افسردگی چیست به زبان ساده/ دلایل نشانه و درمان افسردگی 10 بخش
افسردگی چیست به زبان ساده
در این نوشته من( ارسطو رضایی) قصد دارم هم نشانه های افسردگی را به زبان ساده برای شما توضیح دهم، هم با مقایسه مختصر به شما در 10 بخش توضیح دهم که بهترین درمان افسردگی چیست، و هم به این می پردازیم که دلایل افسردگی و علت به وجود آمدن افسردگی چیست، بنابراین مطلب را تا انتها بخوانید.
قبل از خواندن ادامه مطلب ویدیو مربوط به افسردگی را ببنید:
1-افسردگی چیست؟
اکثر ما در طول زندگی تغییراتی در خلق وخوی خود احساس کرده ایم و گاهی نیاز به کمک داشته ایم، اما در مواردی این روحیه خیلی افت میکند و نیازمند کمک جدی هستیم.
افسردگی عبارت است از یک دوره طولانی غم، داشتن روحيه بد، و گوشه گیری و انزوا، همه انسانها در بعضی مواقع در زندگی خود احساس افسردگی (depression) می کنند و معمولا می توانند علت این افسردگی را به رویدادهای مشخصی ارتباط بدهند. مثل از دست دادن (loss)، و یا شکست (failure).
بعضی از علائم افسردگی در DSM5
- بی انرژی بودن
- بی علاقگی نسبت به فعالیت ها و زندگی
- غمگینی
- فقدان اشتها و کاهش وزن
- مشکل در تمرکز
- خود انتقادگری
- احساس ناامیدی
- شکایت های جسمانی
- دوری گزینی از دیگران
- تحریک پذیری
- مشکل در تصمیم گیری
- افکار خودکشی.
2-دلایل افسردگی به طور کلی می تواند دو دسته باشد:
- تجربه هایی مثل از دست دادن شغل یا فوت کردن فامیل نزدیک که می توانند باعث آغاز دوره ای از غم، کسل بودن، و تکرار دایمی بعضی افکار منفی بشوند.
- شکست ها، مثل رد شدن در امتحان یاعدم موفقیت در قانع کردن فرد مورد علاقه برای ازدواج نیز و عزای عزیزان.
اکثر مردم می توانند این احساسهای منفی را در عرض چند روز یا چند هفته از بین ببرند و به زندگی عادی خود بازگردند. اما برای بعضی افراد، نشانه های افسردگی به مدت طولانی باقی می مانند و در همه جوانب زندگی آنها اثر میگذارد.
3-نشانه های افسردگی به زبان خودمانی تر
علائمي کلی مانندغم و انـدوه ، احـساس بي ارزشي، دشواري در تمركز، عدم توانـايي در انديـشيدن، احساس گناه ، بي خـوابي ، احـساس شكـست و بـسياري از نشانه هاي خطرناك ديگر در انسانهاي افسرده قابل مشاهده است.
نشانه های احساسی افسردگی:
- احساسات افراد افسرده بیشتر اوقات منفی هستند و دیگران آنها را معمولا غمگین، ناامید، پریشان، ناراحت، بی نشاط، و دلسرد توصیف می کنند. این افراد زود به گریه می افتند، کم پیش می آید هیجان های مثبت یا لذت بخش داشته باشند. آنها حس طنز (شوخ طبعی) را کاملا از دست میدهند و به ندرت لبخند می زنند. اضطراب نیز معمولا به همراه افسردگی وجود دارد که ممکن است نشان دهنده این واقعیت باشد که یک عامل واحد باعث می شود فرد چند نوع هیجان منفی را به طور همزمان تجربه کند.
- افراد افسرده معمولا بی انگیزه هستند، مثلا علاقه خود را به کارهایی که تا قبل از ابتلا به افسردگی از انجام دادن آنها لذت می بردند از دست می دهند. این افراد در تعامل با دیگران با انجام دادن کارها پیشقدم نمی شوند و رفتار عادی و آزادانه ندارند. یعنی برای انجام دادن هیچ کاری انگیزه درونی ندارند و باید تحت محرکهای خارجی قرار بگیرند تا کاری را انجام دهند (مثل فشار از طرف دیگران).
