زن و شوهر باید شبیه هم باشند یا متفاوت از هم؟ 4 دقیقه پادکست رایگان
زن و شوهر باید شبیه هم باشند یا متفاوت از هم؟
بعضی از افراد، معتقدند زوجین باید متفاوت و متضاد باشند تا مکمل هم باشند!یک باور غلط دیگر این است که زن و شوهر باید مکمل یکدیگر باشند اگر متفاوت باشند بهتر است و در رابطه زناشویی مناسب همسران مکمل هم هستند، ممکن است که یک فرد درونگرا دوست داشته باشد که با فردی برون گرا ارتباط برقرار کند و یا بالعکس، گاهی اوقات افرادی که ترس زیادی دارند و اراده ضعیف تری دارند، جذب افرادی که قوی و قاطع هستند می شوند.
یا بعضی از افرادی که بیش از اندازه خویشتن داری دارند و کمی خشک هستند دوست دارند با افرادی که شوخ و شنگ هستند رابطه برقرار کنند.
این تفاوتها گاهی باعث می شود که از لحظات زندگی لذت ببرند، در دوستی ها و عاشقی چون افراد مدت کوتاهی باهم هستند به شکلی مکمل هم هستند و کمبودها و نداشته های خودشان را با بودن در کنار هم جبران میکنند, اما اگر این افراد ازدواج کنند تفاوت های آنها منشاء تعارضات و مشکلات جدی خواهد شد.
مثلاً ممکن است که مردی بیش از اندازه خویشتندار باشدو با زنی ازدواج کند که شوخ وشنگ باشد، بعد از ازدواج ممکن است که مرد زن را به اغواگری متهم کند و زن هم به شوهرش بگوید تو بی احساس و خشک هستی و یا مرا پس میزنی، تضادها و تفاوتها برای زمان کوتاهی ممکن است دو نفر را جذب و شیفته یکدیگر کند اما در روابط طولانی شباهتها مهمتر است.
زن و شوهر باید شبیه هم باشند یا متفاوت از هم
تصور کنید که در یک ازدواج یکی از طرفین بی نظم و کثیف باشد و دیگری مشکل پسند و عیب جو، آن وقت چه مشکلاتی به وجود می آید؟
یک زوج که برای مشاور ازدواج مراجع من بودند، مشکلشان همین بود آنها به مرز جدایی رسیده بودند، مرد بسیار تمیز و منظم وقابل پیش بینی و دقیق بود و زن بی نظم و بی برنامه بود.
این دو نفر شباهتی به هم نداشتند، اتفاقا علت جذابیت هر کدام هم برای آنها همین تفاوت آنها بود:
یعنی مرد می گفت من از روز اول که دیدم این خانم چقدر باحال است برای من جذاب بود و خانم هم میگفت من هم از اینکه می دیدم این مرد چقدر دقیق و منظم است برای من جذاب بود، اما حالا دچار تنش شدید و تعارض عمیق شده بودند، این مرد از تمیزی لذت می برد و آن زن از به هم ریختگی و این سبب مشکلات عصبی در هر کدام شده بود
از نظر روانشناسی ازدواج موفق ناشی از شباهت هاست نه تفاوت ها.
مثلاً اگر که این زوج هر دو وسواسی بودند همراه با هم خانه را برق می انداختند و همه کارهای جزئی را انجام می دادند و لذت هم می بردند.
تصور کنید زوجی را که یکی از آنها عاشق حرف زدن و گفتگو است و دیگری ساکت است و از تنهایی لذت می برد، یا زوجی دیگر که یکی برونگرا است و دوست دارد با مردم باشد و از بودن با افراد مختلف لذت می برد، دیگری تنهایی را ترجیح میدهد و اجتنابی است و دوست دارد از جمع فاصله بگیرد.یا یکی از زوجین از لحاظ جنسی بسیار داغ است با زوجی که از لحاظ جنسی بسیار سرد است یا یکی از زوجین بسیار خسیس است و شمرده شمرده خرج میکند و دیگری ولخرج است.
