چگونه می توان فردی را دوباره عاشق کرد؟ آیا می شود؟ 2 دقیقه پادکست رایگان
چگونه می توان فردی را دوباره عاشق کرد؟
چگونه می توان فردی را دوباره عاشق کرد؟ ایا بازگردان کسی که ما را رها کرده است ممکن است؟
آیا باز گرداندن عشق از دست رفته ممکن است؟
باور غلط دیگری که سبب تخریب رابطه زناشویی و چه بسا طلاق می شود اینست که عشق مرده را می توان زنده کرد، در جلسات مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج، زوجین زیادی را میبینم که رابطه ی آنها در واقع رابطه ای مرده است و عشق و عاطفه و مهرورزی در رابطه ی آنها وجود ندارد.
بعضی از مراجعین من که خودشان را از این وضعیت نجات داده اند، می گویند: انگار ازچاه در آمدم و یا انگار که کور بودم و الان چشمانم باز شد.
چرا بعضی از افراد با وجود اینکه عشق و مهر و محبت در زندگی زناشویی آنها وجود ندارد، همچنان رابطه را ادامه می دهند؟
از منظر طرحواره درمانی بعضی از این افراد دچار طرحواره هایی هستند، بعنوان مثال طرحواره نقص و شرم، طرحواره اطاعت و طرحواره رهاشدگی و طرحواره وابستگی میتواند باعث شود با اینکه افراد رابطه شان مرده است و هیچ عشقی بین آنها وجود ندارد باز هم به رابطه خود ادامه بدهند.
- طرحواره نقص و شرم چیست؟4پادسکت/نقش آن در ازدواج و روش درمان طرحواره نقص وشرم
- طرحواره رهاشدگی چیست و نقش آن در ازدواج در 3 پادکست
- طرحواره وابستگی چیست؟0 تا100 همراه با 2 پادکست کاربردی
- طرحواره اطاعت چیست؟ 0 تا100 همراه با 5 پادکست کاربردی
برای اینکه وارد حاشیه نشوم در این باره توضیحی نمی دهم. ولی در مجموع نام آنها را «ترس های عصبی»می گذارم، گاهی هم به خاطر افکار عمومی افراد با وجودی که رابطه شان مرده است به رابطه خود ادامه می دهند؛مثلاً با چادر سفید رفتی با کفن برگرد.
یک بار یکی از مراجعینم به من گفت: مادربزرگ من ضرب المثلی داشت که می گفت: زن مانند لنگ حمام نیست که دائماً از اینجا به آنجا برود و بشود به کمر هر شخصی بسته شود!!و یا خانمی میگفت: وای ممکن است بیوه شوم!
حتما متوجه هستید که کلمه ی «بیوه»چقدر بار قضاوت دارد و یا یکی دیگر از مراجعین درجلسه مشاوره خانواده می گفت: اگرجدا بشوم مجبور هستم به خانه پدرم برگردم وزندانی شوم ولی در خانه شوهر حداقل آزادتر از خانه پدرم هستم، درست است که عشق نیست اما آزادتر هستم.
گاهی هم بخاطر تردید های مذهبی است، مثلا بعضی از زنان خیال می کنند اگر جدا شوند آدم بدی هستند یا بخاطر اینکه مادر هستند هرگز نباید به هیچ شخص دیگری فکر کنند.بعضی اوقات هم فشارهای مالی سبب می شود افراد با وجود مشکلات فراوان باز هم به رابطه مرده خود ادامه بدهند: مثلا بعضی از زنان به من گفتهاند: من درآمدی ندارم.
بیشتر مردم میدانند که هیچ امیدی به ارتباط و ازدواج آنها نیست اما به جای اینکه رابطه را تمام کنند، در آن دست و پا میزنند.
من ( ارسطو رضایی) معتقد هستم که طلاق باید آخرین راهحل باشد، اگر ذره ای هم در رابطه، عاطفی و احساسی وجود دارد باید تا حد امکان عاطفه و تفاهم را افزایش داد(والبته گاهی اوقات هم افراد باورهای غلطی در مورد ازدواج دارند مثلا همیشه باید نسبت به هم ذوق و شوق داشته باشند که این خودش یک باور غلط است) اما در بعضی از روابط زوجین از یکدیگر متنفرند و به طور کلی چشم دیدن همدیگر را ندارند.
من درباره زوجینی حرف میزنم که عشق میان آنها از بین رفته است اما هیچ کاری انجام نمی دهند.
