کاش هنوز مجرد بودم و ازدواج نمی کردم!
کاش هنوز مجرد بودم و ازدواج نمی کردم!
من (ارسطو رضایی) هستم و در این نوشته می خواهم در مورد افرادی صحبت کنم که پس از ازدواج و بعد از اینکه مدتی از رابطه آنها می گذرد می گویند:
- کاش مجرد بودم و ازدواج نمی کردم.
- احساس می کنم زود ازدواج کردم و مجردی نکردم.
- فواید مجردی خیلی زیاد بود و من اشتباه کردم.
- ای کاش اصلا ازدواج نمی کردم و مجرد می ماندم.
پشیمانی از ازدواج
این نارضایتی و این مشکل، علاوه بر اینکه میتواند ریشه در عوامل زیادی داشته باشد اما یکی از دلایلی که این وضعیت به وجود میآید این است که بسیاری از زوجین گرفتار یک باور غلط هستند و آن این است که ما باید همه کارها را با هم انجام بدهیم و همه جا با هم باشیم و از همه چیز هم باخبر باشیم، هر مهمانی، هر مسافرت، هر خرید، هر کاری که میکنیم باید با هم باشد! نباید چیزی را از هم پنهان کنیم و یا به تنهایی انجام بدهیم زیرا مجردی دیگر تمام شده است!
بسیاری از زوجین هر جا که می روند، به همسر خود دائماً گزارش میدهند، مثلاً میگویند الان آمدم پارک، الان آمدم خرید و… به نظر ما این یک باور غلط است.
کاش زود ازدواج نمی کردم!
بسیاری از زوجین تصور می کنند که زن و شوهر باید هرکاری را با یکدیگر انجام بدهند، این باور بسیار در بین زوجین شایع است، این باور احتمالاً ریشه در این باور غلط دارد که زوجین باید با هم رابطه ای رمانتیک و رویایی داشته باشند، البته اگر یکی از طرفین گرفتار طرحواره نقص و شرم و یا طرحواره رها شدگی یا طرحواره بی اعتمادی، باشد هم دائما از همسر خود می خواهد که گزارش بدهد وگرنه او را متهم به خیانت می کند.
بسیاری از زوجین معتقد هستندکه یکی ازملاکهای ازدواج موفق، همیشه و همه جا با هم بودن است و ازدواج یعنی «من و تو» با همدیگر « ما » می شویم و هر دوی « ما » یکی می شویم. من و تو دو پرنده عاشقی هستیم که همه جا باهم میرویم و همه کار را با هم انجام می دهیم و همه موضوعات را با هم درمیان میگذاریم.
بعضی از زوجین خیال می کنند که همه جا باید با هم غذا بخورند، گاهی حتی در یک بشقاب باهم غذا می خورند، یکی از مراجعین من (ارسطو رضایی) که برای مشاوره خانواده آمده بود، مردی بود که وقتی که برای انجام کارها بیرون ازخانه می رفت و کارش بسیار طول می کشید و بسیار هم گرسنه می شد، نمی توانست بیرون غذا بخورد و می گفت من باید با همسرم غذا بخورم و به همین دلیل متقابلاً انتظار داشت که همسرش هم تنها و تحت هر شرایطی به یاد او باشد و با او غذا بخورد و وقتی که چندبار متوجه شد که همسر او منتظر نمی ماند و اگر که بسیار گرسنه شود، غذایش را می خورد، بسیار ناراحت و عصبانی شده بود و تصور میکرد که همسر او رابطه عاشقانه آنها را به هم زده است.
کسانی که این باور را دارند، هیچ کاری را به تنهایی انجام نمیدهند و فقط به عنوان یک زوج همه کارها را انجام میدهند می گویند:ما از همه کارهای هم باخبریم و همه ی کارها را باهم انجام می دهیم.
من برای اینکه به مراجعینم آموزش بدهم شکل ساده زیر را برای آنها ترسیم می کنم:
این تصویر، ازدواج ضعیف را نشان میدهد، در اینجا با هم بودن یا زمینه مشترک بسیار کمی وجود دارد.
این تصویر ازدواج عالی را نشان میدهد، حدود ۷۵ تا ۸۰ درصد باهم بودن وجود دارد و همچنین جدایی کافی بین زوج ها هم وجود دارد که باعث رشد فردی و خلق زمان خصوصی برای هر یک از طرفین می شود.