به نظر شما در چنین روابطی آیا می توان شادی و رضایت مندی ازدواج را مشاهده کرد؟
در ازدواج شاد باید شباهت های اساسی بیشتر از اختلافات باشد، اگر که این اختلافات و تفاوت ها در مورد مسائلی مانند اوقات فراغت وقت گذراندن و ….باشد فقط گاهی مشکل ایجاد می کند، اما اگر که این تفاوت ها، تفاوت در ارزش ها باشد مثلا درمورد باورها مشکل پیچیده ترمی شود.
مثلاًمردی می گویدبه نظر من بایدهمه چیز مرتب باشد و همسر او بگوید که به عقیده من اصلاً لازم نیست که همه چیز مرتب باشد، گاهی آدم باید آزاد و رها باشد، وقتی که ارزش ها و ایدئولوژی و نگرش افراد با همدیگر متفاوت است مشکلات زیادی به وجود می آید.بنابراین این باور که زوج باید مکمل هم باشند و این یکی خلا آن یکی را پر می کند یک باور غلط است و در نهایت میتواند باعث ازدواج ناشاد و یا طلاق شود.
پادکست «زن و شوهر باید شبیه هم باشند یا متفاوت از هم؟»
برای دریافت مشاوره های علمی در زمینه های مختلف یا شرکت در کارگاه ها و خرید بسته ها در ساعت کاری (از 9صبح تا 18 همه روزه به جز روزهای تعطیل) باشماره های زیر تماس بگیرید یا در واتساپ یا تلگرام پیام بگذارید.
درباره ارسطو رضایی
مرکز روانشناسی خود بیداری آموزش به دانتشجویان روانشناسی و روانشناسان و خانواده ها
نوشتههای بیشتر از ارسطو رضایی19 Comments
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
به نظرم مکمل با شند عالیه!
اگر به میهمانی گرگ میروی سگ را با خودتان ببرید
#گوته
سلام
روزتون بخیر
شما هفته پیش پیام کوتاه در کانال با مضمون زیرازگوته گذاشته بودید،
اگر به میهمانی گرگ میروی سگ را با خودتان ببرید
ممکن است درباره این جمله بیشتر توضیح بفرمایید؟
سعدی در گلستان در مورد تعادل در قاطعیت و مهربانی در چند حکایت سخن می گوید؛
ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان
یا در جای دیگر؛
بگفتا برادر این نه جنگ است کلوخ انداز را پاداش سنگ است
یا در جای دیگر؛
با نادان درشتی کنی نرمی می کند،نرمی می کنی درشنی می کند
درشتی و نرمی به هم دربه است
در روانشناسی هم ما معتقد هستیم که مهربانی بسیار زیاد می تواند یک طرح باشد همانند اطاعت و ایثار، اگرچه که مردم به آن برچسب ارزش می زنند و خود را قربانی نشان می دهند
قاطعیت افراطی هم میتواند علامت طرحواره ای باشد توانند طرحواره تنبیه یا معیارهای سختگیرانه
یک فرد سالم مهربانی و قاطعیت را به مقدار لازم با خود دارد
مثلا در مواجهه با گرگها شما نمی توانید مهربان باشید و شاخه گل بدهید، بلکه باید سگ واقعیت را هم با خودتان داشته باشید
بنابراین اگر در جایی لازم بود که بجنگید و قاطعیت و جدیت به خرج بدهید باید این کار را انجام دهید، و نباید نگران این باشید که بگویند شما انسان تندخو و بدرفتاری هستید
ما گاهی آگاهانه انتخاب میکنیم که جدیت و قاطعیت به خرج بدهیم
مثلا کسانی که طرحواره اطاعت و ایثار دارند در این زمینه توانایی کمی دارند کسانی که طرحواره ایثار دارند اصلاً خشمگین میشوند و حتی خشم خود را تجربه نمیکنند بلکه به صورت غم تجربه میکنندو کسانی که طرحواره اطاعت دارند خشم های انفجاری و نا متناسب با موقعیت دارند و نمی توانند خشم متناسب داشته باشند
روز بخیر
میخواستم بپرسم که آیا راهی وجود داره برای تشخیص عشق واقعی از جذابیت طرحواره ای؟
