرد در آینده افسرده شود را افزایش دهد بلکه در حقیقت کاهش مراقبت، کاهش توجه و گرمی خانواده، باعث بروز افسردگی در آینده خواهد شد،
بنابراین فرض میکنم اگر زوجی بخواهند جدا شوند و نگران این باشند که مبادا فرزند آنها در آینده آسیب ببیند، اگر شما بتوانید پلنی را بچینید که این پلن، مراقبت، توجه، گرمی وصمیمیت را در خانواده حفظ کند یا کودکی که در نزد والدین رشد پیدا میکند نیازهای هیجانی وی برآورده شود احتمال این آسیب بسیار کاهش پیدا خواهد کرد. سوء استفاده جنسی یا هر نوع سوء استفاده نیز با احتمال ابتلا به افسردگی در بزرگسالی پیوند دارد.
پژوهش های دیگر هم نشان داده است که مدل فکری والدین با احتمال بروز افسردگی در بزرگی سالی ارتباط دارد.
بدرفتاری والدین، سرزنش کردن، فیدبک های منفی، سبک استنادی منفی مثلاً: شما بی عرضه هستید، احمق اید، شما مسئول این همه هستید، همه این ها میتواند در آینده پیش بینی افسردگی در کودکان باشد که در کتاب تربیت سرنوشت ساز وقتی که ما چهار نوع سبک فرزند پروری را توصیه کردیم گفتیم: بهترین آن بر اساس پژوهش هایی که انجام شده است والدین مقتدر است و والدینی که بر این اساس عمل کنند در حقیقت فرزندان خود را در برابر ابتلا به افسردگی ایمن کرده اند، چونکه در این سبک، مدل فکری والدین به گونه ای نیست که استناد منفی، فیدبک منفی، مسئولیت افراطی و احساس بی ارزشی دهد.
6-افسردگی با کدام اختلالات ممکن است همراه باشد؟
افسردگی با اختلال وحشت زدگی، گذر هراسی، اضطراب اجتماعی، اختلال اضطراب فراگیر، اختلال استرس پس از سانحه، مصرف مواد. پس اگر ما افرادی را دیدیم که این مشکلات را دارند ممکن است افسردگی نیز داشته باشند.
- اختلال وحشت زدگی چیست و نحوه درمان پنیک اتک
- اختلال اضطراب اجتماعی چیست؟
- ملاک های تشخیصی اختلال اضطراب فراگیر
تعارضات زناشویی بر اساسی پژوهش هایی که انجام شده است، یک عامل پیش بینی کننده قوی برای افسردگی است به همین دلیل بسیاری از متخصصین بالینی، برای بیمارانی که به خاطر مشکلات زناشویی دچار افسردگی شده اند، زوج درمانی را انتخاب میکنند.
بیماری جسمی در سنین بالا هم با افسردگی ارتباط دارد، کسانی که دچار بیماری های جسمی میشوند احتمال دارد که به افسردگی اساسی مبتلا شوند، یک تحقیق توسط اندرسون، پیترسون و گرِن”در سال ۲۰۰۵ و همین طور لیزمن در سال ۲۰۰۳ نشان داده است؛ کسانی که افسردگی مزمن دارند یا سابقه افسردگی دارند احتمال ابتلا به بیماری آلزایمر، سکته مغزی و یا سیستم ایمنی ضعیف در مقابله با بیماری ایدز در آن ها بیشتر خواهد بود.
بنابراین در واقع نشان آسیب پذیری در مقابل این بیماری ها: آلزایمر، سکته مغزی و بیماری ایدز برای افراد افسرده و یا افرادی که دارای سابقه افسردگی هستند بیشتر است، کسانی که در سن بالا به افسردگی مبتلا میشوند احتمالاً زودتر فوت میکنند در این مورد هم جان زینک، بونس، تونیس و زیتمن در سال ۱۹۹۹ پژوهش زیادی انجام داده اند.
افسردگی با مصرف افراطی و نا بجای دارو ها و مواد مخدر ارتباط دارد پس کسانی که معتاد هستند و یا دارو های زیاد مصرف میکنند ممکن است که افسردگی نیز داشته باشند برای اینکه بحث طولانی نشود، بیشتر از این به موضوعات نخواهیم پرداخت.
در تشخیص اختلال افسردگی اساسی باید دقت نمایید اگر همراه افسردگی خویی است میتواند افسردگی مضاعف باشد و باید مطمئن باشید که افسردگی خویی نیست، اگر علائم افسردگی اساسی کمتر و افسرده خویی بیشتر باشد، افسرده خویی است.
باید که افسردگی اساسی را با اختلال دو قطبی نوع یک و یا نوع دو افتراق دهیم، در اختلال دو قطبی نوع یک، ما یک دوره مانیا در گذشته و بعد چند دوره افسردگی داریم که در دوره مانیا میتوانیم خود بزرگ بینی، کاهش خواب، (من را خواب نمیبرد، چند شب است نخوابیدم یا تنها دو ساعت خوابیدم) پرحرفی، پرش افکار، حواس پرتی، تحریک پزیری، بی قراری روانی و حرکتی، افزایش فعالیت، کارکرد بیش از اندازه انجام فعالیت های لذت بخش به صورت افراطی و اعمال پر خطر زیاد مشاهده کرد.
اگر روانشناس هستید و می خواهید نحوه درمان بیماران مبتلا به افسردگی را بیاموزید بسته زیر را مشاهده کنید:
ویدئو زیر را نیز تماشا کنید:
برای آشنایی بیشتر با انواع افسردگی مطالب زیر را بخوانید وبشنوید
اگر شما یا اطرافیانتان مبتلا به اختلال افسردگی هستید برای دریافت مشاوره حرفه ای یا شرکت در کارگاه ها و خرید بسته ها در ساعت کاری (از 9صبح تا 18 همه روزه به جز روزهای تعطیل) باشماره های زیر تماس بگیرید یا در واتساپ یا تلگرام پیام بگذارید.
اگر خارج از کشور هستید و یا با ارسال تیکت راحتتر هستید از طریق فرم زیر برای ما پیام بگذارید ما در اسرع وقت با شما تماس خواهیم گرفت.
درباره ارسطو رضایی
مرکز روانشناسی خود بیداری آموزش به دانتشجویان روانشناسی و روانشناسان و خانواده ها
نوشتههای بیشتر از ارسطو رضایی
دیدگاهتان را بنویسید