- افراد افسرده دايما اعلام می کنند که دیگر هیچ چیزی برای آنها مهم نیست و از کارهای لذت بخش گذشته لذت نمی برند. عدم پیشقدم شدن در کارها ممکن است به صورت منزوی شدن در اجتماع ظاهر شود(دوست دارند با دیگرا ارتباط برقرا کنند . افراد افسرده همیشه می گویند که نمی خواهند از جای خود تکان بخورند و دوست دارند تنها باشند.
- از تمایلات جنسی آنها نیز بشدت کاسته می شود.
- اختلال شخصیت افسرده(این مقاله را نیز بخوانید)
4-نشانه های افسردگی از نظر فکری و باورها
افراد مبتلا به افسردگی معمولا احساس بی فایدگی، خلا بودن، و ناامیدی دارند، فرد افسرده درباره توانایی های خود باورهای بسیار بدبینانه دارد، معتقد است که دیگران نمی توانند به او کمک کنند، و مطمئن است که آینده ای تیره و تار در انتظارش است. افراد افسرده معمولا خودشان را به بی عرضه بودن و بی لیاقتی متهم می کنند، از خودشان عیب و ایراد بیجا می گیرند، خودشان را مسخره و تحقیر می کنند.
بسیاری از افراد افسرده فکر می کنند که مرگ آنها به نفع اطرافیانشان است و به خودکشی فکر می کنند.
سایر نشانه ها عبارتند از: ناتوانی در تمرکز حواس و ناتوانی در تصمیم گیری سریع و آسان. این افراد تفکر غلط، اشتباه و ناقص (faulty thinking) دارند، یعنی، باورهای غیرمنطقی یا ناموجهی در ذهنشان وجود دارد که معمولا به تصمیم گیری های بد منجر می شوند.
5-نشانه های افسردگی در رفتار افراد افسرده
به طور مثال آرام صحبت کردن و رفتار افراد افسرده با جملات کوتاه به دیگران جواب می دهند. آنها از لحاظ فیزیکی غیرفعال هستند، ساعت ها در رختخواب می مانند، و به طور دایم به خستگی، بی رمقی، و کمبود انرژی دچار می شوند. به نظر می رسد که حتی کوچکترین کارها انرژی زیادی از آنها می گیرد. کند شدن همه حرکات بدنی، زبان بدن ، و انجام دادن کارهایی که با میل و رغبت درونی است.
آنها جملات را به کندی و آهستگی بیان می کنند، حرکات بدنی آنها آهسته است، آهسته فکر می کنند، قبل از پاسخ دادن به سؤال، مدتی طولانی فکر میکنند و دیر پاسخ می دهند، با صدای کوتاه حرف می زنند، هم محتوا و هم مقدار حرف هایشان کم است، یا اصلاحرف نمی زنند، و دیر واکنش نشان می دهند. کم تحرکی روانی – حرکتی در اکثر افسرده ها مشاهده میشود.
6-نشانه های افسردگی در بدن افراد افسرده
افسردگی معمولا با بعضی نشانه ها همراه است مانند:
- اشتها و تغییر وزن، در طول افسردگی، بعضی افراد ممکن است کمتر یا بیشتر از گذشته بخورند یا لاغرتر یا چاق تر از قبل شوند. آنهایی که پرخوری می کنند ممکن است حتی زمانی که گرسنه نیستند به غذا خوردن ادامه بدهند. بعضی دیگر اشتهای خود را از دست می دهند. برای آنها، خوراکی ها و غذاهای مختلف بی مزه است. در افسردگی شدید، از دست دادن وزن ممکن است زندگی فرد را به خطر بیندازد. يبوست، ممکن است فرد چند روز پشت سر هم به دستشویی نرود.
- اختلال خواب فرد نمی تواند راحت به خواب برود، زود از خواب بیدار می شود، در طول شب چندین بار از خواب می پرد، بی خوابی یا اینسومنیا (insomnia) دارد، و کابوس های زیادی می بیند. همه اینها باعث می شوند او در طول روز خسته باشد.
- اختلال در سیکل ماهانه عادی در زنان، سیکل یا پریود معمولا بیشتر از حد طبیعی ادامه پیدا میکند، و زنان افسرده ممکن است یک یا چند ماه پریود نشوند و یا حجم خونریزی کاهش پیدا کند.
- بیزاری از فعالیت جنسی، بسیاری از افراد افسرده می گویند که برانگیختگی جنسی آنها به شدت کاهش یافته است.