این تصویر یک ازدواج رویایی و رمانتیک را نشان میدهد که هر دو طرف به طورکامل در هم ذوب می شوند و به یک واحد تبدیل می شوند، درعمل اگر این اتفاق بیفتد, احتمالاً «خفگی احساسی» اتفاق میافتد.
به عقیده ما بیشتر این اشخاص (که تعداد آنها خیلی هم زیاد است) طوری رفتار می کنند که انگار همسر آنها والدین آنهاست.
مثلاً نیلوفر ۶ ساله از مریم هفت ساله میپرسد میای باهم بازی کنیم؟ و مریم هم به او میگوید: باید از مامانم اجازه بگیرم، و حالا نیلوفر ۲۶ ساله از مریم ۲۷ ساله می پرسد: میای باهم بریم سینما؟ و مریم می گوید: باید از همسرم بپرسم ببینم اجازه میده یا نه!
به نظر من این پاسخی نامعقول است و موقعی نامعقول تر می شود که مریم ۲۷ ساله به فعالیتی دعوت شود که بسیار هم آن را دوست دارد ولی میگوید اول باید ببینم آیا شوهرم به من اجازه می دهد یا نه!
من هرگز از آزادی کامل در ازدواج طرفداری نمی کنم و معتقد هستم که در یک ازدواج، فرد انتخاب می کند که مقداری آزادی و قدرت خود را بدهد.
مثلاً ممکن است مریم به نیلوفر بگوید: راستش را بخواهی امشب ما جایی دعوت هستیم و به این دلیل نمیتوانم، یا امشب با شوهرم برنامه ای گذاشتیم و من نمی توانم، در این صورت رفتار مریم بالغانه است.
اما اینکه بگوید: باید از شوهرم اجازه بگیرم، به عقیده من این رابطه سرانجام خوبی ندارد، بعضیها میگویند خوب آدم که نمیتواند همش تصمیم خودسرانه بگیرد، ما اول باید هرکاری را با همدیگر هماهنگ کنیم.
من می گویم درباره تصمیماتی که می تواند در رابطه با همسر تاثیر بگذارد، حتماً باید با یکدیگر هماهنگ باشید، اما با این بهانه که نمی خواهم تصمیم های یک طرفه بگیرم، تک بعدی فکر نکنید و دست از سلطه جویی و سلطه پذیری بردارید، پرسیدن با گفتن خیلی فرق دارد, اجازه گرفتن موضوعش فرق دارد و تصمیم گیری نیست، زنم به من اجازه نمی دهد باشگاه بروم.
چرا بعضی می گویند کاش هنوز مجرد بودم و ازدواج نمی کردم؟
یکی از مراجعین من مردی بود که روی گوشی اش، اسم زنش را «رئیس» ذخیره کرده بود، وقتی از او دلیلش را پرسیدم گفت: خب او در همه زمینه ها اظهار نظر می کند و معتقد است که در هر زمینهای باید حتما قبلا به او اطلاع بدهم و از او اجازه بگیرم ، البته بعدها رابطه این زوج به جدایی کشیده شد و آنها از هم طلاق گرفتند.
در بعضی از فرهنگ ها(بخصوص در کشور ما) اگر زن کارهای عادی روزمره انجام دهد، مثلاً برای معالجه نزد پزشک برود باید حتماً ازشوهرش اجازه بگیردو اگر بدون اجازه این کار را بکند،
شوهرش می گوید: تو به من بی احترامی کردی و برای من ارزش قائل نشدی، و جالب اینجاست که حتی خود این خانم هم احساس خیانت می کند، زیرا آنها این باور را دارندکه همه کارها را باید با هم و یا با اطلاع هم انجام بدهند، به همین دلیل نارضایتی زیادی در بسیاری از روابط درکشورما وجود دارد.
یکی از مراجعین من خانمی بود که میگفت من برای دریافت مشاوره خانواده باید روزی به جز روزهای مشاوره شما (توضیح اینکه من در هفته فقط 2 روز مشاوره می دادم) بیایم زیرا همسر من در آن روزها سرکار است و متوجه نشود که من نزد شما می آیم.
از نظر من (ارسطو رضایی) این رابطه یک رابطه ناسالم است، به همین دلیل بعضی از افراد، ازدواج را نوعی اسارت می دانند و میگویند: قاتی مرغا شدی؟؟ یعنی دیگر نمی توانی بپری!!! به همین دلیل می گویند کاش مجرد بودم و ازدواج نمی کردم.
طبیعتاً کسی دوست ندارد که وارد قفس شود. بعضی از شوخی ها در بین زوجین به این صورت است که ازدواج را مانند قفس می دانند.