وقتی که ما گرفتار طرحواره ها هستیم ممکن است که بر روی یک عامل بیشتر از عوامل دیگر پافشاری کنیم مثلاً کسی که طرحواره نقص وشرم دارد ،بر روی عامل ارزشمندی بیشتر پافشاری می کند و یا کسی که طرحواره کمال گرایی دارد بر روی عامل موفقیت یا نظم بیشتر پافشاری میکند
یا کسی که طرحواره وابستگی دارد،برروی عامل حمایتگری بسیار پافشاری میکند
طرحواره ها باعث میشوند که ما از جنبه والدانه و یا کودکانه وجود خود دست به انتخاب بزنیم اما وقتی که تحت تاثیر طرحواره ها نباشیم بر اساس جنبه بالغانه وجود خود تصمیم میگیریم
مثلاً من می فهمم که موفقیت و شان و منزلت مهم است ولی فقط این موضوع به تنهایی نمی تواند عامل انتخاب باشد
ارزشمندی و جذابیت مهم است اما به تنهایی نمی تواند عامل انتخاب باشد
طرحواره ها مانند عینکی هستند بر روی چشمان ما و باعث میشوند که ما درست نبینیم
وقتی که تحت تاثیر طرحواره ها نباشم،میدانم شخصی که قرار است با او ازدواج کنم پنج نیاز دارد و من هم پنج نیاز دارم
۱_ نیاز به عشق و تعلق خاطر
۲_ نیاز به بقا و امنیت خاطر
۳_نیاز به قدرت و ارزشمندی
۴ نیاز به تفریح و خنده
۵ نیاز به آزادی
و همه این نیازها مهم و ژنتیک و غیرقابل انکار هستند و شاید بتوانیم آنها را به تعویق بیندازیم اما نمی توانیم آنها را نادیده بگیریم اگر که آنها را نادیده بگیریم و دیر یا زود برای ما تولید ناراحتی و نارضایتی می کند
ما در برابر نیازهای یکدیگر تا اندازهای مسئول هستیم اما به دنیا نیامده ایم تا نیازهای یکدیگر را برآورده کنیم
من تا اندازه ای که بتوانم و او تا اندازه ای که بتواند ،من به یک نیاز بهعنوان تنها نیاز بیش از سایر نیازها اولویت نمیدهم، بلکه میدانم همه نیازها مهم است
ولی اگر که طرحواره من کمال گرایی باشد به نیاز به بقا و یا نیاز به قدرت بیشتر از سایر نیازها اهمیت می دهم مثلاً سختگیری می کنم به انضباط و موفقیت خیلی زیاد بها میدهم، عیبجویی زیاد می کنم ،زیاد ایرادگیری می کنم و متوجه نیستم که همسر من با این رفتارها آزرده می شود ،شب و روز کار می کنم و متوجه نیستم که باید برای همسرم وقت بگذارم
و به این وسیله نیاز به عشق و تعلق خاطر را کم اهمیت تلقی می کنم
در صورتی که این نیازها ژنتیک هستند نمیشود این نیاز ها را نادیده گرفت
در نتیجه به مرور زمان همسر من از رابطه با من راضی خواهد بود و خسته می شود و در نتیجه دچار مشکلات زیادی میشوم
چون تعداد طرحواره ها زیاد هستند و قادر نیستم که در اینجا برای هر طرحواره مثال بزنم اما به طور کلی طرحواره ها باعث می شوند که ما به یکی یا دوتا از نیازها بیشتر از سایر نیازها و اولویت بدهیم و اینجا مشکلات ما شروع می شود چون بقیه نیازها را نادیده می گیریم
مثلاً کسی که طرحواره نقص و شرم دارد دوست دارد با کسی ازدواج کند که معروف و مطرح باشد در نتیجه به این توجه نمی کند که آن فرد باید برای او ارزش و احترام قائل باشد پس به نیاز به قدرت و ارزشمندی خود بسیار بها میدهد اما عشق و تعلق خاطر را کم اهمیت تلقی می کند و این باعث می شود که وارد رابطه ای بشود که عشق و تعلق خاطر واقعی را دریافت نکند و تنها افتخارش این است که دیگران بگوید؛
ببینید من با چه کسی ازدواج کردم
من در بخش تاثیر طرحواره ها در ازدواج در سایت خود بیداری توضیحات مفصل برای هر طرح واره داده ام البته در آینده مقالات آن را کامل تر خواهم کرد می توانید در آینده این مقالات را مطالعه کنید
سلام و خسته نباشید خدمت شما
من دو سال در شرکتی کار کردم که امنیت شغلی نداشتم و تمام کارمندان هر ماه با اضطراب این موضوع که ممکن هست شرکت تعطیل شود روبرو بودند.