- تغییر سبک زندگی نادرست به شیوه ای سالم و مناسب مثل عادت های غذایی درست و ورزش عامل موثری در از بین بردن افسردگی است شما می توانید با خلق معنا و هدف گذاری به زندگی خود سلامت روانی ببخشید .
چنانچه می خواهید بدانی«چگونه افسردگی را درمان کنیم» و یا برای از بین افسردگی چه باید کرد، ادامه مطلب را مطالعه کنید، روان درمانی افراد را به تجدید نظر در منابع لذت در زندگی وا میدارد و به آنها کمک میکند به زندگی خود تسلط داشته باشند. همچنین در پیدا کردن روشهای موثر کنار آمدن با شرایط به افراد کمک میکند.
روان درمانگر در درمان شناختی رفتاری به صورت فعال به بیمار کمک میکند تا الگوی افکار منفی را که منجر به بروز افسردگی شده است را بشناسد و به چالش بکشد. در این روش بیمار به خوبی متوجه می شود که افسردگی چیست و راه درمان افسردگی موثر چگونه خواهد بود
بسیاری از افراد افسرده، احساس اضطراب را نیز تجربه می کنند، آنها غالبا نگران هستند، سرگیجه، حالت تهوع و گاهی گر گرفتگی، احساس سرما، تاری دید، تپش قلب و تعریق را تجربه می کنند. شدت افسردگی از لحاظ بالینی از خفیف تا شدید متغیر است. برای مثال، برخی افراد از تعداد اندکی از علائم گاه و بی گاه افسردگی شکایت دارند، در حالی که افراد دیگر از افسردگی شدید رنج می برند و ممکن است علائم متعددی به صورت متناوب، طولانی مدت وکاملا آزار دهنده داشته باشند، افسردگی بالینی مشابه سوگ، غم از دست دادن عزیزان، جدایی یا طلاق نیست.
احساس غمگینی، تهی بودن، کم انرژی بودن وبی علاقگی در هنگام سوگواری، طبیعی محسوب می شوند، خشم و اضطراب نیز ممکن است در فرآیند طبیعی سوگ دیده شود. افسردگی بالینی با سوگواری طبیعی متفاوت است، به طوری که ممکن است افسردگی بالینی بدون وجود یک فقدان واضح رخ دهد. به علاوه افسردگی می تواند طولانی تر از سوگواری و همراه با احساس خود انتقادگری، نا امیدی و یاس باشد.
بسیار غیر معمول است که فردی بگوید که هیچ گاه احساس افسردگی را تجربه نکرده است، نوسانات خلقی طبیعی هستند و به ما کمک می کنند متوجه شویم که چه چیزی در زندگی ما فراموش شده است تا شاید تغییری در وضع خودمان بدهیم. اما افسردگی بالینی بدتر از نوسانات ساده خلقی است، از آنجایی که درجات متفاوتی از افسردگی وجود دارد، بیماران به شدت افسرده ممکن است نیاز به چندین درمان متفاوت وهمزمان داشته باشند.
7-چرا افسرده می شویم و چه کسانی افسرده می شوند؟
افسردگی چیزی نیست که فقط برای افراد غیر عادی یا دیوانه اتفاق بیفتد، بلکه در همه جا و برای همه کس محتمل است، همراه با اضطراب (که از افسرگی شایع تر است)، افسردگی سرماخوردگی شایع مشکلات هیجانی است، هر ساله تعداد زیادی از افراد به افسردگی اساسی مبتلا می شوند، 25% زنان و 12% درصد مردان، دوره هایی از افسردگی اساسی را در طول زندگی خود تجربه می کنند، احتمال بازگشت و عود یک دوره از بیماری، بعد از اولین دوره نیز بسیار بالاست. خوشبختانه، درمان های اثربخش زیادی برای کاهش احتمال عود بیماری وجود دارد.
دلایل تفاوت میزان شیوع افسردگی در دو جنس کاملا مشخص نیست، دلیل احتمالی آن ممکن است، این باشد که زنان بیشتر تمایل به ابراز احساس غمگینی و خود انتقادگری دارند، در صورتی که مردان ممکن است ماسک بزنند و افسردگی خود را در پس مسائل دیگر نظیر سوء مصرف الکل و مواد پنهان کنند. به علاوه زنان از کودکی آموخته اند که وابسته و درمانده باشند. همچنین زنان احتمالا منابع پاداش دهنده کمتری نسبت به مردان دارند و ممکن است موفقیت های شان کمتر دیده شود.