شعری از ایرج میرزا هم با همین مضمون وجود دارد که میگوید:
من ازدواج کردم اما تو این کار را نکن.
درحالی که ازدواج خوب، آزادی فرد را افزایش می دهد و بنابراین این را نمی توان از ملاکهای ازدواج موفق در نظر گرفت.
مثلاً فریبا و بابک زن و شوهر هستند، ظرف ها درخانه توی سینک آشپزخانه بود، لباس ها هم نامرتب بود، فریبا کلاس داشت و به کلاس رفت و وقتی که برگشت دیدکه ظرف ها شسته شده است و لباسها هم شسته شده است، یعنی بابک در غیاب او این کارها را انجام داده است (این یعنی آزادی بیشتر)
همانطور که گفتم بعضی از اشخاص وقتی که کارهایی را بدون همسرشان انجام می دهند و یابه جاهای خاصی می روند، احساس گناه می کنند این افراد احتمالا گرفتار طرحواره هایی هستند. بیشتر بخوانید
من زنان زیادی را دیده ام که گرفتار طرحواره اطاعت بوده اند و به محضی که تصمیم گرفتند به حق و حقوق خود بها بدهند شوهر آنها هم پذیرفت. بیشتر بخوانید
بعضی ها می گویند: نمی شود مرد راه خودش را برود و زن راه خودش را برود و اگر آنها میخواستند مثل مجرد زندگی کنند، پس چرا با هم ازدواج کردند؟ آنها معتقدند که در همه تفریح ها و در همه مکان ها باید با هم باشند، و معتقد هستند که همه اعضای خانواده همه جا بایدبا هم باشند.
ممکن است که مردی تصویرش از پیوند خانوادگی این باشد که همه باهم سوار بر اتومبیل به مسافرت می روند، بچه هایش عقب نشسته اند و همسرش درکنار او نشسته است و وقتی می بیند که بچه هایش دوست ندارند با او به این مسافرت بروند عصبانی می شود.
بطور کلی بسیاری از زوجین تصور میکنند که همه کارها را باید با هم انجام بدهند با هم باید به مهمانی بروند با هم باید به مسافرت بروند.
در صورتی که ممکن است که هر کدام از زوجین سلیقه های متفاوتی داشته باشند و يا همانطور که در این نمودار کشیده ام، منظور من این نیست که زوجین کاملاً در فضایی متفاوت از هم باشند و هیچ فعالیت مشترکی نداشته باشند.
آنها لازم است که ۷۵ درصد با هم باشند اما ۲۵ درصد ممکن است که سلیقه ها و علاقه ها با یکدیگر متفاوت باشد، لزومی نداردکه در آنجا یکی دیگری را مجبور کند یا شخصی که به فعالیت جداگانه می پردازد، با خودش تصور کند که کار اشتباهی انجام داده است یا برخلاف پیمان زناشویی عمل کرده است.
یکبار در مشاوره ازدواج که زوجین در رابطه به مشکل بسیار جدی خورده بودند، بعد از سه جلسه بررسی متوجه وجود چنین باوری در آقا شده بودم.
نام فرضی این زوج مرتضی و مژده بود، در جلسه سوم مرتضی گفته بود که وقتی که من گاهی اوقات آخر هفته ها نزد دوستان خود می روم احساس گناه می کنم، خیال می کنم که شوهر بدی هستم که به فعالیتهای دلخواه می پردازم.
خانمش از شنیدن این حرفها و از شدت تعجب دهنش باز شده بود، خانمش گفته بود من که بارها و بارها به تو گفته بودم که: گاهی اوقات با دوستانت بیرون برو و یا با آنها باش! چطور ممکن است که اینطور فکر کنی؟
مرتضی گفت: من خیال می کنم درواقع چنین چیزی را دوست نداری و برای دلخوش کردن من این حرف را می زنی.
این باور عمیقاً در مرتضی وجود داشت که وقتی که متاهل شدی، مجردی دیگر تمام شده است و دیگر حق نداری هیچ فعالیتی را که برای تو لذت بخش است به تنهایی انجام بدهی و به همین دلیل احساس گناه می کرد، با وجود اینکه مژده مشکلی با این رفتار نداشت اما مرتضی باز هم همچنان احساس گناه می کرد.
آنها ازدواج خوبی داشتند، اما مرتضی سعی میکردکه خودش را مجبور کند در تمامی لحظات در کنار مژده باشد و این باعث احساس ناخوشایندی در او شده بود و ناخواسته رابطه را به سمت جدایی و طلاق برده بود تا از شر این ازدواج که نوعی اسارت بود، رها شود (بعدها خودش به من گفت من ته دلم می خواهم این رابطه تمام شود).