در حال حاضر یک ماه از قرارداد کارمندان نمانده و مدیرعامل شرکت هم بطور رسمی و دقیق اعلام نمیکنند که از ماه جدید با ما قرارداد میبندد و یا خیر
و البته لازم به ذکر هست که ایشان هیچ تمایلی به ادامه همکاری ندارند و هیچ تلاشی برای بستن قرارداد با شرکت های جدید و ادامه حیات شرکت نمیکنند اما مارا ترغیب به حفظ روحیه و تلاش برای پابرجایی شرکت میکنند (احتمالا بدلیل اخذ بدهی های شرکت)
سوال اول بنده این هست که آیا ادامه همکاری با این مجموعه که دوسال بطور متناوب عدم امنیت شغلی داشتم صحیح هست یا خیر؟ در صورت تمدید قرارداد بابنده ایا بپذیرم یا خیر؟
سوال دوم:
سرپرست بنده فردی شکاک و ایراد گیر و بی ادب و نزاکت هستند و از هر گونه روشی برای سرکوب بنده استفاده میکنند و مدام از بنده به مدیریت شکایت میکنند (چون موقعیت خود را در کنار من در خطر میبینند)
ایا ادامه همکاری با فردی که مدام باعث ناراحتی و اذیت و آزار بنده میشود صحیح هست ؟آیا باید انعطاف پذیر باشم و با هر قسم انسانی و در هر شرایطی خود را معطوف کنم و سازگار با محیط باشم؟
در مورد خواسته های خود به صورت واضح و روشن و محترمانه با کارفرمای خود صحبت کنید خواسته های خود را شفاف و واضح بگویید و خواسته های او را هم بشنوید
با توجه به صحبتی که انجام میشود و با توجه به دریافتی که از این گفتمان پیدا میکنید پلان و برنامهای برای خود داشته باشید
به عنوان مثال ممکن است که کارفرما بگوید بله در حال حاضر در اینجا مشغول به کار هستیم اما نمیتوانم ضمانتی برای سال آینده به شما بدهم و شما هم ممکن است که تصمیم بگیرید در کنار این کار به فکر کار دیگری باشید و وقتی که کار دیگری برای شما مهیا شد به کارفرمای خود اطلاع بدهید و کار را ترک کنید
در مورد اینکه مافوق شما که با شما بدرفتاری می کند به دلیل این که موقعیت خود را در خطر می بیند هم ،می بایست واضح و آشکار در مورد رفتارهای مشخص و دقیقی که سبب آزار شما می شود صحبت کنید و حد و مرز تعیین کنید در نظر داشته باشید که ما هرگز قادر به کنترل دیگران نیستیم اما می توانیم حد و مرز تعیین کنیم
بنابراین شما کار خودتان را انجام بدهید و بر اساس حدس و گمان و ذهن خوانی و احتمالات شغل و برنامههای خود را جلو نبرید
بلکه بگویید من این را می خواهم این خواسته من است آیا شما می توانید در این مورد کاری انجام بدهید بسیار خوب پس من طریق دیگری برای پیگیری خواسته خود می توانم جستجو کنم
میخواستم بپرسم که علل لوده بازی و دلقک گونه رفتار کردن در سن ۶۰_۷۰ سالگی از منظر روانشناسی چه چیزی میتونه باشه؟
نمیشود بدون داشتن اطلاعات کافی اظهار نظر کرد اما به طور کلی غالبا الودگی با هدف پذیرش است
یعنی من این شیرین کاری ها را انجام میدهم تا تو از من خوشت بیاید
که گاهی می تواند ریشه در طرحواره طرد اجتماعی داشته باشد گاهی می تواند ریشه در طرحواره نقص و شرم داشته باشد و گاهی هم می تواند ریشه در طرحواره پذیرش جویی و جلب توجه داشته باشد
قالب بندی شده در طرحواره طرد اجتماعی دارد کسانی که این طرحواره را دارند وقتی وارد جمع می شوند نمی دانند دقیقاً چگونه باید رفتار کنند
و دستپاچه میشوند
از طرفی هم می خواهند که با جمع هماهنگ شوند به همین دلیل ممکن است که دست به رفتارهای نامتناسب و افراطی بزنند