8-دلایل افسردگی چیست به زبان ساده و به عبارت دیگر
هیج دلیلی واضح و مشخصی برای ابتلا به افسردگی وجود ندارد. ما افسردگی را «چند وجهی» در نظر می گیریم. به این معنا که عوامل گوناگونی می توانند در بروز آن دخالت داشته باشند، این عوامل می توانند بیوشیمیایی، بین فردی، رفتاری یا شناختی باشند. افسردگی می تواند در بعضی از افراد تحت تاثیر یک دسته از این عوامل ایجاد شود، ولی به طور معمول علت ان مجموعه ای از تمام این عوامل است. عوامل بیو شیمیایی، شامل استعداد ژنتیکی، خانوادگی و وضعیت بیوشیمیایی مغز شما در حال حاضر می باشد.
تعارضات و فقدان ها در روابط بین فردی نیز عواملی هستند که می توانند باعث بروز افسردگی شوند. عوامل رفتاری مانند افزایش استرس و کاهش تجارب مثبت و لذت بخش عامل دیگری برای بروز افسردگی به حساب می آیند. عوامل شناختی موثر در افسردگی نیز شامل روش های ناسازگارانه و تحریف شده تفکر هستند. اجازه دهید نگاه دقیق تری به عوامل شناختی ورفتاری داشته باشیم.
همانطور که گفتیم دلایل می تواند رفتاری، فکری، شیمیایی و…. باشد، من در ادامه جزئیات هر کدام از این دلایل را مفصل توضیح داده ام:
1-دلایل به وجود آمدن افسردگی از نظر محیطی و رفتاری
فقدان و از دست دادن:
آیا اخیرا در زندگی خود یک فقدان مشخص را تجربه کرده اید؟ برای مثال، از دست دادن شغل، یک رابطه دوستانه یا صمیمانه؟ شواهد پژوهشی بسیاری نشان می دهند افرادی که در زندگی خود استرس زیادی را تجربه می کنند، بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی قرار می گیرند، به خصوص زمانی که مهارت های کافی و مناسب برای مقابله با این مسائل را نداشته باشند.
کاهش رفتارهای پاداش دهنده:
آیا در مقایسه با گذشته، فعالیت های پاداش دهنده کمتری انجام می دهید؟ افسردگی با کاهش فعالیت و انزوا مشخص می شود. برای مثال، افراد افسرده وقت زیادی را برای رفتارهای منفعلانه و غیر پاداش دهنده از قبیل تماشای تلویزیون، دراز کشیدن در بستر، فکر کردن به مشکلات وشکایت بردن به نزد دوستان صرف می کنند. آنها زمان کمتری را صرف فعالیت های چالش انگیز وپاداش دهنده نظیر تعاملات اجتماعی، ورزش، فعالیت های خلاقانه، یادگیری وکارهای مفید می کنند.
فقدان خود پاداش دهی:
بسیاری از افراد افسرده نمی توانند به رفتارهای مثبت خود پاداش دهند. مثلا به ندرت خودشان را تحسین کرده یا پولی برای خود خرج می کنند، در اکثر موارد آنها فکر می کنند آن قدر با ارزش نیستند که خود را تحسین کنند، برخی دیگر هم متعقدند، اگر خود را تحسین کنند، تنبل شده و به کم راضی می شوند.
نداشتن مهارت های اجتماعی و مهارت حل مساله:
آیا مهارت های اجتماعی یا مهارت های حل مسئله دارید که به کار نمی برید؟ آگاه باشید که افراد افسرده در ابراز جرات مندانه خود، نگه داشتن دوستی ها یا حل مسائل به وجود آمده در ارتباط با همسر، دوستان یا همکاران خود مشکل دارند. از آنجایی که آنها این مهارت ها را ندارند یا در صورت وجود، از آنها استفاده نمی کنند، تعارضات بین فردی بیشتری دارند وفرصت های کمتری جهت ایجاد شرایط پاداش دهنده برای خود فراهم می کنند.
تنش ها و استرس های جدید:
آیا به تازگی با استرس و تنش جدیدی مواجه شده اید؟ نقل مکان به یک محل جدید، شروع یک کار جدید، والد شدن یا خاتمه دادن به یک رابطه وسعی در پیدا کردن دوستان جدید، مثال هایی از مواردی هستند که می توانند برای بسیاری از افراد استرس زا باشند.