برای من جالب بود که با وجود اینکه مژده مشکلی با تفریحات مرتضی نداشت اما مرتضی همچنان احساس گناه می کرد و این نشان دهنده عمق این باور در ناخودآگاه مرتضی بود، او میگفت مادرم همیشه به من میگفت: وقتی که متاهل شدی دیگه مجردی تموم شد.
زوجین بسیار زیادی هستند که تصور می کنند که تمامی فعالیت های شان باید با همدیگر انجام شود. این باور یکی از مهمترین باورهایی هست که رابطه زوجین را تخریب می کند زیرا هویت فردی شخص زیر سوال می رود و هیچ فضای خصوصی برای خودش ندارد.
طبیعتاً هر کسی دوست دارد یک فضای شخصی برای خودش داشته باشد، در ازدواج علاوه بر اینکه ما یک هویت زناشویی داریم یک هویت فردی هم داریم.
هرگز فردیت خودتان را ندیده نگیرید، بیاموزید که گروهی عمل کنید و با همسرتان هم همکاری کنید.
اگر که ۲۰ تا ۲۵ درصد جدایی را حفظ کنید آنگاه می توانید ۷۵ درصد با هم بودن را خوب و سالم نگه دارید.
آیا شما هم شده که با خودتان بگوئید: کاش هنوز مجرد بودم و ازدواج نمی کردم؟ شاید شما یا همسرتان نیز گرفتار چنین باور ها یا طرحواره هایی باشید، آن را اصلاح کنید.
برای دریافت مشاوره های علمی در زمینه های مختلف یا شرکت در کارگاه ها و خرید بسته ها در ساعت کاری (از 9 صبح تا 18 همه روزه به جز روزهای تعطیل) باشماره های زیر تماس بگیرید یا تلگرام پیام بگذارید.
درباره ارسطو رضایی
مرکز روانشناسی خود بیداری آموزش به دانتشجویان روانشناسی و روانشناسان و خانواده ها
نوشتههای بیشتر از ارسطو رضایی6 Comments
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
من اهل افعانستانم و اکنون درکشور ترکیه هستم،نامزد دارم، بخاطر نامزدم و خواسته او مهاجرت کردم، همسرم آلمان هست مایکدیگر را ندیدیم، ولی من او را خیلی دوست دارم و به اون وابسته هستم،او به درخواستهای من جواب رد میده،صوتی یا تصویری با من حرف نمیزنه،وعکس هایش رو به من نمی فرسته ،درکل نسبت به من بی اعتنا و بی تفاوت هست که خیلی اذیتم کرده، راه حل چیست؟
سلام نمیدانم آیا درست فهمیدم یا نه گویا شما بدون آنکه همسر خود ببینید بااو ازدواج کرده اید.
طبیعتاً این نوع ازدواج نمیتواند ازدواج سالمی باشد ما برای انتخاب همسر باید او را ببینیم ارزیابی کنیم با یکدیگر گفتگو کنیم ببینیم آیا تفاهمی داریم یا نداریم و آیا او هم نسبت به ما حسن مثبتی دارد یا ندارد و بعد هر دوی ما دست به انتخاب بزنیم، در جوامع سنتی که در کشور خود ما هم یعنی ایران در بسیاری از مناطق همچنان این رسم و سوم پابرجا هست به این نوع ازدواج ازدواج اجباری گفته می شود.
در ازدواج اجباری آن چیزی که بیش از همه آزار دهنده است ،اجبار است فرقی ندارد که مخاطب فرد مناسبی باشد یا نه، مهم اینست که او مجبور شده است، انسان ها در برابر اجبار مقاومت می کنندک حتی اگر آن چیز اجباری چیز مفیدی باشد.
مثلاً اگر هم شما به فکر من باشید و لذیذترین غذا را به اجبار بخواهید به من بخورانید من مقاومت خواهم کرد، متاسفانه در جوامع سنتی( که البته کشور ما هم در بسیاری از مناطق به این صورت هست و به جرأت میتوانم بگویم که فقط شکل اجبار تغییر کرده است و گرنه همان اجبار وجود دارد)، والدین و بزرگان تصور میکنند که فرزندان عقل ندارند و آنها صلاح آن آنها را بهتر از خودشان میدانند و به همین دلیل به جای آنها انتخاب می کنند یا به شکلی آنها را مجبور میکنند، گاهی با باج دادن گاهی با قربان صدقه رفتن، گاهی با تهدید کردن و به هر حال با ابزار های مختلف….