یک مثال
علی و مریم بیست سال است که ازدواج کرده اند، آنها می گویند این ۱۵ سال اخیر خیلی سخت گذشته است، آنها می گویند ما از همان اول فهمیدیم که این رابطه بی فایده است، اما با خودمان فکر کردیم که در همه روابط مشکل وجود دارد و اگر بخواهیم به خاطر این مشکلات جدا بشویم که سنگ روی سنگ بند نمیشود.
من به آنها گفتم کاملا درست می گویید اما مشکل شما جدیست و کوچک نیست و شما 15 سال بصورت جدی مشکل دارید.
در آن جلسه مریم و علی پذیرفتند که در رابطه ی آنها چیزی وجود ندارد و درحقیقت رابطه ی آنها یک رابطه مرده است و تصمیم به جدایی گرفتند، آنها در همان جلسه درباره مسائل مالی با همدیگر توافق کردند مثلا درباره اموال مشترک و مهریه و ….و سپس تصمیم به جدایی گرفتند و قرار شد که فردای آن روز به وکیل مراجعه کنند.
مدتها از آنها خبری نداشتم تا بعد از گذشت یک سال مریم به من مراجعه کرد و گفت همین تازگی ها جدا شدیم من از او پرسیدم: چرا این همه طول کشید؟و پاسخ داد: شاید بخاطرحماقت و تنبلی، راستش را بخواهیدمن یک آدم احساساتی هستم و همیشه خیال میکردم که اوضاع روزی بهتر خواهد شد و شاید در فکر باز گرداندن عشق از دست رفته بودم و با خودم فکر کردم شاید آن روزها دوباره بر گردد.
من از او پرسیدم:چرا فکر میکردی اوضاع روزی خودش خود به خود بهتر می شود؟ مریم جواب داد: زیرا روزی ما عاشق یکدیگر بودیم و همه چیز خیلی خوب بود، سالهای اول ازدواج خیلی رابطه ما خوب بود.
من پرسیدم: خوب بعدش چی شد؟
مریم پاسخ داد: نمی دانم چی شد!یک دفعه همه چیز عوض شد و همه آن عشق از بین رفت!
من از او پرسیدم: چطور شد که یکدفعه اینطور شد؟ شاید هم ناگهانی هم نبوده و تو متوجه نشده بودی؟
مریم گفت: شاید برای شما خنده دار باشد اما واقعاً ناگهانی بود! نمیدونم چرا؟ یهو یه روز به خودم گفتم: من دیگه دوسش ندارم، اوهم دوسم ندارد و از علی هم پرسیدم و او هم پاسخ داد، بله من هم راستشو بخوای بعد از مدتی فهمیدم که دوسش ندارم و هر دوی ما هم به وکیل زنگ زدیم، اما فکر کنم بعدش دیگه حوصله نداشتیم، تنبلی باعث شد که ادامه ندیم به پروسه جدایی، مریم گفت: البته دوستی هم به نام راحله داشتم حرف های اون هم تاثیرگذار بود؛ اون همیشه از مردها بد میگفت
من به او گفتم خب بالاخره پس امید تو از دست دادی.
مریم از من پرسید: به نظر شما عشقی که از بین رفته دوباره زنده میشه؟
و من از او پرسیدم به نظر شما مرده زنده میشه یا آتشی کاملا خاموش شد می شود روشن کرد؟اگر یک جرقه یک دربا شه میشود و اگرنه نمی شود.
البته من برای مریم توضیح دادم که عشق آنها ناگهان از بین نرفته است، بلکه در حقیقت عشق آنها در گذر زمان و با بی توجهی و عدم مراقبت و کنترل گری از بین رفته است.
با بررسی هایی که بعدا به عمل آوردیم مریم هم حرف مرا تصدیق کرد اما بهرحال این نتیجه گیری برای رابطه ای که مرده بود مفید نبود اما مریم می توانست درس بگیرد که در روابط بعدیش مواظب رابطه عاشقانه و عاطفی خودش باشد.
پادکست «چگونه می توان فردی را دوباره عاشق کرد؟ آیا شدنی است؟»
برای دریافت مشاوره های علمی در زمینه های مختلف یا شرکت در کارگاه ها و خرید بسته ها در ساعت کاری (از 9صبح تا 18 همه روزه به جز روزهای تعطیل) باشماره های زیر تماس بگیرید یا در واتساپ یا تلگرام پیام بگذارید.
درباره ارسطو رضایی
مرکز روانشناسی خود بیداری آموزش به دانتشجویان روانشناسی و روانشناسان و خانواده ها
نوشتههای بیشتر از ارسطو رضایی
دیدگاهتان را بنویسید