قرار گرفتن در موقعیتی که احساس درماندگی می کنید:
افسردگی می تواند ناشی از مواجهه طولانی مدت شما با موقعیت هایی باشد که نمی توانید تشویق ها وتنبیه ها را کنترل کنید، شما احساس غمگینی یا خستگی، بی رغبتی و ناامیدی می کنید، زیرا معتقد هستید که نمی توانید اوضاع را بهتر کنید، رابطه ی به انتها رسیده یا مشاغل غیر پاداش دهنده می توانند چنین احساس هایی را به دنبال داشته باشند.
قرار گرفتن در شرایطی که به طور پیاپی تنبیه کننده است:
این نوع خاصی از درماندگی است؛ در این شرایط شما نه تنها نمی توانید پاداشی دریافت کنید، بلکه توسط دیگران مورد انتقاد قرار می گیرید و طرد می شوید مثلا، بیشتر افراد افسرده وقت زیادی را با کسانی می گذرانند که آنها را سرزنش می کنند یا به شیو ه هایی مختلفی به آنها آسیب می رسانند.
فرار و اجتناب از احساسات یا تجربیات:
شما ممکن است از تجربیات یا احساسات ناخوشایند یا مشکل ساز اجتناب کنید. این کار منجر به پاداش های کمتر واحساس درماندگی بیشتر می شود. اگر چه هر یک از عوامل استرس و فقدان که در بالا شرح داده شد، می توانند شما را در معرض افسردگی قرار دهند، یادگیری مهارت های جدید ، تغییر کانون توجه، ایجاد اهداف جدید و ابراز رفتارهای جرات مندانه ، با آن مقابله کند. روش های خاص تفکر نیز می توانند احتمال ابتلا به افسردگی را افزایش دهند.
اگر شما می پندارید که کاملا در تغییر شرایط ناتوان هستید ودر هیچ کاری نمی توانید عالی عمل کنید، بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی هستید. به تفسیر وبرداشت شما از استرس ها وفقدان ها « شناخت» می گویم. شناخت ها یا افکاری که شما در مورد خود یا محیط خود دارید، دیدگاه شما را نسبت به رویداد ها مشخص می کنند. درمان شناختی به طور خاص برشناسایی، ارزیابی، چالش وتغییر این نگرش های به شدت منفی نسبت به زندگی، تمرکز دارد.
2-چگونه افکار ما،ما را افسرده می کند؟
دلایل به وجود آمدن افسردگی از نظر شناخت درمانی:
افکار خودآیند ناکارآمد:
اینها افکاری هستند که به صورت خودآیند به وجود می آیند و واقعی به نظر می رسند؛ هرچند منعکس کننده و ادراک های تحریف شده هستند و با احساسات منفی نظیر غمگینی، اضطراب، خشم وناامیدی همراه می باشند. برخی از انواع این افکار عبارتند از:
- ذهن خوانی: « او فکر می کند من یک بازنده ام»
- برچسب زنی: « من یک شکست خورده ام» ، « او آدم احمقی است»
- پیشگویی: « من طرد خواهم شد» ، « حتما در این کار شکست می خورم».
- فاجعه سازی: « اگر طرد شوم، خیلی بد می شود» ، « اگر در این امتحان قبول نشم، همه چیز را از دست می دهم»
- تفکر دو مقوله ای (یا تفکر همه یا هیچ): « در هیچ کاری موفق نیستم» ، « از هیچ چیزی لذت نمی برم» ، « هیچ چیزی برای من مفید نیست»
- نادیده گرفتن جنبه های مثبت : « این کار ارزشی ندارد، زیرا هرکس می تواند آن را انجام دهد»
- مفروضه های ناکارامد : اینها عقایدی هستند درباره آنچه که شما فکر می کنید وانچه باید انجام دهید. مفروضه های ناکارآمد قواعدی هستند که افراد افسرده فکر می کنند باید مطابق با آنها زندگی گنند در زیر چند مثال از این مفروضه های ناسازگار ارائه شده است:
- « من باید مورد تایید همه باشم»
- « اگر کسی مرا دوست نداشته باشد، نشانه این است که من دوست داشتنی نیستم»
- « حتی اگر این کار را انجام دهم، باز هم احساس خوشحالی نمی کنم»
- « اگر در کاری شکست بخورم ، یک بازنده خواهم بود»
- « باید به خاطر شکستی که خوردم، خود را سرزنش کنم»
- « مدت زیادی هست که این مشل را دارم، بنابراین نمی توانم خود را تغییر دهم»
- « من نباید افسرده باشم»
- عضلات ذهن خودتان را قوی کنید
خود پنداره منفی یا همان عزت نفس پائین:
معمولا افراد افسرده بر نواقص خود تمرکز کرده، آنها را بزرگ جلوه می دهند ونقاط مثبت خود را دست کم می گیرند.آنها احتمالا خود را دوست نداشتنی، زشت، احمق، ضعیف وحتی شیطان صفت می پندارند، آنها ممکن است که دائما احساس گناه کنند یا عزت نفس پائین داشته باشند.