بنابراین به نظر میآید که همسر شما به اجبا(ر که شاید هم از طرف خانواده ی خودش بوده) به این ازدواج تن داده است، چیزی که او را آزار میدهد اجبار است، رفتار درست می تواند این باشد که به او بگویید که مجبور نیست و او را آزاد بگذارید که بار دیگر انتخاب کند و در این باره صحبت کنید اگر که در عین آزادی شما را انتخاب کرد میتوانید برای بهسازی را بطه کار کنید و از روانشناسان هردوی شما کمک بگیرید.
اگر که نه، اگرچه شما انسان محترم و خوبی هستید ولی در عین حال با آزادی و به انتخاب او احترام بگذارید، اگر هم در ابتدا به شما علاقهمند بوده ولی بعدا این علاقه کم شده است باید ببینید که چه رفتار هایی انجام داده اید آیا او را مجبور به کاری کردید آیا خواسته های او را نادیده گرفته اید و…
از طرفی ازدواج در سن پایین یکی از عوامل طلاق است به دلیل اینکه وقتی که فرد سنش کم است ملاک هایش با زمانی که سنش افزایش پیدا می کند فرق دارد و به همین دلیل ما همیشه توصیه می کنیم که خانمها زیر ۲۵ سال و آقایان زیر ۲۸ سال ازدواج نکنند، این توصیه ما بر اساس پژوهش هاییاست که به عمل آمده است یعنی سن ۲۵ سالگی در خانم ها و سن ۲۸ سالگی در آقایان سنی است که ملاک ها و معیارهای تثبیت می شود ولی قبل و بعد از آن ممکن است تغییر کند.
شاید هم سن ایشان کم بوده باشم ازدواج کرده و حالا سنش افزایش پیدا کرده و ملاک هایش تغییر کرده است به هر حال مساله شما نیاز به بررسی دقیق تر دارد.
حالا اگر این رابطه ی100%از کیفیت کمی هم برخوردار باشه و تشنج و حال بد توش بیشتر باشه قاعدتا تمایل یک یا دو طرف به طلاق بیشتر خواهد شد .این ازدواج چقدر امکان بازگشتش هست .با توجه به این که از اول اجبار هم وجود داشته در ازدواج
با سلام متوجه سوال شما نشدم
پسري سي ساله هستم ازکرمانشاه حدوديک ساله همسرم طلاق گرفته يک دختر چهارساله هم دارم خيلي هم دوسش دارم تواين مدت که همسرم طلاق گرفته من ديگه ازخانه تکان نميخورم اصلا حوصله هيچ چيزو هيچ کاري رو ندارم بخدا اصلا خودم نميدانم دارم چکارمکنم تورو خدا راهنمايم بکنين کمکم کنين
بعد از جدایی زن و شوهر باید با همدیگر توافق کنند که فرزند نزد یک نفر به طور ثابت بماند و هر از چند گاهی مثلاً هفته یک بار نزد نفر دیگر برود.
نکاتی را پدر و مادری که جدا شدند باید در نظر داشته باشند، اول این که هرگز نزد فرزند از دیگری بدگویی نکنند این کار به فرزند آسیب جدی وارد خواهد کرد، اگر نگران هستند که فرزندشان باید چیزهایی را بداند نگران نباشند فرزندشان پس از سن بلوغ همه چیز را خواهد فهمید همانطور که همه ما پس از سن بلوغ حقایقی را درباره پدر و مادرمان فهمیدیم ، نکته بعدی این است که ممکن است فرزند بخواهد در حضور مادر از پدر بد بگوید و در حضور پدر از مادر بد بگوید و به این وسیله برای خودش امتیازکسب کند زیاد به طور ضمنی می فهمد که آنها از این رفتار او خوششان می آید و می تواند به این وسیله آن ها را بازی بدهد، پدر و مادر از آنجایی که ممکن است خلا عاطفی داشته باشند و یا نیاز به تایید و پذیرش فرزند داشته باشند از این رفتار فرزند خوششان میآید باید دقت کنند که به فرزند اجازه این بدگویی داده نشود یعنی در این مورد باید پدر و مادر با یکدیگر کاملاً هم کلام و یک کاسه باشند تا فرزند یک بام و دو هوا رشد نکند، آسیبهایی که به فرزندان طلاق می خورد بر اثر خود جدایی نیست بر اثر رعایت نکردن همین نکاتی هست که گفتم.