مثلاً ممکن است با صدای بلند بخندند یا شوخی های نا متناسب با جمع انجام بدهند یا رفتارهایی که به شکلی و هر حال مناسب آن جمع نیست
آباسلام
شما فرمودید که کتاب خوانی میتونه یک مکانیزم دفاعی باشه
ممنون میشم اگر بیشتر توضیح بدن
و لطف کنید یک کتاب جامع در مورد مکانیزمهای دفاعی هم معرفی کنید
کتابی که همراه با مثال باشد
به طور کلی هر نوع فعالیت افراطی می تواند المت یک مکانیسم دفاای باشد
مکانیسم های دفاای برای کاهش رنج های روانی ما وارد میدان می شود که به سه دسته یک کلی تقسیم میشوند که ریشه در
مکانیسم های دفاای حیاتی دارند؛
۱تسلیم _
۲فرار _
۳جبران افراطی _
البته هرکدام آنها باز به دسته بندی های دیگری تقسیم می شوندق مبحث مکانیسم های دفاای ابتدا توسط فروید مطرح شد و سپس
توسط روانکاوان دیگری مانند دختر او گسترش پیدا کرد
به انوان م اًل ورزش یک فعالیت سالم است غذا خوردن یک فعالیت سالم است کتاب خواندن یک فعالیت سالم است اما کسی که
بیش از اندازه به ورزش می پردازد یا بیش از اندازه به غذا خوردن و یا بیش از اندازه به مطالعه کردند احتمالل در حال فرار از
چیزی یا جبران چیزی می باشد
مراجعین زیادی داشتم که به وسیله ی کتابخوانی از احساسات واقعی خود فرار میکردند و یا ممکن بود که از درون احساس بی
ارزشی و طرد شدن داشتند و به وسیله کتابخوانی در ذهن خود احساس ارزشمندی و پذیرش می کردند
یکی از مراجعین من که طرحواره طرد اجتماای داشت و به همین دلیل درجمع مضطرب می شد
به وسیله کتابخوانی زیادق در ذهن خود قخود را بالتر از دیگران تاور میکرد
و با خود می گفت من با دیگران متفاوت هستم اما متفاوت از نوع خوبق زیرا من اهل مطالعه هستم ولی آنها االل کتاب نمی
خوانند
یکی دیگر از مراجعین من که طرحواره بازداری هیجانی داشتق به وسیله خواندن کتابهای فلسفی زیاد سعی میکرد که وزن را
به اقل بدهد و احساسات خود را با تکیه بر نظریات فلسفه انکار کند
طبیعتال باید که درباره همه این ها با روانشناس بالینی مااحبه شود
یکی از کتابهای خوبی که در این زمینه وجود دارد کتاب مکانیسم های دفاای حیات روانی نوشته الکس مکی ترجمه محمدرضا
شجاع رضوی است
درسایت خودبیداری هم مقاله ای با انوان معرفی سه مکانیسم مقابله ای موجوداستق مطالعه کنید
آدرس مقاله
https://bit.ly/2Z8l5Og
سلام
وقتتون بخیر
میخواستم بپرسم که افراد در صورت داشتن چه طرحوارهایی دچار دوست داشتن های کاذب میشن؟
یعنی حس مالکیت، حسادت، وابستگی و یا هر چیز دیگه ای اشتباها به دوست داشتن تعبیر میشه
به طور کلی همه طرحواره های ناکارآمد میتواند منجر به دوست داشتن کاذب شود یا دستکم مانع از تجربه عشق سالم شود
مثلاً در طرحواره رهاشدگی فرد ترس از دست دادن دارد و تصور میکند که این ترس همان عشق و دوست داشتن است
یا در طرحواره نقص و شرم فرد ترس از طررد شدن و احساس بی ارزشی دارد و تصور میکند که این ترس همان عشق و دوست داشتن است
او عاشق کسانی میشود که برای او ارزش قائل نمیشوند و هر کسی که برای او ارزش قائل شوند از چشم او میافتند
یا در طرحواره وابستگی فرد ترس از تنهایی و رها شدن دارد و خیال می کند این همان دوست داشته است
سلام
وقت بخیر
یک سوال دیگه داشتم، چطور میشه که یک نفر در سالهای اولیه رابطه که بسیار کنترلگر، و بدبین بوده به طرف مقابلش، یک دفعه اون فرد رو به حال خودش رها و رابطه رو قطع میکنه؟؟
هر چند هنوز هم ابراز علاقه میکنه!