اشتغال ذهنی یا نشخوار فکری:
بیشتر مردم در افکار واحساسات منفی خود غرق می شوندو دائما به تجزیه و تحلیل آنها می پردازند که این خود منجر به انفعال و اجتناب بیشتر می شود.
9-درمان شناختی رفتاری افسردگی چیست؟
اگر روانشناس هستید مقاله زیر را بخوانید:
ما در مرکز روانشناسی خودبیداری از روش درمان شناختی رفتاری برای درمان افسردگی استفاده می کنیم، این درمان یک روش موثر، عملی وسازمان یافته برای بیمارانی است که از افسردگی رنج می برند. این نوع درمان، با شناسایی ان دسته از الگوهای رفتاری و فکری که باعث بروز و تداوم افسردگی می شوند، بیمار را درمان می کند. این درمان بر زمان حال و افکار و رفتارهای کنونی فرد تمرکز می کند.
شما و درمانگرتان با هم به این موضوع خواهید پرداخت که چگونه افزایش یا کاهش فعالیت ها با احساسات خوب یا بد در ارتباط هستند. فعالیت هایی وجود دارد که شما می توانید برای داشتن احساس بهتر، شروع به انجام دادن آنها کنید. همچنین شما و درمانگرتان روش های منفی و غیر واقع بینانه تفکر را که باعث بروز افسردگی می شوند، بررسی خواهید کرد. این درمان ابزاری در اختیار شما قرار می دهد که واقع بینانه تر فکر کرده و احساس بهتری داشته باشید.
در درمان شناختی رفتاری، شما و درمانگرتان در ابتدا سعی در شناسایی علائم و شدت افسردگی دارید. ممکن است از شما خواسته شود کاربرگ ها یا پرسشنامه های استاندارد را که به طور عینی علائم را می سنجند، تکمیل نمایید. این پرسشنامه ها معمولا شامل پرسشنامه افسردگی بک، پرسشنامه خود سنجی سریع علامت شناسی افسردگی، مقیاس سنجش عملکرد کلی یا پرسشنامه های دیگر است.
در ملاقات اولیه، از شما خواسته می شود اهداف مورد نظر خود از درمان، نظیر افزایش اعتماد به نفس، بهبود روابط، کاهش کمرویی، ناامیدی یا تنهایی را تعیین کنید. شما و درمانگرتان می توانید میزان پیشرفت خود در درمان را با توجه به ارزیابی اولیه علائم و حرکت به سمت اهداف تعیین شده، پیگیری کنید.
10-از شما به عنوان بیمار چه انتظاری می رود؟
درمان شناختی رفتاری افسردگی نیاز مشارکت فعال شما دارد. در مراحل اولیه درمان، ممکن است درمانگرتان از شما بخواهد تا هنگام کاهش افسردگی، هفته ای دوبار مراجعه کنید. ممکن است از شما خواسته شود به منظور ارزیابی افسردگی، اضطراب و مشکلات دیگر، کاربرگ هایی را تکمیل کنید یا مطالبی درباره افسردگی مطالعه کنید به علاوه احتمالا درمانگر از شما خواهد خواست تا در مراجعات بعدی و یا به طور هفتگی، کاربرگ هایی را در مورد افسردگی و یا سایر مشکلاتی که کانون درمان هستند، تکمیل کنید.
درمانگر شما ممکن است به منظور کمک به اصلاح رفتارها، افکار و روابط تان برای شما تکالیف خانگی معین کند. اگر چه بسیاری از بیماران افسرده احساس می کنند بهبود نخواهند یافت، اما دریافت این درمان ، فرصت بسیار مناسبی را برای کاهش تدریجی افسردگی در اختیار شما قرار می دهند.
در مرکز روانشناسی خودبیداری ما از روشهای علمی و دقیق بر اساس مدلهای شناختی رفتاری برای درمان اختلال افسردگی یا اختلالات افسردگی استفاده میکنیم
برای این منظور میتوانید با مرکز روانشناسی خود بیداری تماس بگیرید و از روانشناسان مرکز روانشناسی خود بیداری برای درمان اختلال افسردگی یا اختلالات افسردگی استفاده کنید. ما در این زمینه با شما همراه هستیم.
اگر روانشناس هستید و می خواهید نحوه درمان بیماران مبتلا به افسردگی را بیاموزید بسته زیر را مشاهده کنید:
این فیلم را هم می توانید مشاهده نمایید:
مطالب مرتبط:
اگر شما یا اطرافیانتان مبتلا به اختلال افسردگی هستید برای دریافت مشاوره حرفه ای یا شرکت در کارگاه ها و خرید بسته ها در ساعت کاری (از 9صبح تا 18 همه روزه به جز روزهای تعطیل) باشماره های زیر تماس بگیرید یا در واتساپ یا تلگرام پیام بگذارید.
اگر خارج از کشور هستید و یا با ارسال تیکت راحتتر هستید از طریق فرم زیر برای ما پیام بگذارید ما در اسرع وقت با شما تماس خواهیم گرفت.
درباره ارسطو رضایی
مرکز روانشناسی خود بیداری آموزش به دانتشجویان روانشناسی و روانشناسان و خانواده ها
نوشتههای بیشتر از ارسطو رضایی7 Comments
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام
متن خیلی عالی و آموزنده بود
بنظرم باتوجه به متن افسردگی کل جنبه های زندگی رو دربرمیگیره و فورا باید درمان بشه
از شما ممنونیم بابت فیلم پرمحتواتون حرفاتون کمک کننده هست
سلام من یه دختر نوزده ساله هستم و فرزند آخری، من به شدت از خودم بیزارم، من از کودکی مورد تمسخر دوستانم قرار میگرفتم چون زشت بودم یا به هر دلیلی تمسخر می کردن و البته این موضوع هنوز هم ادامه داره.
تلاش میکنم دیگه ناراحت نشم وقتی کسی عیب هایم را باز می کند و این باعث شده گوشه گیر بشم، وقتی کسی بخواهد از من تعریف کند حس میکنم تعارف است و البته اغلب همین طوره به همین خاطر هم هست که دلم نمی خواهد با کسی روبرو بشم تا او مجبور نباشد به زور با من خوب رفتار کند، از آمدن مهمان بدم میاید و هیچ جا هم نمیروم، گاهی حتی به آسیب رساندن به خودم هم فکر می کنم می گویم اگر من نمی بودم خیلی مشکلات به وجود نمی آمد.
این آسیب رسانی که گفتم منظورم اینست که از هر چیزی که بدم میاید همان کار را بیشتر انجام می دهم و در هر موضوعی خود را مقصر میدانم.
این را هم باید ذکر کنم که من جز طرحواره مهر طلب نیز می باشم و حرف بقیه خیلی برایم ارزشمند تر از خودم است.
آیا راهی هست که بتوانم خودم را تغییر بدهم قبل از این که اوضاع بدتر بشود.
شما گرفتار طرحواره طرد اجتماعی هستید, در همین سایت در قسمت جستجو « طرحواره طرد اجتماعی » را جستجو کنید و مشکل خود را بشاسید سپس به درمان آن بپردازید
سلام و عرض ادب درمورد ناخن مکیدن و ناخن جویدن فرزند چه باید کرد. سن پسرم ۱۳ سال هست، هم ناخن هی را می کند، هم پشت دستش رامیخورد
اولین قدم اینست که کودک باید توسط یک روانشناس کودک بررسی شود تااحتمال اختلالات اضطرابی، افسردگی، فوبی ها، نقص توجه بیش فعالی و همینطور اعتماد بنفس سنجبده شوداگرمشکل زمینه ای وجود داشت باید درمان شود.
بطور کلی برای ترک عادت ناخن جویدن از رفتار درمانی استفاده میشود. مانند استفاده از یادیارهای مختلف برای کودک که هربار اینکارو کرد به او یاداوری شود.