من تصور میکنم که شما کنترل گری و بدبینی ایشان را به حساب عشق و علاقه گذاشتید
و در واقع الان سوال شما این است چطور فردی می تواند آنقدر به شخصی علاقهمند باشد که به او بدبین باشد و او را کنترل کند و ناگهان این علاقه او از بین برود
اگر که هدف شما هم این سوال بود، باید بگویم که کنترل گری و بدبینی علامت عشق و علاقه نیست
بلکه می تواند علامت ترس از دست دادن و طرد شدن که نشانه های طرحواره رهاشدگی و نقص و شرم است باشد
اگر چه کسانی که این طرحواره را دارند به نظر افراد عاشقی می آیند اما عشق با احساس ترس کاملاً متفاوت است
و اگر که این فرد ناگهان رفتارش تغییر کرده شاید موضوع و ابژه دیگری برای این طرحواره پیدا کرده است
و برروی او پروجکشن و بازنمایی می کند
بهعبارتی دیگر شاید اشخاص دیگری این طرحواره ها را در او به صورت قوی تری فعال کرده باشند
وقتی که طرحواره عامل و باعث رفتارهایی میشود شما در واقع در یک بازی روانی به سر می برید
در بازی روانی ما عشق و صمیمیت و نوازش واقعی را رد و بدل نمیکنیم
ما زن و شوهر ۴٢ ساله و ٣٧ هستیم که در حدود ١٢ سال پیش ازدواج کردیم.
دو سه سال اخیر شدت اختلافمان رو به افزایش گذاشته وروابط بین ما سرد و سردتر شده. یکی از عمده ترین دلایل این اختلافها، پرخاشگری همسرم و فحاشیهای اوست. همسرم(زن اینجانب) در مواقع عصبانیت و ناخرسندی، به شدت بدزبان میشود. ضمنا نسبت به من هم بدگمان است و مرتبا در وسایل شخصیام تجسس می کند وچندباری به بهانههای چت هایم در فضای مجازی با من قهر و دعوا کرده و رفته رفته همین مسائل موجب شده بین ما فاصله بیفتد و او گرچه بارها با من صحبت کرده و خواسته که با او با عطوفت و مهربانانه رفتار کنم اما به خاطر بدزبانیها، خرده گیری اش در محیط خانه و تجسس های مکرر و بدگمانیاش اصطلاحا دلم با او صاف نمیشود و نمیتوانم با او رفتاری صمیمانه و عاشقانه داشته باشم. لطفا مرا راهنمایی کنید.
با این توضیحاتی که دادید به نظر می آید که همسر شما به لحاظ هیجانی بسیار تحریک پذیر است و رفتارهایش متناسب با موقعیت نیست، مثلا اگر در یک موقعیت شخصی ناراحت شود و مقدار آن ناراحتی باید ده تا باشد، همسر شما 50 تا ناراحت می شود، اگر حدس من درست است باید به اتفاق همسرتان به یک روانشناس مراجعه کنید و این موضوع را با روانشناس در میان بگذارید.
همسر شما نیاز به جلسات مشاوره و درمان دارد. اگر همسر شما قبول نکرد که این مشکل را دارد بهتر است که شما در رفتار خود با او بدون اینکه متوسل به خشم و پرخاشگری، تهدید، تنبیه، انتقاد، عیبجویی، سرزنش، غرغر، گله و شکایت شوید تجدیدنظر کنید و رابطه خود را با او تنظیم کنید و به او بگویید که این به خاطر رفتارهای توست و تا زمانی که در رفتارهای تو تغییری به وجود نیاید من این فاصله را با تو حفظ خواهم کرد.
البته همین توصیه ها بر حسب اطلاعاتی هست که یک طرفه از جانب شما شنیده ایم و فرض را بر این گذاشته ایم که آنچه که شما میگویید تماماً حقیقت دارد شما به هیچ وجه به ایشان خیانت نکردید، رابطه پنهانی نداشته اید و یا به شکل منفعلانه ایشان را آزار نمی دهید اما اگر که اینطور نباشد (یعنی اطلاعات شما ناکامل است) قطعاً این موضوع متفاوت خواهد بود.
من ده ساله ازدواج کردم دو تا بچه ۶ و ۱۰ ساله دارم .با همسرم مشکلات زیادی دارم ولی به نوعی دارم میپذیرم اینها رو
همسر من مسئولیت پذیر نیست,تمام کارهای بچه ها, کارهای منزل, بیرون, همه وهمه رو من انجام میدم
انگار نمیتونه مسئولیت قبول کنه .من و همسرم هر دو شاغل هستیم.موضوعاتی که منو ازار میدن زیادن .یکی از اینها حقوق منه
که من به هیچ عنوان حق ندارم اونو مطابق میل خودم حتی برا ی خونه هم خرج کنم,این حقوق من تماما صرف خونه میشه اونم بانظارت ایشون
برای بنده خیلی ازار دهنده س که با اینکه شاغل هستم,استقلال مالی ندارم.به نوعی بسیار خسیس هستند. موضوع دوم پرخاشگریع زود انزالی شدید و وسواس شدید و زورگویی ایشون هست که از همون اول ازدواج این مشکلات رو داشتند ولی بنده متاسفانه به امید تغییر در این رابطه موندم و خیلی تلاش،کردم ولی متاسفانه ایشون هیچ وقت نخواستند تغییر کنند
ممنون میشم از راهنمایی شما وقتی ایشون حاضر به اومدن پیش مشاور نیستن من چکارکنم؟
یک رابطه سالم زناشویی و به طور کلی در هر حوزهای یک ارتباط سالم ارتباطی هست که دو طرف خواسته ها و نیازهای یکدیگر را ببینند ، با توجه به اینکه در این ارتباط خواسته ها و نیازهای شما مانند استقلال مالی_ زندگی در آرامش
ارتباط خوب جنسی و…. به هیچ وجه برآورده نمی شود ارتباط شما ارتباط ناسالمی است و این تصور که من خیال کردم ایشان تغییر می کند تصور نادرستی است نکته اول اینکه اگر شخصی با پیامد رفتار خودش روبرو نشود دلیلی برای تغییر خود ندارد.
نکته دوم اینکه شما از رفتار ایشان آزار میبینید ایشان آزاری از رفتار خود نمی بیند بنابراین چرا باید تغییر کند.
نکته سوم اینکه ما حتی وقتی که خودمان می خواهیم تغییر کنیم بسیار با زحمت فراوان می توانیم این کار را انجام بدهیم ،چطور می توانیم انتظار داشته باشیم کسی که خودش نمی خواهد تغییر کند ناگهان معجزه شود و تغییر کند؟؟
به همین دلیل من باشما کاملا موافق هستم که این ازدواج و این ارتباط ،ارتباط ناسالمی است.
بهتر است که در این زمینه با روانشناسی مشورت کنید تا ببینید چه کارهایی میتوانید انجام بدهیم گاهی اوقات می شود رفتارهایی را با استفاده از راهنمایی روانشناسان انجام داد که تغییری در سیستم خانواده به وجود آورد گاهی هم نمیشود و باید اقدامات دیگری انجام داد به همین دلیل حتما باید با یک روانشناس در این باره صحبت کنید تابتوانید تصمیم بگیرید دقت کنید که یک ارتباط زناشویی ناسالم سبب میشود که در هیچ زمینه ای احساس خوشی و سعادت نکنید و بدن شما نسبت به بیماری های عفونی, قلبی, عروقی آسیب پذیرتر می شود و طبق پژوهش ها تقریبا ۵ سال از عمرشما کم می شود.
از جسم و جان خود محافظت کنید و در برابر آن احساس مسئولیت کنید به خصوص که دو فرزند هم دارید و به وجود شما احتیاج دارند.