یا از سیستم تقویت پاداش میشه استفاده کرد (هر ناخنت که بلند شد این امتیاز رو میگیری)
در بچه های کوچیک تر از بعضی داروها یا لاک های تلخ مخصوص ناخن هم استفاده میشود البته مسلما فقط به روانشناس باید برنامه درمانی را به صورت دقیق انجام بدهد زیرا اگرچه که به نظر ساده می آید اما مفروضه هایی در پنهان وجود که فقط یک متخصص و آموزش دیده متوجه ی آن استبنابراین صرفاً با یادگیری تکنیک نمی توانید کاری انجام دهید و بهتر است که به یک روانشناس کودک که در این زمینه مهارت دارد مراجعه بفرمایید.
سلام اقای دکتر. وقتتون بخیر
بنده خانمی 30 ساله ومجرد هستم. سالهاست به بیماری مزمنی مبتلا هستم. ماهیت بیماریم جوریه که هربار یه قسمتی از بدنمو درگیر میکنه. به تازگی بخاطر بیماریم یه جراحی داشتم وامیدوار بودم که بعد این جراحی حالم بهتر بشه وکیفیت زندگیم بالاتر بره ولی حالا متوجه شدم مشکلی دیگه ای ایجاد شده. یک سال هم هست که تحت درمان روانپزشک هستم به دلیل افسردگیه حاصل از سالها بیماری، خیلی حال روحیم خوب شده بود ولی تو این چند روزی که فهمیدم مشکل جدیدی دارم به کل روحیمو از دست دادم و دیگه هیییییچ انگیزه ای ندارم خیلی سخت میگذره روزام.من مجردم وخانوادم بسیاااااار حامی وپشتیبانم هستن خیلی هوامو دارن از همه نظر اما می دونم اونا هم خسته شدن. هیچ برنامه ریزی ای نمیتونم برای زندگیم بکنم چون همیشه این بیماری برنامه هامو بهم ریخته.دلم میخواد ازدواج کنم مادر بشم اما بااین شرایط دیگه نمیخوام بهش فکر کنم .
واقعا کم اوردم و خسته شدم.سالهاست دارم صبوری میکنم، لطفا راهنماییم کنید ، چه کنم تاکمی حالم بهتربشه وبتونم ادامه بدم؟
به طور کلی ما در زندگی با دو نوع واقعیت روبرو می شویم:
نوع اول واقعیتی هست که می توانیم آن را تغییر بدهیم کافی است که رفتار خود را تغییر بدهیم یا خواسته خود را تعدیل کنیم یا ادراک خود را تغییر بدهیم.
مانند کسی که بسیار دوست دارد که در زمینه تحصیلی موفق شود کافی است که بیشتر بخواند و از دوستان خود کمک بگیرد و بیشتر مطالعه کنند و وقت و زمان کافی را در نظر بگیرد در آن صورت به احتمال بسیار زیاد موفق می شود.
نوع دوم واقعیاتی است که بسیار سفت و سخت هستند و هیچ کاری نمیشود کرد مانند اینکه فردی عزیزی را از دست داده است او دیگر نمی تواند آن عزیز را زنده کند یا شخصی که یکی از اعضای بدن خود را بنا بر دلایلی به عنوان مثال در تصادف از دست داده است او دیگر نمی تواند آن عضو را به بدن بازگرداند.
در این موقعیت فرد باید واقعیت را بپذیرد و خودش را تغییر دهد و از خود بپرسد اگر من آن انسانی بودم که دوست می داشتم با این موقعیت چگونه برخورد می کردم یعنی بر اساس ارزش های خود عمل کند و متناسب با موقعیت آزردگی و در راهم تجربه کند.
یعنی گاهی با رنج هایی روبرو می شویم که نمی توانیم شدت آن را کم کنیم اما با معنا بخشیدن به آن میتوانیم آن را راحت تر به دوش بکشیم.
ولی اگر بخواهیم که واقعیت را نپذیریم بیشتر و بیشتررنج می کشیم و یا اگر بخواهیم که این واقعیت برای ما هیچ دردی نداشته باشد با درد بیشتری مواجه می شویم.
یعنی درد و رنجی که مربوط به این واقعیت است سلام کنید و اجازه بدهید که آن را تجربه کنید، و اگر نتوانستید میتوانید از یک روانشناس کمک بگیرید روانشناسان در این باره که چگونه به شما کمک کنند که با واقعیت های زندگی کنار بیایید آموزش های لازم را دیده اند.